شهید مهدی زین الدین :شب جمعه شهدا را یاد کنید تا آنها شما را نزد ابا عبدالله (علیه السلام) یاد کنند ….
امشب که شب جمعه است،شب رحمت ومغفرت شهدا را یاد می کنیم ،ان شاء الله مارا نزد سا لار شهیدان یا د کنند..سوغاتی شهدا برای سا لارشان تکه های بدنشان بود..
بچه های مراد
شهید کریمی خشاب در اطلاعات و عملیات تیپ «المهدی» بود .عملیات بدر بود که با ایشان در اطلاعات وشناسایی تیپ پیروزمندانه المهدی آشنا شدم .
ایشان روحیه بسیار قوی وشجاعت وصف ناپذیری داشتند.ایشان بسیجی بود ومن پاسداربودم .ولی خیلی از ما جلوتر بود . این در حالی بود که چند نسال سنش ازما کوچک تربود .در اجرای امور ماهرتر و استاد تر بود. ما که درواحد اطلاعات وشناسایی تیپ بودیم، هر وقت جلوی مقر تیپ مانع ورود ما می شدند، رمز مخصوصی می گفتیم ووارد می شدیم.مقرما مسئولی داشت به نام مراد رحمانیان که بچه جهرم بود.
روزی شهید کریمی خشاب به رحمانیان گفت : «کسی شما را به نام مراد نمی شناسد، ما ازاین به بعد می گوییم بچه های مراد هستیم .وشما هم رمز جدید را به دژبانی بگویید تا هر وقت کسی گفت که بچه های مرادیم .اجازه بدهدکه وارد شوند.»
یک روزاز شهید کریمی خشاب با مراد جلوی دژبانی می آیند شهید کریمی خشاب گفت : «مرا می شناسید ؟ » گفتند :«بله شما از بچه های مراد هستید، بفرمایید داخل اما این دوستتان را نمی شناسیم ». ایشان گفتند :«ایشان آقا مراد است » . دژبان گفت : « چرا مسخره می کنید، مراد که رمز است مگر مراد آدم است ».
با وساطت شهید کریمی مراد را راه دادند که داخل شود وقتی که به مقر آمد گفت : «بچه ها مراد هم لو رفته باید به فکر رمز دیگری باشیم. » .
***شهید بشیر کریمی خشاب ؛ فرزند ؛ رشید هبوط :1344 ؛ عروج ؛ 25/ 12/ 1363 محل شهادت: شرق دجله
حدیث عشق :«بار پروردگارا ! از تو می خواهم که هر زمان که صلاح دانستی بمیرم به تمام مقربان درگاهت قسمت می دهم که مرگ دررختخواب را نصیبم نکنی وشهادت را نصیبم گردانی تا در صحرای محشر شرمنده نباشم .بدنم تکه تکه وجسدم را دربیابان به خاک تبدیل بگردان » .
هرچه از خدا آمد خوش آمد .
درمحور عملیاتی شلمچه ادای وظیفه میکردم . برای استراحتی کوتاه و رفتن به حمام به قسمت پشتیبانی تیپ آمدم ومی خواستم سریع برگردم .موقع حرکت از خط مقدم ، آتش دشمن شروع شد . وارد سنگر پشتیبانی شدم دیدم شهید رستم پور تصمیم دارند به نیروهای سنگر نشین خط اول ودوم وسوم بپیوندد.جریان آتش سنگین دشمن را به او گفتم ویا آور شدم که مواظب باشند طبق معمول لبخندی زدند وگفتند: «هر چه از خدا پیش آید خوش آید»
به حمام صحرایی رفتم با بعداز آن به محور عملیاتی برگردم .وقتی از حمام خارج شدم دیدم بچه ها نگران هستند .علت را جویا شدم گفتند :« رستم پور به شدت مجروح شد» .بعد ازساعتی خبر شهادت ائ را به ما دادند .
***شهید: قدرت الله رستم پور؛ فرزند : عبدالمحمد ؛ هبوط 1343 عروج؛ 24/ 10 /1365 . محل شهادت:شلمچه
حدیث عشق : «ای مردم به هوش باشید ،دنیا شما را گول نزند ،از دنیا توشه ای برای آخرت بر دارید .ای سفر کوتاه است .این دنیا با هر کمی وکاستی می گذرد اما توشه دنیا در آخرت به درد می خورد .پس به یاد مرگ باشید » .
برای شادی ارواح طیبه این دوشهید عزیز استان کهگیلویه وبویراحمد وهمه شهدا از صدر اسلام تاکنون ، سوره حمد با صلوات