خواهران مبلغ, صرفاًجهت مزاح, مردان آسمانی

نشاط وشوخ طبعی شهدا

  • به نام خدایی که یادش ارمش بخش دلهاستthIVJL197P

کدام دستت درد میکند ؟ شهید حاج حسن دشتی

با یکی دیگر از دوستانسش ،با هم رفته بودند نگهبانی بیت حضرت امام .دوستش زمین میخوره خیلی آشوب میکنه که آخ دستم حسن دستمالی راجیبش در می اورد میبنددروی دست او ،شب دوباره وقتی دوستش خواب میرود حسن دوباره دستمال را باز میکند میبندد روی آن یکی دستش فردا دوباره می گفته دستم درد میکند حسن میپرسه کدام دستت ؟ .میگوید این ودسته بسته اش را نشان میدهد .وحسن قضیه را میگه وحسابی میخندند *

دختر کچل ! شهید مهدی باکری

خواهرش به او گفته بود :آخر دختری را که تا حالا قیافه اش را ندیده ای ،چه جوری می خوای بگیری ؟ شاید کچل باشه .گفته بود: اون کچله را هم بالاخره یکی بگیره !*

زور زیاد .شهید عباس میثمی 

با پدر ومادرش سه تایی آمده بودند خو استکاری .اولین کسی بود که اجازه دادم بیاید .هنوز درس می خواندم .در چوبی که باران می خورد سفت می شد .باز کردنش لم داشت .موقع رفتن نتوانست در را باز کند .رفتم جلو و در را باز کردم .خندید .گفت خدا را شکر زورتان هم زیاد است .*

مهمانی شهید محمود کاوه *

رفته بودیم خانه یکی از پیش مرگ ها ، مهمانی جماعت گوش تا گوش نشسته بود که دیدیم برق خانه قطع شد .حالا همه به هول و ولا افتاده بودند که محمود را نزنند  طوریش نشود  هر چه می گشتیم محمود را پیدا نمی کردیم .یه چیزهایی هم مدام می خورد توی سر کله مان  نیم ساعتی طول کشید .بالاخره برق وصل شد .دیدیم محمود یه گوشه ایستاده و داره می خنده . رده بود با انار کله همه را قرمز کرده بود و آن گوشه می خندید .*

کلید بهشت .شهید حسین شاکری *

عملیات بدر حسین شاکری به شدت زخمی شده بود و موج اتفجار خیلی اذیتش می کرد .دکترها  توصیه کرده بودند همیشه باید بخندی .با همه شوخی می کرد .یک روز دیدم یه چیز قلمبه ای زده زیر بغلش .گفتم :حسین چی زیر پیراهنت قایم کردی ؟گفت :هیچی یکی و دو نفر از بچه ها دورمون گرفتند .فکر کردند خوراکیه  گفتند : حسین چی کش رفتی ، یالا رو کن ! تکه کلامش بود ،گفت : هیچی جون آلفرد کلید یهشته ! وقتی از زیر پیراهنش در آورد ، دیدیم کتاب مفاتیح الجنانه

  :حسین چی زیر پیراهنت قایم کردی ؟گفت :هیچی یکی و دو نفر از بچه ها دورمون گرفتند .فکر کردند خوراکیه  گفتند : حسین چی کش رفتی ، یالا رو کن ! تکه کلامش بود ،گفت : هیچی جون آلفرد کلید یهشته ! وقتی از زیر پیراهنش در آورد ، دیدیم کتاب مفاتیح الجنانه

مطالب مرتبط

دیدگاهی در مورد “نشاط وشوخ طبعی شهدا

  1. برغمدی زهرا گفت:

    سلام.
    مطلبتون خیلی زیبا بود

  2. شیدای شهادت گفت:

    ممنونم ازاینکه مطلب منو خوندید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *