حدیث پژوه, مباحث اسلامی

محبّت و مهرورزى

«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّه َ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمْ اللّه ُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللّه ُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»

بگو: اگر خدا را دوست دارید، از من پیروى کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد، و گناهانتان راببخشاید و خدا آمرزنده مهربان است.

اسلام برنامه تکامل و تعالى انسان است. زیر بنا و اساس این برنامه و این مکتب محبت است. مسئله محبّت به اندازه اى در تحقّق برنامه هایى که اسلام براى پیشرفت جامعه انسانى پیش بینى کرده، مفید است که پیشوایان دین آن را اساس و پایع بلکه خود دین دانسته اند.
امام صادق علیه السلام فرمود: «هَل الدّین إلاّ الحُبّ»

آیا دین به جز محبّت و مهرورزى است؟!

و امام باقر علیه السلام فرمود: «الدّینُ هوَ الحُبُّ وَ الحُبُّ هُو الدّین».

دین همان محبّت و محبّت همان دین است.

خدایى را که دین معرّفى مى کند بالاترین مرتبه محبّت و مهرورزى را نسبت به موجودات به ویژه انسانها دارد.
از این رو اوّلین صفتى که مسلمانها در جمله اى که همیشه و هر روز بارها و بارها موظّف اند آن را تکرار کنند بلکه در ابتداى هر کلام و هر کارى به زبان آورند، صفت مهربانى و مهرورزى او نسبت به موجودات عالم و انسان است. در کلمه «بسم اللّه الرحمن الرحیم» که برنامه افتتاحیه تمام مسلمانان است بعد از نام خدا یعنى اللّه دو صفت رحمان و رحیم باید گفته شود و همیشه محبّت او مورد توجه باشد، زیرا او مهربانترین مهربانان است و همین لطف و مهربانى به انسانها بلکه به موجودات، عامل خلقت آنان و گستردن نظام هستى شده است. در قرآن آمده است: «وَ رَحْمَتى وَسِعَتْ کُلَّ شَى ء»

و بعد از مرحله خلقت مى بینیم خداوند منّان همانطور که خود نسبت به موجودات و مخلوقات خود و در رأس آنها انسانها محبت دارد، از انسانها خواسته است که نسبت به همدیگر هم با محبت باشند و روزبه روز بر محبّت خود نسبت به دیگران بیفزایند.
شاید بتوان گفت یکى از حکمتهاى قرار دادن نسل انسانها از یک پدر و مادر همین باشد که انسانها نسبت به یکدیگر احساس علاقه و محبّت کنند و همدیگر را برادر و خواهر خود بدانند.
مکتب همه انبیاى الهى از آدم تا خاتم بر محور و پایه محبت، بنا شده است و پایگاه اصلى حکومت اسلامى، عشق و علاقه مردم نسبت به پیشوایان دینى و رهبران امّت اسلامى است و پیشوایان بزرگ و معصوم اسلام نیز براى اینکه مردم با شیرینى محبت، زندگى و جامعه خود را شیرین و پر از محبت و عشق و علاقه کنند و از برکات این صفت الهى و نعمت بزرگ خدادادى بهره مند شوند، مردم را به محبّت و مهرورزى فراخوانده و راه و روش آن را عملا” به مردم نشان دادند، که نمونه هایى از آنها را در این مجموعه خواهید خواند.
در عمل نیز آن بزرگواران بعد از خداوند متعال مهربانترین انسانها نسبت به موجودات دیگر به ویژه انسانها بودند. تا جایى که به خاطر محبت به مردم و عشق به آنان از همه چیز حتى جان خود گذشتند تا افراد جامعه را به سعادت ابدى برسانند.
در مورد پیامبر در قرآن مى خوانیم: «وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلاّ رَحمهً لِلْعالَمین»

ما تو را جز اینکه مایه رحمت جهانیان باشى، نفرستادیم. و در جاى دیگر مى خوانیم: «عَزیز علیهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلیکم بِالمؤمنینَ رَئوفٌ رَحیم»

ناراحتى هاى شما بر او گران است و نسبت به هدایت شما سخت علاقه مند است و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.
این عطوفت و مهربانى پیامبر صلی الله علیه و آله باعث شد که خود را در زحمت طاقت فرسا بیندازد و رنجهاى فراوان متحمّل شود.
آرى پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت او به قدرى نسبت به مردم مهربان و دلسوز و علاقه مند بودند که حتى در لحظات آخر عمر – که هر کسى به فکر و اندیشه نجات خود است – آنهابه یاد امّت و گرفتارى هاى آنان بودند. در حدیثى از امیر مؤمنان علیه السلامچنین آمده است:
اخرین چیزى که از پیامبر شنیده شد این بود که وقتى ملک الموت در آخرین لحظات خدمت پیامبر براى قبض روح آمد، گفت: تو مخیّر هستى به لقاء پروردگار بروى یا در دنیا بمانى. فرمود: به سوى خدا نه به دنیا. بعد فرمود: «أوصیکُم بالضعیفین خَیراً: الیتیمِ وَ المَملوکِ». شمارا سفارش مى کنم به نیکى نسبت به یتیم و کسى که بنده دیگرى است و از خود مال و منالى و اختیارى ندارد.
از احادیث این مجموعه و احادیث دیگرى که در این موضوع آمده است به خوبى استفاده مى شود که نخستین موجودى که باید انسان محبت او را در دل داشته باشد و به آن عشق بورزد خالق هستى است که محبوب واقعى و اصلى اوست و انسانها هر چه دارند از اوست و او مهربانترین مهربانان است و در مرحله بعد پیامبر و جانشینان او که واسطه فیض الهى به بندگان هستند و در مرحله بعد انسانهاى مرتبط با اهل بیت علیهم السلام و صاحبان ایمان و تقوا.
امید است با شناخت محبوب حقیقى و محبوبان درگاه الهى بتوانیم با مهرورزى نسبت به آنان، خود نیز محبوب پروردگار جهانیان گردیم و به هدف عالى انسانى برسیم.
انشاء اللّه .

مطالب مرتبط

دیدگاهی در مورد “محبّت و مهرورزى

  1. سمانه محمدی گفت:

    سلام و عرض ادب
    دوستان کجا هستید؟؟؟مطلب بذارید من همش مطلبای سایتو میخونم.خو حداقل بیاید بهم بگید آفرین.خخخخ.والا

  2. عاطفه نامجو گفت:

    سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام نفس خودمممممممممم..خوبی ددالی؟؟؟؟ احوالت؟؟؟؟؟؟ سمانه ی چیزی بگم؟؟ دلم برا دیشب و حال و هواش تنگ شده…خیلیییییییییییییییی سبک شدمممممم…کاشکی بازم ببینمت آجیمممم…من و فاطمه امروز بازم میخوایم همو ببینیممممممممممم….میام همونجایی که دیشب با هم بودیمممممممم…زیر همون درخته….و تجدید خاطره میکنیم..بووووووووووووس یا علی

  3. سمانه محمدی گفت:

    سلام عاطفه جان.ببخش گلم دیروز وقت نکردم بیام نت.حتما گلمممممم.عاطی من شمارتو ندالم.از فاطی میگیرم.
    فدای مهربونیات عاطی جان.علی یارت

  4. عاطفه نامجو گفت:

    سلوممممممممممممممم آجیم…فدای تو بشم نفسی….خواهش بابا من که عمدتا ماهی ی بار میام…خخخخخخ..اوهوم از فاطی بگیر…اتفاقا دیروز با هم بودیمممممم…پارک هم رفتیم…مثلا تازه دوران نقاهت سرماخوردگیمون تموم شده بود…یک سرمایی خوردم…خخخخخخخ…بخدا دیگه روم نمیشه بگم سرما خوردم….البته به بهار آلرژی دارم…منتها سرما خوردگی بیشتر اذیت میکنه…مهربونی کجا بود آجی؟؟؟؟؟؟؟ من فقط اسمم عاطفه س….بویی از محبت و محبت ورزی نبردممممم…حالا ببین تو چه پستی نظر گذاشتم ..خخخخخ….آجی مدیر ی مدت اصلا به سایت سر نزدن…بیا مجازات براشون تأیین کنیم…بهشون میگیم ی شعر بنویسن و بذارن تو سایت…منتها چون خیلییییییییییییییی سرشون شلوغه، ی لطفی میکنیم و موضوعشو میذاریم دست خودشون..یعنی هر چی دوست داشتن..خوبه؟؟؟؟ استاد میشنوین که…نه؟؟؟؟خخخخخخ…بوسسسسسسسسسسس آجیم…یا علی

  5. عاطفه نامجو گفت:

    سلام بازم …آجی گلممممممممممم فکر کنم از این به بعد فقط میشه به هم زنگ بزنیممممممممم…من باید برم..دیگه شاید نشه بیام سایت…در مورد اشعارم هم با ذست خط خودم نوشتم همه رو….ان شاءالله ی روز بهت میدمش…فداتتتتتتتتتت شم آجی…در پناه حق..التماس دعا …یا علی

  6. سمانه محمدی گفت:

    سلام عاطی جان.برام دعا کن خانم دکتر شم.به تمام وعده هام عمل میکنم.
    دی ماه که امتحان دادم چند تا کتابو نتونستم امتحان بدم.واسه همین سرم خیلی شلوغه.هم میخونم هم کار.
    بیشتر عصبی شدم.چون به هیچ کاریم اونطوری که باید نمیرسم.
    عزیزی عاطی جونم.من هر چیزی که تو زندگیم میوفته فقط یه حرف آرومم میکنه حکمتش
    آشنایی با تو هم از حکمتاش بود.از این بابت خوشححححححاللللللللم
    علی یارت

  7. عاطفه نامجو گفت:

    سلاااااااااااام …خوبی گلم؟؟؟؟ آجی میخوای پزشک شی؟؟؟..بهت پیشنهاد میکنم که چند تا گیاه ناشناخته رو که میدونی تو استان خودمون فقط کشت میشه، شناسایی کن و بعد در موردشون تحقیق کن و حتی ازشون قرص بساز و تو تحقیقت ذکر کن که مدت زمان مصرفش و میزان مصرف و….. چقدر باشه…بعد برا مسابقات خوارزمی بفرستشون….اگه طرحت جزء رتبه های اول تا دهم بشه، یا بدون کنکور میری دانشگاه و یا مثلا در مورد درس زیست شناسی، توی کنکور ۳۵% تضمینی داری…به نظر من کار سختیه ولی ارزششو داره…خوشگلم، اگه سؤالی چیزی داشته باشی، بپرس،جواب میدم ….دعا هم که حتما…دعایم، گر چه گیرا نیست، دعایت میکنم خواهر….که میدانم چه میخواهی …از او خواهم برای تو ، هر آنچه در دلت خواهی…مگه من کیم که آشنا شدن با من حکمت داشته باشه؟؟؟ من فقط ی بنده ی ساده ی خدام که امروز خیلییییییییییییی ناخوشه…بعضیا،کارایی کردن،حرفایی زدن که دلمو به درد آورده…..اما به خدا میسپارمشون و میبخشمشون …. اتفاقا ی وقت خود اون فرد ناراحت بود ..من برا اینکه آرومش کنم بهش گفتم “گاهی باید سکوت کرد..خدا پاسخگو خواهد بود…شک نکن” الان اینو به خودم میگم…ممنونم از لطفت خواهر گلم….حتما حتما حتما سر سفره ی هفت سین دعام کن….ان شاءالله سال دیگه شیرینی قبولی شما رو بخوریم خانم دکتر…..من عزیزانی رو از دست دادم که مهم ترین هدف دنیویشون علم آموزی بوده….واسه همین همه ی اونایی که در پی کسب علمن، برام عزیزن….خیلییییییییییییییییییی عزیزی آجی…یا علی

  8. سمانه گفت:

    سلام عاطفه جان
    بیخیال آجی.آدم نباید به حرف هر آدمی توجه کنه و خودشو الکی الکی ناراحت.من اینو هفته قبلی فهمیدم.چون زیادی احساسیم.با کوچک ترین چیز ناراحت میشم.بهتره اینجوری فکر کنی حتما کند ذهن بوده تو جواب نده.به خدا بعضی وقتا سکوووت خیلی بهتره.من ترم سوم دانشگام یه دختره الکی الکی بهم گیر میداد یه روز خیلی حرف بهم زد.که دوتا دوستای صمیمیم وایسادن و جوابش دادن اما من تو اون جو نموندم.گفتم بذار هر چی میخواد بگه.به خدا به شب نرسیده.کلی پیام عذرخواهی فرستاد.حتی برام هدیه خرید.تو نباید خودتو کوچیک تر از دیگران بدونی باید هر روز و شبت برای موفقیت بیشتر تلاش کنی.اون وقته که شرمنده حرفش میشه.
    نه گلم فک میکنم این راه وقت تلف کردنه.باید دیپلم مجدد بگیرم.بعد کنکور بدم.امسالم کنکور میدم.تا ببینم خدا چی میخواد.ممنون گلم تو به من لطف داری

  9. عاطفه نامجو گفت:

    سلام اجیم…خوشحالم که اینقد مصممی عزیزم…دیپلم مجدد کار خوبیه….ولی برای درسی مثل زیست شناسی باید خیلییییییییییییی وقت بذاری…و در ضمن هدف تو پزشکیه که حداقل ۵۰% زیست شناسی رو میطلبه…و از طرفی تو در کنار درس باید کار کنی..پس زمانت خیلی محدوده…واسه همین گفتم برو پی تحقیق…گلم من خودمو کوچیک نمیشمارم و اتفاقا اون فردی که در مورد من اشتباه کرده هم خیلیییییی ادم محترمیه و من خیلی قبولش دارم و اتفاقا دلیل ناراحتی من دقیقا همینه که آخه چرا کسی که اونقدر به من اعتماد داشت الان اینطوری شده…البته مثل اینکه چیزایی به دوستم گفته ولی من نمیخوام اونا رو بشنوم …اصلا مهم نیست که چی شده…مهم اینه که پشت صداقت این آدما رو که نگاه میکنی، اولین چیزی که نظرتو جلب میکنه اینه: “ساخت چین”…من نه عذرخواهیشو میخوام و نه هدیه شو…..امروز سر نماز از خدا خواستم که فقط متوجه بشه که در مورد من اشتباه کرده….فقط همین….خواهر گلم دعا کن بتونم ذهنمو از اون فرد و اشتباهش خالی کنم….فقط در این صورته که آروم میشم….من احساساتی نیستم اما فوق العاده با احساسم ….کاش بشه بدیا رو حس نکرد…خدایا بازم شکرت که هستی و میبینی…التماس دعا…یا علی گلم

  10. سمانه گفت:

    سلام عاطی
    سکوووت و گذشت زمان همه چیزو درس میکنه.
    تو راه خودتو برو گلم.درس میشه فقط باید صبر داشت.
    عاطی از کلمه یا علی خوشم میاد خخخخخ علی یارت عزیزم

  11. سلام عرض ادب واحترام:
    امروز با خدا گام بردارید وبرای فردا به او اعتماد داشته باشید.
    در پناه حق//

  12. عاطفه نامجو گفت:

    سلام…ممنونم سمانه جون…ممنون که به فکرمی و برات مهمه که حال دلم ناجوره…ممنونم گلم…آره الان دارم سکوت میکنم….باورت میشه که اصلا از خود اون فرد نپرسیدم که دلیل کارش چی بوده؟؟؟؟ آخه خیلی قبولش دارم و مطمئنم که دلیل داره واسه خودش…خدا کنه فقط بدونه من نیت بدی نداشتم و ندارم…بدونه که به خداوندی خدا من تا این لحظه از عمرم همه ی کسانی رو که بهم بد کردن، بخشیدم و اجازه نمیدم که دلم سیاه بشه…به هیج قیمتی…آخه میدونی بزرگترین سرمایۀ من احساسمه…وقتی از بقیه میپرسم چه اسمی بهم میاد، همه میگن فقط و فقط عاطفه…البته استادم گفت “بگم جان” ..خخخخ…خدا خیرش بده خیلی خندیدم…اولین چیزیه که از دیروز تا الان باعث شد لبخند بزنم….خدایا شکرت که هوامونو داری….فدای تو بشم آجی سمانۀ خوشگلم….در پناه فاطمۀ زهرا(س) باشی گلم..منم یاعلی رو خیلی دوست دارم.حدودا ۶ سالی میشه که به جای خدا.حافظی میگم یا علی…..آرومم میکنه آخه…پس “یا علی”

  13. عاطفه نامجو گفت:

    سلام استاد..ممنون به خاطر راهنماییتون…جیزای زیادی از شما یاد گرفتم…. اتفاقا دلیل نفس کشیدنم خود خداست….شما هم دعا کنید برام…بندگان مقرب به درگاه حق، دعاشون زودتر مستجاب میشه…شاید اون روز معنی حرفتونو نفهمیدم ولی الان دقیقا همونو میگم: ” التماس دعا همیشه” …یا علی

  14. سمانه گفت:

    سلام عاطی جان
    ای خدا بگم چکار کنه اونی که گفت خونه تکونی خوبه.اینقد خسته شدم.پرده های اتاقا رو درآوردم.همه عروسکهای آجیم با خودمو شستم.خخخخ و من با صداقت تمام میگم هووووووررررراااااا تموم شد.خونه تمیز شد.چشات خوشگل میبینه عاطی جونم.عاطی دیگه از این فاز ناراحتی بیا بیرون.یعنی میگم بیای فرش ها رو بشوری.خخخخخ.بخند گلی تا دنیا بخنده بهت.نباید بذاری هر چیزی ناراحتت کنه.آخه مگه یه آدم میتونه چقد عمر کنه.بخند و لبخند به دیگران یاد بده حتی اگه بهت بی احترامی یا همون ناراحتت کنن.
    هر چند میدونم کلی عاطفه داری.اون روز میدیدم چطور با آجیت رفتار میکردی.محبت ازت می بارید.پس بیخیال بعضی حرفا.
    عاطی خو گوشی مامانته.روم نمیشه زنگ بزنم.البته عاطی جونم کار خوبو خودت میکنی.من تا دانشگاه قبول نشدم.نفهمیدم گوشی چیه.تازه اون موقع هم بازم بابایم مخالف بود.عموم برام خرید.
    خخخخ.ده موبرم عزیزم.عاطی التماس دعا.علی یارت خخخخ

  15. عاطفه نامجو گفت:

    بازم سلام عزیزم…خوبی ددالی؟؟؟؟ گلم فردا عید مردگانه… برا کبوتر پر کشیدۀ منم طلب مغفرت کن … فکر کنم فردا آخرین روزیه که تو سایتم …باید برم سفر..بدی دیدی ببخش به بزرگی خودت…قربون مهربونیات..یا علی

  16. سلام عرض ادب واحترام:
    خدا رحمتشون کنه إن شاء الله در سایه رحمت ومغفرت خداوند متعال باشند.
    اللهم صل علی محمد وآل محمد.

  17. عاطفه نامجو گفت:

    سلام…تشکر استاد….مادرم بزرگترین معلم زندگیم بود: به روح حضرت مادر که عمرش، عمر گلها شد….لالا لالا بخواب مادر..جدایی قسمت ما شد// خدا تمام رفتگان رو بیامرزه و ان شاءالله تا ما رو نیامرزیده از دنیا نبره…به حق این روزای آخر سال، ان شاءالله که در سایه عنایات حضرت مهدی(عج) هممون به سعادت دنیا و آخرت برسیم…راستی ان شاءالله ما هم همو بیامرزیم…خخخخخ…این دم آخر بخندیم الکی الکی …..یا علی

  18. عاطفه نامجو گفت:

    سلامممم آجی نازممممم…نه بابا چی چیو خوشگل میبینم؟؟؟؟ حرف حق تلخه؟؟؟؟ خخخخخ….عزیزمی گلم…شوخی میکنم…الان مثلا خوشحالم میخوام شادی بدممممم…میدونی آجی، من، عزیزم و گلم و فدات شم و قربونت برم، زیاد میشنوم…کلی گوشم به این حرفا عادت داره…ولی تو خانواده ای که بزرگ شدم که هتک حرمت توش نامفهومه…بیخی حالا …من که گذشتم…خدا هم میگذره ان شاءالله…. سمانه نگووووووووووووووو من که بیزارم از این خونه تکونیا….بابا آدم پدرش در میاد…باز تو خوبی پرده ها و عروسکا رو شستی….مامان من، ظرفای تو کابینت و رخت خوابای تو کمد رو هم درآورد شست…یعنی قشنگ دور از جون شما الان جنازه م داره کامنت میذاره….خخخخخ…والا….در مورد فرشای شما هم ، جون بخواه ولی شست و شو نععععععععع…خخخخخ.کی حال داره بره تا آشپزخونه….راستی آجیم(نیایش) پریروز بهم گفت آجی تو رو خدا بازم ببرم پیش اون عمو(آقای آذرباد) و اون خاله باحجابا تا شربت بدیم به مردم….قربونش برم..حالا اونجا بودیم، نصف عمرم کرد از بس دویدم دنبالش…. راستی کجا محبت کردم؟؟؟؟ بابا من که گفتم باهوشه، بیچاره با کله خورد رو زمین….خخخخخخ….آخه میدونی خیلی دوسش دارم..بچه ها معصومن و دوست داشتنی…الان که دارم این ککامنتو مینویسم، نیایش بغلمه …دارم لالایی میخونم…خخخخ…البته بیشتر شبیه صور اسرافیله….خب دیگه زیادی گپ مفت زدم…نه؟؟؟..ها بله….یا علی

  19. عاطفه نامجو گفت:

    استاد، ” و عجل فرجهم”…..

  20. سمانه گفت:

    سلام عاطی جان
    خدا رحمتش کنه عزیزم.منم مامان بزرگم فوت کرده.اما واسه خانواده ما فرشته بود.الان ۱۲ ساله فوت کرده.با اینکه اون موقع اول ابتدایی بودم اما کاملا یادمه.چقد دوسش داشتیم.یبار یادم میاد من و خواهرهام و داداشم و بچه های عموم مامانم گفت میخواد مامان بزرگ بیاد.به خدا اون روز تا عصر که اومد ماها بیرون تو کوچه منتظرش بودیم.از بس خوب و مهربون بود.مامانم عروس بزرگ بود.خیلی هواشو داشت.خلاصه فرشته بود.دختر عمومم عین خواهر بودبرام،چون من و عموهام خونمون پیش همه.ارتباط نزدیکی داریم.متولد ۷۸ بود .اما دوم ابتدایی، دیر از جون آجیم توی یه مدسه و یه کلاس بودن.موقع برگشت از مدرسه جلو خواهرم ماشین….خواهرم و هممون تا مدتها تو شک بودیم.
    خدا بیامرزدشون.عاطی من بعضی وقتا که خسته میشم میگم کاش بمیرم راحت میشم.اما وقتی عمقی به مرگ فکر میکنم خیلی میترسم.دلم میخواد اینقد روحم پاک بشه که نترسم.اما نمیشه.
    منم با خندت خخخخخخ
    علی یارت

  21. عاطفه نامجو گفت:

    سلام سمانه گلی…خوبی دده؟؟؟؟ فدات شم عزیز من…خدا بیامرزه مامان بزرگ شما و تمام رفتگان رو ان شاءالله.. خوشگلممممم دلم برات تنگ میشه … شمارتو که دارم بهت زنگ میزنم نفسی….خانم دکتر سر سفره هفت سین دعام کن قربونت برم….دیگه شاید برا خوندن جواب هم نیام…یا علی

  22. عاطفه نامجو گفت:

    ی روزی اینجا پاتوق بود…. یادش بخیر. موفق باشید. کاش حداقل حال دل شماها خوب باشه. ای خداااا. یاعلی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *