خواهران مبلغ, مردان آسمانی

شهیدان صادقی 2(علی اکبر)….

بسم الله الرحمن الرحیمنرگس

تابلوی دوتایی

بعداز شهادت شهیدعلی اصغر، علی اکبر با دستای خودش او را در قبر گذاشت .سپس پایش را روی قبر بغلی گذاشت وگفت :اصغر اینجا را نگه دار تامن بیام .او حتی به پدرش هم گفت : صبرکن من شهید شوم بعد یک تابلوی دوتایی نصب کن .این حرف برای آن زمان که دائما شهیدمی آوردند مقعول نبود .وکسی نمی توانست برود وبگوید :آقا اینجا قراراست پسر من دفن شود ، شهید دفن نکنید، حتی اگر هم می شد، دلشان راضی به اینکار نمی شد.بخاطر همین پدر یک تابلویی بالای قبراصغر نصب کرد.اما همانگونه که علی اکبر می خواست ، بعداز پنج ماه از شهادت علی اصغر ، شهید شد ودر کنارقبرش دفن گردید وپدرشان تابلوی تکی را برداشت ویک تابلوی دوتایی نصب کرد .

علی اکبر وازدواج

بالاخره با اصرار من قبول کرد که ازدواج کند .قبل از اینکه به مکه بروم ، رفتیم خانمش را آوردیم و تحویلش دادیم .وقتی برگشتم متوجه شدم که خانمش را تحویل نگرفته .به خانمش گفته بود : الان وقت این حرف ها نیست .ما مرد جنگیم اگر جنگ تمام شد می آیم وزندگی می کنیم وگرنه جوان های مردم بروند وشهید بشوند و ما دنبال این کارها باشیم؟ !نه! شماهم بعداز من می توانی تصمیم بگیری .من راضی نیستم دختری را به خانه بیاورم و با رفتنم باعث عذاب و ناراحتی او شوم . فقط به این خاطر رفتیم و عقد کردیم که اولا به شرع خدا وپیامبرعمل کرده باشیم ، ثانیا بعضی ها چشم پدر و مادرم راکورنکنند.(نقل ازمادر بزرگوار شهید)

چشمان علی اکبر1

روز تشییع جنازه رفتم داخل قبر.هیچ کس دیگری نبود ، سرم را بردم نزدیک صورت او ، گفتم خدایا شنیدم که علی اکبر(ع)امام حسین (ع)داماد بوده و یا به روایتی نیز آمده که حضرت علی اکبر(ع)فرزند هم داشته است.به هر حال خداوند را قسم دادم به حضرت علی اکبر (ع) جوان امام حسین(ع)گفتم: خدایا چشمان علی اکبر من در شب دامادی اش خیلی زیبابود .دوست دارم آن چشمان را یکبار دیگر برای آخرین بار ببینم . در همین حال و هوا بودم که ناگهان دیدم فضای داخل قبرروشن و نورانی شد ،آنجا دقیقا آئینه کاری شده بود….وچشمان علی اکبر من باز شد ، باهمان زیبایی که در شب دامادی بود .در حال خودم نبودم خدا راشکر کردم که آخرین خواسته ام رابرآورده کرد.آرام از داخل قبر بیرون آمدم ، بدون اینکه به کسی حرفی زده باشم ، به یک گوشه ای رفتم ، این عکس هایی که هم گرفته شده بعداز بیرون آمدن من بوده که چشمان علی اکبر من در حال بسته شدن بود . این ماجرا را تا چند سال پیش هم کسی نمی دانست…images (5)

author-avatar

درباره عبدالله

سلام ... هرلحظه یادخدا یعنی اخلاص...همه کارها به خاطر خدا یعنی اخلاصیادمان باشد خداوند درکتاب آسمانی و نورانی قرآن فرمودند :"من از رگ گردن به شما نزدیکترم"

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *