خواهران مبلغ, مردان آسمانی

شهید عبدالله میثمی..(سی ماه دیگر)

بسم الله الرحمن الرحیم…12_8912290342_L600

شهید عبد الله میثمی..

خرداد سال 1334در اصفهان چشم به جهان گشود

پدرش برای نامگذاری او قرآن را گشوده بود واین آیه را مشاهده کرد:« انی عبدالله…» برای همین نامش را عبدالله گذاشت .

ذهن فعال و هوش سرشاری داشت . نوجوان که بود هرروحانی را که می دید درباره ی ورود به حوزه صحبت می کرد .

درنوجوانی وارد حوزه علمیه اصفهان وازآنجا وارد حوزه علمیه قم شد. با شهید عزیز و بزرگوار ردانی پور هم حجره بود.و خیلی زود به صف انقلابیون پیوست.

به دلیل مبارزه با رژیم پهلوی سر از زندان قصر تهران دراورد.برای اینکه اذیتش کنند بایک کمونیست هم سلولی اش کردند.نتیجه برخورد او باعث شد که آن کمونیست تغییر کند.

بعد ازآزادی برای مبارزه وتبلیغ وارد شهرکرد شد.با پیروزی انقلاب راهی کردستان شد. به مردم مظلوم آن منطقه کمک می کرد.جنگ شد ازدواج کرد اما به قول خودش زندگی او جبهه بود. درجبهه نمازش را کامل می خواند می گفت اینجا وطن من است .

نماینده حضرت امام (ره) در قرارگاه خاتم الانبیاء بود.نماز جماعت هایش معروف بود هیچ وقت نماز را طولانی نمی کرد؛ مگر فرادایش که سجده هایش طولانی بود و گریه هایش زیاد!

این اواخر می گفت:« از خودم بدم می آید.خسته شدم.از بس برای مجلس شهدا سخنرانی کردم ! اما خودم…از وقتی آمدم جبهه ، ماه ها را شمردم که سر سی ماه جواب مزد کارهایم را ازخدا بگیرم !!

من سی ماه درزندان شاه بودم .سی ماه در ابتدای انقلاب در منطقه محروم و ان شاء الله سی ماه دیگر در جبهه خواهم بود.».

یکی از ویژگی های بارز شهید میثمی ارادت ایشان به آقا امام رضا(علیه السلام) بود. اززمانی که به یاد داریم همیشه یکی از برنامه های او زیارت اقا امام رضا (علیه السلام) بود خودش می گفت :«وقتی به فکر ازدواج افتادم به مشهد رفتم » به حضرت متوسل شدم از ایشان خواستم تا خانواده ی صالح ومتدینی را به من معرفی کند تا بتوانم ازذواج خوبی داشته باشم

آقا عبدالله می گفت:” امام رضا(علیه السلام) را در خواب دیدم .به من فرمود برو با فلان خانواده وصلت کن”

بعد ازآن رویا به اصفهان آمد و با دخترهمان خانواده ای که آقا فرمود ازدواج کرد.

همسرش می گفت:” ارادت ایشان به امام رضا(علیه السلام) بسیار عجیب بود.ایشان بعد ازازدواج هم مرتب در جبهه بود .هروقت که فرصت پیش می آمد با همراه هم به زیارت آقا می رفتیم .

بارآخری که می خواست برود دو تا بچه داشتیم . یکی هم توی راه بود آن موقع اهواز بودیم .

به من گفت” بیا با هم برویم ” گفتم سخت است ، راضی شد بلیت قطار بگیرد .”

گفتم” نه، چون دو روز در راه هستسم .” از طرفی آقا عبدالله فقط می خواست نصف روز در مشهد بماند و سریع بگردد.

او تنها رفتنمی دانم درآن سفر به مولایش چه گفت که خیلی سریع او را قبول کردند.

آن موقع زمستان سال 65بود می گفتند قبل از رفتن به عملیات .زیارت حضرت زهرا(سلام الله علیها ) را خواند.در عملیات کربلای 5از سنگررفت بیرون تاوضو بگیرد اما دیگر برنگشت.

او را به بیمارستان بردند چند روز در بیمارستان ماند تا در12بهمن 1365به شهادت رسید.آن روز روز شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) بود.و سی ماه از سخن معروف او می گشت.»

شهید عبدالله میثمی درقسمتی از وصیت نامه اش می نویسد:« آنچه در دوران زندگیم بیش از همه چیز مرا رنج دادوباعث خون دل خوردن من شد، اخلاص نداشتنم بود.الان نمی دانم در مقابل خدای بزرگ چه عملی را همراه خودببرم؟!»

برادران عزیز ! شما سربازی انمام زمان(عجل الله تعالی فرجه) را فراموش نکنید. برادرتان که لیاقت نداشت اما امیدوارم شما جزء انصار ویاران امام زمان(عج) باشید.

بکوشید با تقوای الهی از منبع اهل بیت (علیهم السلام) بهرمند شوید، نکندخدای ناکرده در دسته بندی ها و جبهه بندی های سیاسی بیفتید که معنویت روحانیت از شما گرفته می شود. ناگهان می بینید از روحانیت جز لباسش برایتان نمانده است به این طرف وآن طرف ننگرید.

فقط نگاه کنید به نائب امام زمان تا فریب نخورید.

درگرداب غیبت ها وتهمت ها نیفتید خدا گواه است که این بدگویی ها ایمان را می خوردوانسان را از روحانیت اخراج می کند.لذت مناجات با خدا را از بین می برد..)

برگرفته شده از کتاب کبوتران حرم، گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی

شادی روح پاک شهید میثمی وارواح طیبه همه شهدای عزیز صلوات..

author-avatar

درباره عبدالله

سلام ... هرلحظه یادخدا یعنی اخلاص...همه کارها به خاطر خدا یعنی اخلاصیادمان باشد خداوند درکتاب آسمانی و نورانی قرآن فرمودند :"من از رگ گردن به شما نزدیکترم"

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *