خواهران مبلغ, دانشنامه اخلاق اسلامی

ایستگاه پند و اندرز

کشتیبان و مرد مغرورth thCARJLO7A

روزی مردی دانشمند که دستور زبان عربی را خوب مد دانست، سوار کشتی شد. او با غرور در کشتی قدم می زد و با خود می گفت که داناتر از من کسی پیدا نمی شود!

دانشمند، کشتیبان را که دید، رو به او کرد و گفت: « ببینم، آیا از دستور زبان عربی چیزی می دانی؟» کشتیبان که سواد چندانی نداشت با خجالت گفت:« نه، من زبان نخوانده ام».

دانشمندان خود پسند وقتی جواب او را شنید با ریشخند گفت: « تو که دستور زبان عربی نمی دانی در واقع نیمی از عمرت را هدر داده ای!».

کشتیبان از این سخن نیشدار دلشکسته شد، اما چیزس نگفت و همچنان کشتی را پیش می راند. تا اینکه طوفان سخت در گرفت و امواجی هولناک در دریا پدید آورد. هنگامیه عجیبی بر پا شده بود. امواج به بدنه کشتی می خورد و آن را به چپ و راست می برد. در این میان، کشتیبان رو به دانشمند مغرور کرد و گفت: « ببینم آیا شنا می دانی؟ دانشمند که باخته بود گفت: نه من تا به حال شنا نکرده ام!»

کشتیبان با شنیدن این جواب گفت: « حالا که شنا نمی دانی، همه عمرت را هدر داده ای، چون اکنون کشتی در این گرداب، غرق می شود و فقط کسی می تواند نجات پیدا کند که شنا بداند…»

بوته های خارthCAGK8S1G

آورده اند که شخصی مردم آزار بر سر راه رهگذران، بوته های خار می کاشت، این خارها هر روز رشد می کرد و پای مردم را زخمی و خونین و لباس هایشان را پاره می کرد. هر چه مردم به او می گفتند که بوته های خار را بَرکَن، توجهی نمی کرد.

حکیمی فرزانه در شهر زندگی می کرد. خبر به او رسید. حکیم، مرد را نزد خود خواست و به او گفت:« خار بُن های را که بر سر راه نشانده ای، هر چه زود تر بَرکَن».

مرد گفت:« باشد. خارها را خواهم کند».

مدت ها گذشت و مرد برای کندن خار، امروز و فردا می کرد تا این که ریشه های خار محکم شد و انبوهی از خار همه جا را گرفت و راه رفت آمد رهگذران را بهد خارستانی آزار دهنده تیدیل کرد.

چنین بود، تا اینکه خارها آنقدر زیاد شد که مسیر خود او را هم گرفت.

روزی، خود آن مرد ازآنجا می گذشت، خارها در پایش فرو رفت و بدنش را مجروح و خونین کرد و لباس هایش پاره پاره شد.

آن وقت بود که با خود گفت: باید این خارها را از بیخ و بُن بَرکَنَم. پس با تبری دست به کار شد. اما خارها انبوه و ریشه های آن چنان محکم شده بود که هرچه کرد نتوانست آن ها را از جا بکَنَد. ناتوان و درمانده در انبوه خاراهایی که دست خود کاشته بود گرفتار شد….

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *