تا من و شلوارم سوار مترو شدیم، پیرمرد زمزمه کنان و متعجب طعنه ای زد « بسم الله الرحمن الرحیم».
من و شلوارم به روی خودمان نیاوردیم؛ کمی جلوتر مرد میانسالی را دیدم که به ما خیره شده است. انگار برای اولین بار بود که من و شلوارم را می دید. من و شلوارم به این نگاه ها عادت داریم. مردم دوست دارند به دیگران همان چیزهایی را بپوشانند که خودشان می پوشند و گرنه تمام وجودشان علامت سؤال می شود. مردم اصلاً ذره ای به دیگران احترام نمی گذارند. من این رفتارها را نمی فهم.
حالا دیگر شرایط تغییر کرده است. شلوار پاره نداشته باشی، به قول خارجی ها cool یا با حال نیستی!…
جالبه که اکثر عزیزان شلوار پاره پوش اعتقاد دارند که تقلید از هر چیزی که باشه چیز جالبی نیست در صورتیکه خودشون و افکارشون قربانی همین تقلید کورکورنه هستند اما سر در برف دارند!
im Sorry
متأسفم
منم متاسفم 🙁 🙁 🙁 🙁