پَ نه پَ

1393-03-03
منتشر شده در رایحه ظهور

پَ نه پَ:

یه نفر میاد میبینه پلیس داره ماشینش با جرثتقیل بلند میکنه که ببره، میپرسه ماشین من می خواهید ببرید، پلیسه میگه: پَ نه پَ می خوام بلندش کنم زیرشا جارو بکشم…
یه نفر قصد میکند برای اینکه ماهی های بیشتری بگیرد، نارنجک می ندازه تو آب، یه مشت ماهی ریزه میاد رو آب، میگه ای وای زدم داخل مهدکودکشون…
یه نفر میره خواستگاری: پدر عروس بهش میگه خودت بگو خلافت چیه،@ داماد میگه: فقط زیاد آدامس می جوم، @ میگه چرا؟ میگه آخه میگن بوی سیگارا میبره، @ میگه: مگه سیگار میکشی، میگه، ها بعد از عرق حال میده، @ مگه عرق هم می خوری، ها گیرای تریاک را زیاد میکنه،@ مگه تریاک هم می کشی، ها بهتره از بیکاری،@ مگه بیکاری، ها پس دیگه همش دزدی کنم.
زنه سیم کارت میخره، میخواسته شوهرشا سوپرایز کنه، از توی آشپزخانه به شوهرش اس میده: سلام عزیزم خوبی؟ شوهرش جواب میده: سلام گلم خودم بهت زنگ می زنم، الان خانمم توی آشپزخونه هست.
به رود گفتم چقدر زلالی؟! گفت: شششششششششششششششششششش! چیه؟ صدای آب دیگه؟ توقع داشتی حرف بزنه؟ چیه؟ قیافه شو ببین….
یواش یواش داریم از شرایط بخور و نمیر به شرایط نخور بمیر تغییر پیدا میکنیم باشد که رستگار شویم….
شعر پَ نه پَ:

گفتم که چه شد به یاد من افتادی ای آنکه به فن دو دری استادی

در پیش دو چشم تو من آدم گشتم گفتا پَ نه پَ از آسمون افتادی