آیا خلقت نواقص با عدل خداوند سازگار است؟
آیاخلق انسانهای عقب مانده(به خصوص نوع شدید که حتی قادر به مراقبت از خود نیستند)و همچنین افراد مجنون (که زندگی را برای خانواده شان نیز عذاب آور میکنند )با هدف دار بودن خلقت انسان (و نه بیهوده بودن آن) منافات ندارد؟ سوالهایی از این قبیل تیرهایی است که ایمانم را نشانه میرود و مرا در بعضی صفات خدا (عادل ، رحیم…)مردد میکند خواهشمندم مفصل پاسخ دهیدو به من ثابت کنید اشتباه میکنم. تنها پاسخی که من برای خودم دارم این آیه(انی اعلم مالا تعلمون)است ولی گاهی این هم قانعم نمیکند و ناامید میشوم.
پاسخ
برای فهم دقیق این اشکال و جواب آن در ابتدا به معنای «عدل و ظلم » اشاره می شود.
مفهوم عدل: معنای لغوی عدل، برابری و برابر کردن است و در عرف به معنای رعایت حقوق دیگران در برابر ظلم (تجاوز به حقوق مردم ) است. در تعریف عدل آمده است: «اعطاء کل ذی حق حقه » همچنین معانی دیگری برای عدل ذکر شده است؛ لیکن معنایی از عدل که به خداوند نسبت می دهیم عبارت است از: «رعایت استحقاق ها در افاضه وجود و امتناع نکردن از افاضه و رحمت به آنچه امکان وجود یا کمال وجود دارد». بنابراین عدل خداوند عبارت است از فیض عام و بخشش گسترده در مورد همه موجوداتی که امکان هستی یا کمال در هستی دارند؛ بدون هیچ گونه امساک یا تبعیضی.
در اینجا ممکن است سؤال شود: چرا در جهان تبعیض وجود دارد؛ چرا یکی سفید است و دیگری سیاه؟ یکی زشت است و دیگری زیبا؟ یکی سالم است و دیگری ناقص؟
در پاسخ گفتنی است: آنچه در نظام خلقت وجود دارد، تفاوت است؛ نه تبعیض و آنچه مذموم می باشد، تبعیض است نه تفاوت. لازمه عدل، برابر قرار دادن همه انسان ها یا همه اشیا نیست؛ مثلا” معلم عادل کسی نیست که همه شاگردان را – خواه کوشا باشند و خواه تنبل – به طور یکسان مورد تشویق و توبیخ قرار دهد و قاضی عادل کسی نیست که مال مورد نزاع را به طور مساوی بین طرفین دعوا تقسیم کند؛ بلکه معلم عادل، کسی است که هر کدام از شاگردان را به اندازه استحقاقشان، ستایش یا نکوهش کند و قاضی عادل کسی است که مال مورد نزاع را به صاحبش بدهد. پس مقتضای حکمت و عدل الهی این نیست که همه مخلوقات را یکسان بیافریند؛ بلکه اقتضای حکمت این است که جهان را به گونه ای بیافریند که موجودات مختلف متناسب با هدف نهایی باشند. در این رابطه اجزای عالم اشیا نباید گسسته و جدا از یکدیگر در نظر گرفت، بلکه باید آنها را به صورت مجموعی که هر عضو واقعا” و تکوینا” جزء و عضو یک نظامند و در این صورت هر امر جزیی و موردی باید با نظام سنجیده شود. در یک مجموعه، هر جزء موقعیت خاصی دارد که برحسب آن، کیفیت خاصی را دارا می شود.
جهان چون چشم و خط و خال و ابروست که هر چیزی به جای خویش نیکوست
اساسا” اگر تفاوت وجود نداشته باشد، کثرت و تنوع نیز نخواهد بود و اگر کثرت و تنوع نباشد، دیگر مجموعه و نظام، مفهومی نخواهد داشت. در اینجا ممکن است سؤال شود که چرا خداوند موجودات عالم را متفاوت و گوناگون و با ظرفیت های مختلف آفریده است؟ جواب این است که تفاوت موجودات ذاتی آن ها لازمه نظام علی و معلولی عالم است. توضیح این که در حکمت الهی این بحث تحت عنوان «کیفیت صدور موجودات از ذات باری» مطرح است. موضوع بحث این است که آیا اراده خدا به طور جداگانه به آفرینش موجودات تعلق می گیرد؛ مثلا” اراده می کند «الف » را می آفریند و اراده دیگری می کند «ب» را می آفریند و… یا آن که همه اینها را با یک اراده واحد و بسیط ایجاد می نماید؟ دلایل عقلی و براهین فلسفی و نیز شواهدی از قرآن، بر درستی نظریه دوم دلالت دارد. به موجب این نظریه – همه جهان – از آغاز تا انجام – با یک اراده الهی به وجود آمده است – قرآن می فرماید: «انا کل شی خلقناه بقدر ، و ما أمرنا الا واحده؛ ما همه چیز را با اندازه و قدر مشخصی آفریده ایم و کار ما جز یکی نیست»، (قمر، آیه ۴۹ و ۵۰).
به موجب این عقیده، برای آفرینش نظام خاص و قانون و ترتیب معینی هست و اراده خدا به وجود اشیا عین اراده نظام است. از همین جاست که قانون علت و معلوم و یا نظام اسباب و مسببات به وجود می آید. بدین معنا که هر معلولی، علت خاصی و هر علتی، معلول مخصوص دارد. در حقیقت هر موجودی در نظام علت و معلول، جای مشخص و مقام معلومی دارد؛ یعنی، آن معلول، معلول شیء و معین و آن علت، علت شیء معین است. نبودن نظام معین در بین موجودات، مستلزم این است که هر موجودی بتواند منشأ ایجاد هر چیزی بشود و نیز ممکن است هر چیزی از هر چیز دیگر به وجود آید؛ مثلا” اثر یک شعله کبریت با اثر خورشید برابری کند. بنابراین ارتباط هر علت با معلول خودش و ارتباط هر معلول با علت خودش، از ذات علت و معلول برمی خیزد. معلول به تمام ذات، با علت مرتبط است و علت نیز با تمام ذات خود، منشأ صدور معلول است. پس مرتبه هر وجودی، عین ذات است و تخلف ناپذیر است (مانند مراتب اعداد).
گفتنی است که جهان طبیعت بر پایه اسباب و مسببات استوار است و اصطکاک و تزاحم در طبیعت آن نهفته است و تصویر ماده منهای این ویژگی، نفی وجود آن است. آتش در هر کجا باشد، اثر ویژه آن سوزاندن است؛ خواه در کلبه و مسجد باشد خواه در خانه و مغازه. بنابراین نمی توان انتظار داشت که جهان ماده – خارج از نظام علیت – کاری را صورت دهد؛ مثلا” الکل فقط در فرد الکلی اثر بگذارد نه در نسل او. یا بیماری سل فقط خود بیمار را از پای درآورد و در محیط اثر نگذارد. چنین انتظاری از جهان طبیعت، انتظار بی جایی است و معنای آن این است که خداوند در آفرینش تنها به جهان مجردات اکتفا ورزد و اصولا” ماده را در هم پیچیده، اثری از آن ظاهر نشود. این خود مفسده عظیمی دارد که نتیجه آن، نادیده گرفتن خیرات عظیمی است که در این بخش از هستی وجود دارد. البته ناگواری هایی که در محیط زندگی – به خصوص در بستگان و فرزندان به وجود می آید – معلول ناآگاهی انسان از قوانین طبیعت و یا احکام الهی است.
طبق تحقیقات به عمل آمده، قسمت عظیمی از معلولیت های جسمی و روانی فرزندان، معلول ناآگاهی و احیانا” بی مبالاتی والدین است. چه بسا انسان آگاه و مقید به اصول زندگی، از اولاد سالم تر برخوردار می شود. ولی در برابر این واقعیت، عدل الهی ایجاب می کند که گرفتاران بی گناه را از طریق پاداشهای اخروی، (بقره، آیه ۱۵۵) و یا تخفیف در احکام، (نور، آیه ۶۱) و مکلف ساختن دیگران در اعانت و همکاری با حادثه دیدگان و معلولان جبران سازد.
منبع: لوح پرسمان