چرا من باید مسلمان باشم؟ لطفا جواب من را با دلیل عقلی بگویید.
پاسخ اجمالی:
هر چند پاره ای از حقایق در ادیانی که امروزه در جهان وجود دارند قابل مشاهده است، ولی شکل کامل حقیقت که همان توحید حقیقی باشد، فقط در چهره اسلام قابل مشاهده است ،عمده ترین دلیل بر اثبات این مدعا، نداشتن سند معتبر، و وجود تحریف و متناقضات عقلی در متون دینی سایر ادیان و در مقابل؛ تحریف نشدن قرآن، داشتن سند و تاریخ معتبر، جامعیت دین اسلام، و هماهنگی تعالیم آن با عقل سلیم ، می باشد.
از طرفی دیگر دین حق در هر برهه ای منحصراً یک دین است و سایر ادیان و مذاهب موجود یا اساساً باطل و بی اساسند و یا منقرض و منسوخ و امروز شریعت حقه، شریعت اسلام است، و اسلام ناب و راستین در چهره ی مذهب اهل بیت (تشیع) متجلی شده است و تنها آموزهای شیعه است که می تواند نمایانگر اسلام ناب محمدی باشد.
پاسخ تفصیلی:
برای روشن شدن جواب باید مطالبی مانند: دلایل نارسایی دیگر ادیان موجود در جهان امروز، و ادله حقانیت و برتری دین اسلام و مذهب اهل بیت را مورد بررسی قرار دهیم:
أ.دلایل نارسایی ادیان موجود در جهان (غیر از اسلام)
قبل از بیان ادله نارسایی دیگر ادیان موجود در جهان، دو نکته را تذکر می دهیم:
نکته اول: منظور ما این نیست که همه آنچه در ادیان امروزی موجود است باطل است و هیچ سخن حقی در آنها یافت نمی شود بلکه مقصود این است که در این ادیان امروزی مطالبی وجود دارد که قابل پذیرش نیست و این ادیان نمی توانند بیان کننده چهره ی کامل باشند.
نکته دوم: این که ما در این بررسی کوتاه به گوشه هایی از نارسایی دو دین مهم جهان امروز یعنی دین مسیحیت و یهودیت اشاره می کنیم و ارزش و اعتبار بقیه ادیان که از نظر مقبولیت و اعتبار از این دو دین پایین تر هستند معلوم می شود.
اما ادله ای که اثبات می کند دین مسیحیت امروز نمی تواند چهره ی کامل حقیقت باشد:
۱٫ انجیل متواتر نیست و سند قطعی ندارد.
حضرت عیسی (ع) از بنی اسرائیل بود و زبانش عبرانی و در بیت المقدس دعوی نبوت کرد و مردم آنجا هم عبری بودند و به او ایمان نیاورند مگر اندکی که ما از حال آنها اطلاع نداریم، اما چند تن از مردم بیت المقدس که زبان یونانی می دانستند در شهرهای آسیای صغیر متفرق گشتند و مردم را دعوت به دین حضرت مسیح کردند و کتاب هایی به زبان یونانی نوشتند و در آن مطالبی گنجانیدند و به مردم یونان و روم گفتند: عیسی چنین گفت و چنان کرد. آنهایی که حضرت عیسی را دیده بودند و شاهد اعمال و اقوال او بودند و زبان او را می دانستند در فلسطین بودند و حضرت عیسی (ع) را به پیغمبری قبول نکردند و آن حکایت هایی که به زبان یونانی نوشته شده است مجعول دانستند و آنها که این کتب و حکایات را قبول کردند مردم دور بودند که نه شهر بیت المقدس را دیدند و نه حضرت مسیح را مشاهده کردند و نه زبان او را می دانستند و اگر داستان هایی که در انجیل نوشتند، دروغ هم بود نه نویسندگان مانع از نوشتن داشتند و نه شنوندگان راهی به تکذیب.
مثلاً در انجیل متی است که چون حضرت مسیح متولد شد چند تن مجوس از شرق آمدند و پرسیدند آن پادشاه یهود که تازه متولد شد کجاست؟ و ما ستاره او را در مشرق دیدیم. آنها نشان ندادند، ناگاه همان ستاره را دیدند در آسمان حرکت کرد تا بالای آن خانه که حضرت عیسی (ع) در آن خانه بود بایستاد، دانستند در آن خانه است. یک چنین حکایتی که قطعاً مجعول است در انجیل نوشتند و باک از رسوائی نداشتند، برای آنکه به زبان عبری برای اهل بیت المقدس ننوشتند، بلکه برای غریبان نوشتند و در غریبی لاف بسیار توان زد، و ما یقین داریم که هیچ منجم معتقد نیست با ولادت هر کس ستاره ای پیدا می شود و بالای سر او حرکت می کند، نه مجوس به این معتقدند و نه غیر مجوس. و نیز گوییم قدمای مسیحیان در کشته شدن حضرت مسیح اختلاف داشتند و در بعضی اناجیل مرقوم بود که اصلاً آن حضرت کشته نشد با آنکه اگر کسی در شهری کشته شود از کثرت توجه مردم به این امور، مخفی نمی ماند. خصوصاً به دار آویختن اما چون نویسندگان انجیل برای غربا و به زبان غربا نوشتند و این غربا در بیت المقدس نبودند تا از حقیقت کشته شدن یا نشدن آن حضرت آگاه باشند نویسندگان انجیل با آزادی تمام هر چه مصلحت داشتند نوشتند و باک نداشتند و سیصد سال پس از حضرت مسیح مجلسی تشکیل دادند و علمای نصاری مشورت کردند که چگونه باید اختلاف در این امور را برانداخت رأیشان بر این شد که از میان انجیل ها چهار انجیل انتخاب کنند و مطالب آنها را صحیح دانند و مابقی که حد و حصر نداشت باطل دانند و کشته نشدن آن حضرت در انجیل ها مردود قرار گرفت و غیر رسمی شد.[۱]
۲٫ دلیل دوم بر نارسایی دین مسیحیت، وجود موارد متعدد از تناقض و تحریف در کتاب انجیل امروزی است. برای اطلاع بیشتر به کتاب های راه سعادت تألیف علامه شعرانی[۲] و اظهار الحق، تألیف فاضل هندی هبه الله بن خلیل الرحمن، و قرآن و کتاب های آسمانی دیگر، تألیف شهید هاشمی نژاد مراجعه نمایید.
۳٫ دلیل سوم، ناسازگاری بعضی از اعتقادات مسیحیت با مبانی منطق و عقل است مثلاً این که معتقدند: خدای پسر، به شکل انسان مجسم شد، گناهان بشر را بر خود می گیرد و با تحمل رنج صلیب، کفاره گناهان می گردد. در انجیل یوحنا چنین می خوانیم:
«زیرا خداوند، جهان را این قدر محبت نموده که پسر یگانه خود را داد، تا هر که بر او ایمان آورد هلاک نگردد، بلکه حیات جاودانی یابد، زیرا خدا پسر خود را در جهان نفرستاد تا بر جهان داوری کند، بلکه تا به وسیله او جهان نجات یابد.[۳]
در مورد دین یهودیت نیز این سه اشکال مهم وجود دارد.
چون اولا: تورات دارای سه نسخه است.
۱٫ نسخه عبرانی که نزد یهود و علمای پروتستان معتبر است.
۲٫ نسخه سامری که نزد سامریین (طایفه دیگری از بنی اسرائیل) معتبر است.
۳٫ نسخه یونانی که علمای مسیحی غیر پروتستان آن را معتبر می شمارند.
نسخه سامریان فقط شامل پنج کتاب حضرت موسی (ع) و کتاب یوشع و داوران است و کتب دیگر عهد عتیق را معتبر نمی شمارد. و مدت زمان و فاصله بین خلقت حضرت آدم تا طوفان نوح در نسخه اول ۱۶۵۶ سال و در نسخه دوم ۱۳۰۷ و در نسخه سوم ۱۳۶۲ سال است. پس هر سه نسخه نمی توانند صحیح باشند، بلکه یکی باید معتبر و صحیح باشد و آن هم معلوم نیست کدام است.[۴]
ثانیاً: در تورات نیز مطالبی وجود دارد که برای عقل انسانی قابل پذیرش نیست.
مثلاً در تورات خدا به صورت انسانی معرفی شده که راه می رود، آواز می خواند دروغگو و فریب کار است. زیرا به آدم گفته است که اگر از درخت نیک و بد بخورد خواهد مرد، ولی آدم و حوا از میوه آن درخت خوردند و نه تنها نمردند بلکه به نیک و بد هم آشنا شدند.[۵]
و یا داستان کشتی گرفتن خدا با حضرت یعقوب که در تورات آمده است.[۶]
ب.دلایل حقانیت و برتری اسلام
۱٫ زنده و جاوید بودن معجزه دین اسلام؛ چون معجزه اصلی این دین «قرآن» است که از نوع کتاب و منطق و دانش است بر خلاف معجزه انبیای گذشته که از نوع امور محسوس بوده است و به همین جهت همیشه زنده است و متکی بر خودش می باشد و وابسته به حضور و حیات مختص پیامبر اسلام (ص) نیست و معجزه ای است جاودانی و ابدی.
علاوه بر این که قرآن با اعلان تحدی و مبارز طلبیدن دم به دم به جهانیان حیات و جاودانگی خود را اعلام می نماید: «و اگر درباره آنچه بر بنده ی خود نازل کردیم شک و تردید دارید یک سوره همانند آن بیاورید».[۷]
۲٫ تحریف نشدن قرآن یعنی هیچ تغییر و دگرگونی در او ایجاد نشده است.
چون علاوه بر وعده خداوند که فرموده من قرآن را حفظ می کنم،[۸] شخص پیامبر (ص) عنایت خاصی به حفظ دقیق آن داشته اولاً: به عده ای که به کاتبان وحی معروفند دستور می دادند تا آیات و سوره ها را مکتوب نمایند. ثانیاً: اصحاب و یاران خود را تشویق فراوان می نمودند که قرآن را حفظ نمایند، لذا عده ی زیادی در زمان پیامبر (ص) به حافظین قرآن معروف بودند، ثالثاً: ترغیب به قرائت آن که دقیقاً باید الفاظ با خصوصیات لفظی و تجویدی قرائت گردد نه صرف مطالعه و دریافت مفاهیم.[۹]
و این عوامل باعث شده تا قرآن از آفت تحریف مصون بماند.
۳٫ سومین راه برای اثبات حقانیت اسلام، توجه به مسأله خاتمیت پیامبر اسلام (ص) است چون متون دینی اسلام[۱۰] تأکید دارند که پیامبر اسلام آخرین پیامبر خداست و بعد از او پیامبری نخواهد آمد.
و در همه جوامع بشری آخرین دستورالعمل یک مدیر و کارفرما، ملاک عمل قرار می گیرد و لازم الاجراء خواهد بود، و با آمدن دستورالعمل جدید، قبلی ها خود به خود ملغی می شوند.
و در متون دینی ادیان دیگر نیامده که پیامبرشان آخرین فرستاده خداست، بلکه به نوعی؛ بشارت به ظهور پیامبر اسلام را به پیروان خود داده اند.[۱۱] یعنی به نوعی موقتی بودن خود را بیان نموده اند.
۴٫ مطلب چهارم که باید در نظر داشت مسأله جامعیت اسلام است، که اسلام در ابعاد مختلف و متعدد روحی و روانی فردی و اجتماعی و مادی و معنوی زندگی انسان دارای تعالیم است. برای شناخت بیشتر جامعیت و برتری مفاهیم دینی اسلام باید مطالعه مقایسه ای بین محتوای متون مقدس دین اسلام و محتوای ادیان دیگر صورت گیرد و در آن صورت برتری و جامعیت تعالیم دینی اسلام در ابواب اعتقادی، توحید و صفات خداوند، و اخلاق فردی و اجتماعی؛ حقوق، اقتصاد، سیاست و حکومت و … آشکار و روشن می شود.
۵٫ نکته پنجم: در میان ادیان موجود در جهان امروز تنها دینی که دارای تاریخی زنده و معتبر است اسلام است که مورخان حتی جزئیات دوران کودکی پیامبر را نیز ضبط کردند در حالی که بقیه ادیان دارای سند تاریخی معتبر نیستند و به همین جهت برخی از متفکران غربی حتی در وجود حضرت عیسی (ع) شک دارند و اگر قرآن ما مسلمان ها نام حضرت مسیح و دیگر انبیا را ذکر نمی کرد شاید دین مسیح و یهود و پیامبرشان دارای چنین رسمیت و رواجی در جامعه بشری نبودند.[۱۲]
اما پر واضح است که در بین مذاهب و فرق اسلامی برتری مذهب تشیع نسبت به سایر مذاهب به جهت «حق بودن» آن است، و دین حق در هر دوره ای منحصراً فقط یک دین است، و خدای متعال در هر برهه ای دارای یک شریعت است، و هر دین و مذهبی غیر از آن یا از اساس باطل و دروغ است و یا منسوخ و منقرض.
تعدد ادیان الهی و مذاهب آسمانی که تاکنون بر بشریت نازل گردیده، تعدد طولی است نه عرضی، بدین معنی که دین جدید ناسخ و مکمل دین پیشین است و با آمدن دین جدید تاریخ مصرف دین قبلی منتفی و از رسمیت می افتد و جای خود را به دین جدید می دهد، و بر همه لازم است که از آیین جدید پیروی نمایند و به آن ایمان بیاورند. برای همین در متون مقدس و نصوص دینی، از کسانی که به دین جدید ایمان نمی آورند، به عنوان «کافر» یاد می شود.
اسلام آخرین و کامل ترین دین است که برای بشر فرستاده شده و خداوند دینی جز اسلام را نخواهد پذیرفت. «ان الدین عندالله الاسلام[۱۳] بدون تردید دین در نزد خدا فقط اسلام است». «و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه[۱۴] هر کس آئینی جز اسلام را برگزیند از او پذیرفته نخواهد شد».
متأسفانه مسلمانان نیز همانند اقوام و صاحبان ادیان گذشته به مذاهب گوناگونی متفرق شدند و قطعاً همه ی آنان بر حق نخواهند بود، پیامبر گرامی اسلام فرمود: «ان امّتی ستفرق بعدی علی ثلاث و سبعین فرقه، فرقه منها ناجیه، و اثنتان و سبعون فی النار». پیروان من بعد از من به هفتاد و سه فرقه متفرق خواهند شد، تنها یک گروه نجات پیدا می کنند و هفتاد و دو فرقه دیگر اهل آتش خواهند بود.[۱۵] مذهب حقه و فرقه ناجیه در میان مذاهب اسلامی مذهب اهل بیت (شیعه اثنی عشری) است و تشیع، همان اسلام راستین و حقیقی است. پیامبر گرامی اسلام فرمود: «ایها الناس انی ترکت فیکم ما ان اخذتم به لن تضلوا، کتاب الله و عترتی اهل بیتی؛ مردم! من در میان شما چیزی به ودیعت نهادم که اگر بدان اخذ کنید هرگز گمراه نخواهید شد، کتاب خدا و عترت خودم، یعنی اهل بیتم»[۱۶]
ابوذر غفاری صحابی ثقه و جلیل القدر پیامبر خدا (ص) نقل می کند: «سمعت النبی (ص) انه قال: الا ان مثل اهل بیتی فیکم مثل سفینه نوح فی قومه، من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق. بدانید: من از پیامبر (ص) شنیدم که فرمود: مثل اهل بیت من در میان شما مثل کشتی نوح برای قوم نوح است، هر که در این کشتی نشیند نجات یابد و هر که تخلف کند غرق گردد».[۱۷]
اساس و پایه مذهب تشیع، توحید و عدل و نبوت و امامت و معاد است، و شیعه قائل به امامت دوازده امام معصوم(ع) به عنوان جانشین پیامبر اسلام (ص) می باشد که اول آنان علی (ع) و آخر آنها مهدی (ع) است.
در روایات وارده از رسول گرامی اسلام به تعداد و حتی نام های دوازده امام معصوم (ع) تصریح شده است. روزی عبدالله بن مسعود در میان جمعی نشسته بود که عربی بیابانی پیدا شد و از آنان پرسید کدامیک شما عبدالله بن مسعود هستید؟ عبدالله جواب داد: من. عرب پرسید: هل حدثکم نبیکم کم یکون بعده من الخلفاء؟ قال: نعم، اثناعشر، عدد نقباء بنی اسرائیل. آیا پیامبر شما، تعداد جانشینان بعد از خودش را برای شما بیان کرد؟ – آری، دوازده نفر، به تعداد نقیبان بنی اسرائیل.[۱۸]
دلیل ما بر حقانیت تشیع قرآن و سنت است، خداوند در قرآن به ما دستور داده است تا از خدا و رسول و اولی الامر که طبق تصریح رسول اکرم (ص) همان امامان شیعه اند پیروی کنیم. در آیات فراوانی از قرآن به مسأله امامت و ولایت اشاره شده است، آیاتی چون «وانذر عشیرتک الاقربین»؛ «انما ولیکم الله ورسوله والمؤمنون الذین یقیمون الصلاه ویؤتون الذکوه و هم راکعون»، «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته»، «الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»ً، «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت» و … .
پیامبر (ص) نیز به تصریح تاریخ و روایات همواره از امیرالمؤمنین علی (ع) به عنوان وصی و جانشین خویش یاد می فرمود، چنانکه طبرسی در تاریخ خویش نقل می کند که هنگامی که آیه «وانذر عشیرتک الاقربین» نازل شد پیامبر به خویشان خود فرمود: خدای متعال به من دستور داد تا شما را به سوی او دعوت کنم، پس هر کدام از شما که مرا در این امر یاری کند برادر و وصی و جانشین من خواهد بود، علی (ع) فرمود: من ای رسول خدا در این راه تو را یاری خواهم کرد، پیامبر دست در گردن علی (ع) انداخت و فرمود: همانا این (علی) برادر و وصی و جانشین من در میان شما است، از او بشنوید و مطیع او باشید. خویشان پیامبر (ص) در حالی که می خندیدند برخاستند و به ابوطالب به تمسخر گفتند: او به تو دستور داد تا مطیع پسرت باشی و فرمانبردار او باشی.[۱۹]
پیامبر در آخرین سال عمر خویش، در برگشت از حج که معروف به حجه الوداع گردید، در منطقه غدیر خم رسماً علی بن ابیطالب (ع) را به عنوان امام و زمامدار مسلمین منصوب و معرفی فرمود و به همه حاضران دستور داد تا با علی به عنوان امیرالمؤمنین بیعت نمایند و این سخن معروف آن حضرت در آن روز است که فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»، هر کس که من زعیم و فرمانروای اویم علی (ع) نیز مولی و فرمانروای اوست، و این حدیث از احادیث مشهوره و متواتره اسلام است.
این مطالب، گوشه ای از انبوه دلایل عقلی و نقلی حقانیت دین مبین اسلام و برتری مذهب تشیع است، در صورت علاقمندی به کسب اطلاعات بیشتر می توانید به منابع ذیل مراجعه کنید:
۱٫ تفسیر نمونه، ج۱، ص۲۸۳؛ ج۱۱، ص۸؛ ج۲۰، ص۳۸۰٫
۲٫ آشنایی با دیدگاههای مذاهب اسلامی، پاسخ و پرسشها از دیدگاه تشیع و تسنن(۳)، ص۱۱۳٫
۳٫ حق جو، حق شناس؛ ترجمه المراجعات، علامه سید عبدالحسین شرف الدین.