چون امام صادق (ع) به شهادت رسید و به سوى قبرستان بقیع برده شد، ابو هریره عجلى این ابیات را سرود:
اقول و قدر احوا به یحملونه على کاهل من حاملیه و عاتق
(مىگویم و حال آنکه او را مى بردند بر دوشهاى کسانى که او را گرفته بودند.)
ا تدرون ماذا تحملون الى الثرى! ثبیرا ثوى من راس علیاء شاهق
(آیا مى دانید چه چیزى را به سوى خاک مى برید!)
غداه حثا الحاثون فوق ضریحه ترابا و اولى کان فوق المفارق
(صبحگاهى خاک پاشندگان بر بالاى ضریحش خاک ریزند حالى که و بهتر آن است که خاک بر سر ریزند.)
تاریخ و علت شهادت حضرت صادق (علیه السلام)
حضرت صادق (علیه السلام ) درماه شوال سال یکصد و چهل وهشت به سبب انگور زهرآلوده که منصور به آن حضرت خورانیده بود، وفات کرد و به شهادت رسید و در وقت شهادت از سن مبارکش شصت و پنج سال گذشته بود. در کتابهای معتبر معین نکرده اند که کدام روز ازشوال بوده است ولی صاحب کتاب جنات الخلود که محقق ماهریست بیست و پنجم آن ماه را گفته و بقولی دوشنبه نیمه رجب بوده . و از مشکوه الأنوار نقل شده است که مردی از اصحاب آن حضرت، در زمان بیماری امام ، نزد ایشان رفت، آن حضرت را چنان لاغر و ضعیف یافت که گویا هیچ چیزازآن بزرگوار جز سر نازنیش باقی نمانده است، پس آن مرد از این حالت امام به گریه درآمد . حضرت فرمود: برای چه گریه می کنی ؟ گفت گریه نکنم با آنکه شما را به این حال می بینم. فرمود: گریه نکن، همانا مؤمن به گونه ای است که هر چه براو وارد شود خیر او است و اگر اعضای او بریده شود، برای او خیر است و اگر مالک مشرق و مغرب نیز شود برای او خیر است.
آخرین کلام و سفارش امام صادق علیه السلام
شیخ طوسی ازسالمه، کنیز حضرت صادق(علیه السلام) روایت کرده که گفت، من در وقت احتضار نزد حضرت صادق(علیه السلام ) بودم که بیهوش شد و چون به هوش آمد فرمود: به حسن بن علی بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب (علیه السلام) معروف به افطس، هفتاد سکه طلا بدهید به فلان و فلان، فلان مقدار بدهید، من گفتم: به مردی که برتو با کارد حمله کرد و می خواست ترا بکشد، عطا می کنی ومی بخشی؟ فرمود: می خواهی من ازآن کسانی که خدا ایشان را به صله رحم کردن ستایش نموده، نباشم. که دروصف ایشان فرموده: وَالَّذِین َ یَصِلُونَ ما اَمَرَ اللهُ بِهِ اَن یُوصَلَ وَیَخشَونَ رَبَهُّم وَیَخافُونَ سُوءَ الحِسَابِ . و آنانکه پیوندهائی را که خداوند به آن امر کرده برقرار می نمایند(صله رحم می کنند) واز خدایشان می ترسند واز محاسبه بدفرجام بیمناکند پس فرمود: ای سالمه بدرستی که حق تعالی بهشت را خلق کرد و آنرا خوشبو گردانید وبوی مطبوع آن از فاصله ای به مسافت دوهزار سال به مشام می رسد و بوی آنرا کسی که عاق والدین شده و کسی که ارتباط خود را با خویشاوندان و رحم خود قطع نموده نمی شنود و در نمی یابد.
شیخ کلینی ازامام موسی کاظم (علیه السلام) روایت کرده است که گفت: پدر بزرگوار خود را دردو جامه سفید مصری که درآنها احرام می بست و در پیراهنی که می پوشید ودر عمامه ای که از امام زین العابدین (علیه السلام) به او رسیده بود ودربُرد یَمَنی که به چهل دینار طلا خریده بود کفن کردم. و همچنین روایت کرده است که بعداز وفات حضرت صادق (علیه السلام) حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) می فرمود: که هرشب در حجره ای که آن حضرت درآن حجره وفات یافته بود چراغ برافروزند. وشیخ صدوق ازابوبصیر روایت کرده است که گفت: خدمت امّ حمیده امّ ولد، همسر حضرت صادق (علیه السلام) برای تسلیت گوئی مشرف شدم پس او گریست ومن نیز به جهت گریه او گریستم. پس از آن فرمود: ای ابو محمد اگر حضرت صادق (علیه السلام) رادر وقت فوت می دیدی، همانا امر عجیبی را مشاهده می کردی. چشمهای خود را گشود و گفت: هرکسی که بین من و او قرابت وخویشی است، به نزد من بیاورید. پس ما همه خویشان را به نزد او آوردیم، آن حضرت نگاهی به سوی آنها انداخت و فرمود : اِنَّ شَفاعَتَنالا تَنالُ مُستَخِفّاً بِالصَّلوهِ . شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد نمی رسد.
مسعودی گفته که آن حضرت را دربقیع نزد پدر و جدش دفن کردند و سن آن حضرت شصت و پنج سال بود و گفته شده که آن حضرت را زهر دادند و در قبور ایشان درآن موضع از بقیع، سنگ مرمری است که برآن نوشته اند : بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیمِ اَلحَمدُ لِلّهِ مُبیدِ الاُمَمِ وَمُحیی الرِّمَمِ هَذَا قَبرُ فَاطِمَهِ بِنتِ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَاِلِه وَسَلَّمَ سَیِّدَهِ نِساءِالعَالَمینَ وَقَبرُ الحَسَنِ بنِ عَلَیِّ بنِ اَبیطالبٍ وَعَلیِّ بنِ الحُسینِ بنِ عَلِیِّ بنِ اَبیطالبٍ وَمُحَمَّدٍ بنِ عَلیٍّ وَجَعفرَ بنِ مُحَمَّدٍ رضِیِ اللهُ عَنهُم، انتهی و من می گویم صَلَواتُ اللهِ عَلَیهم اَجمعَین .
ظاهر شدن قبر امیرالمومنین علی علیه السلام در زمان امام جعفر صادق
درتاریخ آمده که قبر امیرالمؤمنین (علیه السلام) از زمان شهادتش تا زمان حضرت امام صادق (علیه السلام) پنهان و مخفی بود و کسی جز اولاد و اهل بیت آن حضرت از محل آن اطلاعی نداشت . امام زین العابدین و امام محمد باقر (علیه السلام) مکرر بزیارتش می رفتند و بسیاری از اوقات کسی همراه آنها نبود، ولی در زمان حضرت صادق (علیه السلام )، شیعیان قبر آن حضرت را شناختند و به زیارتش مشرف می شدند. سببش آن بود که حضرت صادق (علیه السلام) در روزگاری که درحِیره بود، مکرر بزیارت آن قبر شریف می رفت و غالباً بعضی ازاصحاب خاص و ممتاز خود را همراه می برد و مدفن امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به ایشان نشان می داد تا اینکه در دوران خلافت هارون رشید که یک باره قبر مبارک ظاهر شد و زیارتگاه همه اقشار مردم گشت.
تعیین جانشین
روایت شده است که فردی به نام ابوجعفر پیک رسان اهل خراسان بود، جمعیتی از اهل خراسان نزد او آمدند و از او درخواست کردند، حمل اموال وکالاهائی را که باید به دست حضرت صادق(علیه السلام) برسد برعهده بگیرد و آنها را باخود نزد حضرت ببرد و همچنین مسائلی که نیاز به نظر خواهی بود، به آن حضرت انتقال دهد ونظر ایشان را جویا شود. ابوجعفر آن اموال را باخود به کوفه برد، در آنجا منزل کرد وبه زیارت قبر امیرالمؤمنین (علیه السلام) رفت. درکنارقبر شیخی را دید که جماعتی دور او حلقه زده اند. همینکه از زیارت خود فارغ شد، به طرف ایشان رفت و فهمید که آنها از فقهای شیعه هستند و از آن شیخ فقه می آموزند. ازآن گروه پرسید که این شیخ کیست؟ گفتند ابوحمزه ثمالی است وبعد نزد آنها نشست. ابوجعفر، آن مرد خراسانی میگوید: دراین بین که ما نشسته بودیم مردی عرب، وارد شد و گفت : من از مدینه می آیم و جعفر بن محمد (علیه السلام) وفات کرد ابوحمزه ازشنیدن این خبر، در اثر وحشتی که به اودست داده بود فریادی کشید و دودست خود را برزمین زد. سپس ازآن مرد عرب پرسید که آیا شنیدی چه کسی را وصی وجانشین خویش کرد؟
گفت: وصی خود را دو پسرش عبدالله وموسی (علیه السلام) ومنصور خلیفه عباسی را قرار داد. ابوحمزه گفت: سپاس خدا را که ما راهدایت نمود و نگذاشت که گمراه شویم ! دَلَّ عَلَی الصًّغیر وَبَیَّنَ عَلَی الکَبیر وَسَتَرَ الاَمَرَ العظیم. پس ابوحمزه نزد قبر امیرالمؤمنین (علیه السلام) رفت و مشغول به نماز شد. ما نیز مشغول به نماز شدیم. سپس من نزد او رفتم وگفتم : این چند کلمه ای که گفتی برای من تفسیر کن.و او نیز کلام خود را چنین تفسیر نمود:
آشکار است که تعیین منصور به عنوان وصی برای تقیه می باشد که وصی او را بقتل نرساند و فرزند کوچک که امام موسی (علیه السلام) است با فرزند بزرگتر که عبدالله است ذکر کرد تا مردم بدانند که عبدالله قابلیت امامت راندارد، زیرا که اگر فرزند بزرگ نقصی دربدن ودین نداشته باشد، بایستی که او امام باشد و عبدالله پایش مانند فیل پهن بود وپنجه نداشت و دینش نیز ناقص بود وبه احکام شریعت جاهل بود و اگر این نواقص را نمی داشت به او اکتفا می کرد. پس از این تفسیر دانستم که حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) امام بر حق است و معرفی آن چند نفر به عنوان وصی تنها برای حفظ امام بعدی از شرّ منصور و از روی مصلحت بوده است .
شیخ کلینی وشیخ طوسی و ابن شهر آشوب از ابوایوب جوزی روایت کرده اند که گفت:نیمه های شبی منصور دوانیقی مرا طلبید، به حضورش رفتم ، دیدم روی صندلی نشسته و در کنارش شمعی روشن است و نامه ای دردست دارد ومی خواند، وقتی به او سلام کردم، آن نامه را به طرف من انداخت و گریه کرد و گفت این نامه محمدبن سلیمان (والی مدینه) است که نوشته، جعفر بن محمد (علیه السلام) وفات نموده است سپس سه بار گفت: اِنُّا لِلُهِ وَاِنَّا اِلَیهِ راجِعُونَ . وگفت: کجا مانند جعفر(علیه السلام) یافت می شود؟ سپس گفت: برای محمد بن سلیمان بنویس که اگر به شخص معینی وصیت کرده ، اورا احضار کن وگردنش را بزن. بعد از چند روز جواب نامه رسید که پنچ نفر را وصی خود قرار داده است . خلیفه (خود منصور) و محمد بن سلیمان والی مدینه و دو پسر خود عبدالله و موسی (علیه السلام) و حمیده مادر موسی (علیه السلام).
چون منصور نامه را خواند گفت: اینها را نمی توان کشت . علامه مجلسی (ره) گفته است که چون حضرت به علم امامت، می دانست که منصور چنین تصمیمی خواهد گرفت، آن افراد را بحسب ظاهر در وصیت شریک کرده بود که اول هم نام منصور را نوشته بود ودرباطن امام موسی کاظم (علیه السلام) را به عنوان وصی انتخاب نموده بود. وازاین وصیت نیزاهل علم می دانستند که وصایت و امامت مخصوص آن حضرتست چنانچه از روایت ابوحمزه که گذشت معلوم گشت.