اگردکارت پیش از چهارصد سال گفته بود:«من می اندیشم،پس هستم»
زنان در جامعه امروز غرب وهمه جامعه های امروزی غرب زده
ناچار باید بگویند: «مرا نگاه می کنند،پس هستم».
زن فقط جسم است ومرد دربرابر زن همه چشم است.
***نوع لباس از سر ضمیر انسان خبر می دهد.***
شاید این داستان معروف «کریستین آندرسون» را بارها شنیده باشید
که دو خیاط پادشاه شهری را فریفتند که ما بهترین لباسها را میدوزیم
با این تفاوت که فقط حلال زاده ها قادر به دیدن آن هستند.
خلاصه در روز موعود که جشن بزرگی برپا بود پادشاه آن به اصطلاح لباس نامرئی را پوشید
وجلوی انظار ظاهر شد که ناگهان از بین همه تماشاگران یک بچه ای فریاد زد که:
چرا پادشاه برهنه است؟ کم کم همه فریاد زدند که چرا پادشاه لخت است؟***
اینک تمدن غرب چنین وانمود می کند که می خواهد برای انسان لباس بدوزد
اما در حقیقت اورا برهنه نموده است.وهیچکس جرأت نمی کند فریاد برآورد که لباسی در کار نیست وحاصل اینهمه مد وپارچه وچه وچه ؟برهنگی انسان است.
آیا مردمی پیدا می شوند که صداقتی کودکانه داشته باشند ودر مقابل جهانی که برهنگی را لباس می داند جرأت کنند وفریاد برآورند؟چرا آن مردم، ما نباشیم؟
برگرفته از کتاب فرهنگ برهنگی وبرهنگی فرهنگی،دکتر غلامعلی حداد عادل