خانه وخانواده

می نویسم؛ اما خواندن نمی دانم!

از حج نوشتن ، دشوار است؛ اما حج گزاردن ، دشوارتر و من این دشوار ترین را بر می گزینم ؛ اجابت دعوتی را که از وسعت تاریخ ، صدایم می زند ؛درست می خوانی؛ صدایم می زند؛ برای اولین بار غلط است.

این جا حج است؛ میعاد گاه سازندگان تاریخ ؛ وارثان زمین وآنان که طاغوت ها ناچیزشان شمرده اند.

این جا حج است ؛ یک آغاز بزرگ برای هرکس که نیت کند از مستضعفان باشد و از صالحان و از آنان که ضعف خویش و قدرت پروردگارشان را باور کرده اند. آنانی که قارون ها و فرعون ها که دنیا در چشمشان بزرگ بود و قدرت دیدشان را نداشتند، نادیده انگاشتندشان و این دعوت ، دعوت به جهادی بزرگ است ؛ دعوت به شکستن بت ها ؛ نه در معبد؛ بلکه در دل آنان که تا آن جا تن به حقارت داده اند که بت ها را به بزرگتری پذیرفته اند ؛ بت های که نمی بینند نمی شنوند نمیدانند و هیچ کاری نمی کنند.

اکنون، فرصت انتخاب است و اگر دیر بجنبی فرصت از دست رفته است . پس بشتاب ؛ نیت کن و تن و جان از رنگ ها بشوی .بی رنگ شو ذره شو در دل دریا و قطره ای ناچیز در پی مولا . این جا دو راهی است ؛ دو راهی ساختن تاریخ یا پر کردن زمین از فساد . این جا دو راهی است دو راهی ولایت خدا یا شیطان. به کدام سنگ می زنی برای کدام به خاک می افتی ؟این جا دو راهی است ؛ دو راهی تعظیم در مقابل شعائر الهی و یا ذلت مقابل جلوه ها ، پست ها ، پول ها ، هارون ها ،قارون ها و فرعون ها.

می دانم که نیک می دانی فرعون یک اسم نیست؛ بلکه یک لقب است که نسل اندر نسل ، میان متکبران عالم به ارث میرسد ؛ آنان که پروردگار خویش را فراموش کردند؛ سپس فراموش شدند ودر این ظلمت فراموشی ، فریاد« اومانیسم » بر اوردند سیرابشان کرد؛ چون تشنگی یادشان رفته بود ؛ پس دیگر منتظر نبودند؛ منتظر مردی که بیایدو به اسم رسم مردانگی ، به آنان که آمدنش را انتظار کشیده اند ، تمام علم را و تمام اسما را بیاموزد ؛ نه فقط خبری از آنان و نه تنها سایه روشنی از بخشی از عرش را.

من از تمام اینها می نویسم و این می شود یک روایت و تو باید بخوانی ؛ همان طور که من باید می خواندم ؛ اما …. من تنها می نویسم و خواندن نمی دانم.

واینک تو….

تو را نمی دانم در غار حرایت سر به سجده خواهی گذاشت یا نه ؛ اما اگر رفتی، اگر گریه امانت داد، یا اشک لحظه ای باز ایستادند، بخوان؛ نه آنچه را من نوشته ام ؛ منی که خواندن نمی دانم ؛ بخوان به اسم پروردگارت که جهان را پر کرده است و تونیز جزئی از جهانی ؛ بخوان آنچه را فرشته ات به تو تلقین می کند و به ذکر پنا آور؛ انگاه که شیطان ، روحت را در محاصره آوردند و در گوش جانت زمزه سر دادند، بخوان بنام پروردگارت که تعلیم می دهد آنچه را که نمی دانستید!

author-avatar

درباره کاظمی

زندگي کن. حتي اگه بهترين هايت را از دست دادي. زيرا اين زندگي کردن است که بهترينهاي ديگر را برايت ميسازد آسمانم انتهايش قلب توست / مهربان اين آسمان از آن توست / آسمانم هديه اي از سوي من / تا بداني قلب من هم ياد توست حسرتي گر به دلم هست همان دوري توست من پرستوي خزان ديده ي خاموش توام. کاش ميشد در سايه ي مژگانت ، لحظه اي به تماشاي درياي خوشرنگ چشمهايت مي نشستم وبلاگ من:http://kazme20.parsiblog.com/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *