در قرآن کریم آمده است که خداوند، ابلیس را پس از آن همه عبادت، فقط به خاطر امتناع از یک سجده، معذب کرد. چرا از او نگذشت؟ او که ارحم الراحمین است.
به چند نکتهی بسیار مهم باید توجه شود:
اول: برخی از مردم، گناه خویش و دیگران را دانهای، زمانی یا (به قول معروف کیلویی) محاسبه میکنند! مثلاً میگویند: فقط یک یا ده بار این گناه را انجام دادم و یا طول مدت گناه من فقط یک ساعت، یا ۷۰ سال بود، پس چرا چنین نتیجه (عذاب) سنگینی دارد؟! اما محاسبهی خدا چنین نیست. خدا هم گناه را میبیند و هم آثار آن تا آخر الزمان را میبیند و همه را در نامهی اعمال هر کس ثبت و نزد امام زمان هر عصری [و لوح محفوظ] احصاء مینماید:
«إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَى وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ» (یس، ۱۲)
ترجمه: البته این ماییم که مردهها را زنده مىکنیم و آنچه را از پیش فرستادهاند (از عملهاى حال حیات) و آثار (پس از مرگ) آنها را مىنویسیم، و همه چیز را در امام آشکار به طور فراگیر برشمردهایم.
پس وقتی فرد میگوید: من فقط یک دروغ گفتم، یا …، خبر ندارد که دروغش چه آثار سو و مستمری گذاشته است. چه سرنوشتهایی در طی نسلها را تغییر داده است؛ و همینطور است بزرگی گناه یک سجده نکردن ابلیس.
دوم: گناه، یعنی سرپیچی از فرمان خدا که در نظام آفرینش، نتیجهاش هلاکت و فلاکت (معذب شدن) عبد است. پس هیچ گناهی، کم یا کوچک نیست. چنان چه امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند: «بزرگترین گناه آن است که صاحبش (مرتکبش) آن را کوچک بشمارد».
اخراج ابلیس به خاطر تکبرش بود:
همه جا چنین بیان میشود که “ابلیس به خاطر سرپیچی از فرمان رب در سجده به آدم، از بهشت اخراج شد و برای همیشه ملعون (دور از رحمت) گردید.”
بله، این گناه عملی ابلیس بود، اما در اصل به خاطر ارتکاب به این گناه اخراج نگردید، بلکه گناه بزرگتری داشت که عامل و سبب این سرپیچی شد و آن گناه اعتقادی است که به مراتب از گناه عملی سنگینتر و مهلکتر است.
ماجرا:
همین که ابلیس از فرمان خداوند متعال سرپیچی کرد، خدا او را اخراج و معذب نکرد، بلکه سریع به محاکمهاش کشید و از خودش علت این نافرمانی را سؤال نمود:
«قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ» (ص، ۷۵)
ترجمه: (خداوند) گفت: اى ابلیس، چه چیز تو را مانع شد از اینکه به چیزى که من با دو دست خود (بلاواسطه و با اراده خود) آفریدم سجده کنى؟ آیا تکبّر ورزیدى یا واقعاَ از برترینها بودى؟
ابلیس میتوانست یک لحظه نادم گردد و بگوید: نفهمیدم، اشتباه کردم، پوزش میطلبم. و بگوید: «لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» و بگوید: «ظَلَمتُ نَفسی وَ تَجَرأتُ بِجَهلی».
خداوند متعال به او فرمود: از دو حال خارج نیست، یا تکبر مانع از اطاعت تو از امر من شد، یا واقعاً تو از برترینهایی هستی که این فرمان من شامل حال آنها نمیشد. اما در پیشگاه خداوند علیم که از آن چه در سینههاست خبر دارد و در آنجا که همه اسرار آشکار است، نمیتوانست دروغ بگوید؛ لذا اذعان به تکبر و خود بزرگبینیاش کرد و گفت: «قَالَ أَنَاْ خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ / الاعراف، ۱۲» – یعنی: من بهتر و بالاتر از او هستم. برای خدا دلیل هم آورد و افزود: “تو مرا از آتش خلق کردی و او را از خاک”!
بدیهی است که در پیشگاه کبریای الهی، جای تکبر و خود بزرگبینی برای بندگان نیست، به ویژه آن که “تکبر”، سبب نافرمانی از امر الهی گردد. یعنی امر نفس خویش را نیز بالاتر از امر خدا بداند. از این رو، به خاطر این اعتقاد انحرافی و تکبرش از آن مقام قرب اخراج و برای همیشه ملعون شد.
«قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَن تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ» (الأعراف، ۱۳)
ترجمه: از آن [مقام] فرو شو، تو را نرسد که در آن [جایگاه] تکبّر نمایى. پس بیرون شو که تو از خوارشدگانى.
پس، در قرآن کریم نیز تصریح شد که او به خاطر “تکبر”ش اخراج شد.
نکته:
دقت شود که انسان بسیار مرتکب خطا، گناه و حتی عصیان میگردد. اما هیچ گناهی بدتر از “تکبر و خودبزرگبینی” نیست.
بله، خداوند متعال، ارحم الراحمین است، اما انسان باید طالب رحمت و مغفرت باشد که مشمول آن گردد. پذیرش توبه وقتی است که گناهکار به گناهش اذعان کند و طلب بخشش نماید، نه این که انتظار داشته باشد، در عین حال ارتکاب به گناه، ادعای حق به جانبی و تکبر و گردنکشی، مشمول توبه و رحمت نیز بشود.
ابلیس، هیچ گاه پشیمان نشد؛ نه تنها طلب بخشش و توبه نیز نکرد، بلکه تکبر و گردنکشی هم کرد، پس اخراج و معذب شد.
ما نیز باید دقت کنیم که اگر فریب ابلیس و جنود او از شیاطین جنّ و انس یا فریب نفس اماره خویش را خوردیم و در پیشگاه الهی دچار معصیت شدیم، دیگر با تکبر و گردنکشی بیشتر فریب نخوریم. بلکه بگوییم: خدایا! یا ارحم الراحمین، یا غفار الذنوب، یا ستّار العیوب، یا سریع الرضا، ببخشید، اشتباه کردم. خدا میخواهد انسان به تنزه و سبوحیت خداوند سبحان از یک سو، و به ضعفها و خطاهای خود از سوی دیگر پی ببرد، تا در صدد جبران برآید و رشد کند. پس باید بگوید:
«لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» (الأنبیاء، ۸۷)
ترجمه: (اى خدا) جز تو معبودى نیست، تو (از هر عیب و نقصى) منزه و پاکى، حقّا که من از ستمکاران بودم (زیرا عملى که نتیجهاش نقص بهره من بود بدون توجه به جا آوردم).
باید از ته دل و با باور و اخلاص چنین بگوید، تا پاسخ آید:
«فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنجِی الْمُؤْمِنِینَ» (الأنبیاء، ۸۸)
ترجمه: پس ما خواسته او را برآوردیم و او را از اندوه (آن گرفتارى عظیم) نجات بخشیدیم، و ما این گونه مؤمنان را نجات مىدهیم.