در مقاله پیش رو، به بررسی اسناد «مسعودی شافعی»، «ابن عبد ربّه»، «ابن عبد البر قرطبی»، «مقاتل بن عطیه»، «ابی الفداء»، «صفدی » و … خواهیم پرداخت.
۶ . مسعودی شافعی (۳۴۵هـ) :
فهجموا علیه وأحرقوا بابه ، واستخرجواه منه کرهاً ، وضغطوا سیّده النساء بالباب حتّى أسقطت محسناً .
اثبات الوصیه ، ص۱۴۳٫
به او هجوم آورده و درب خانه او را آتش زدند و او را به زور از آن بیرون آوردند و سرور زنان را با در چنان فشار دادند که سبب سقط محسن گردید .
تقی الدین سبکی در کتاب الطبقات الشافعیه نام او را در زمره علمای شافعی مذهب می آورد ؛ از این رو ،اشکال شیعه بودن وی مردود است .
الطبقات الشافعیه ج۳ ، ص ۴۵۶ و ۴۵۷ ، رقم ۲۲۵، چاپ دار احیاء الکتب العربیه .
۷ . ابن عبد ربّه (۴۶۳هـ) :
ابن عبد ربّه در العقد الفرید مینویسد :
الذین تخلّفوا عن بیعه أبی بکر: علىّ والعباس، والزبیر، وسعد بن عباده، فأمّا على والعباس والزبیر فقعدوا فى بیت فاطمه حتّى بعث الیهم أبو بکر عمر بن الخطاب لیخرجوا من بیت فاطمه وقال له: إن أبوا فقاتلهم . فأقبل عمر بقبس من نار على أن یضرم علیهم الدار فلقیته فاطمه فقالت: یابن الخطاب ! أجئت لتحرق دارنا ؟ قال : نعم أو تدخلوا فیما دخلت فیه الأمه فخرج علی حتى دخل على أبی بکر .
العقد الفرید، ابن عبدربه، ج۳، ص ۶۳ طبع مصر .
ابوبکر به عمر بن خطاب مأموریت داد که برود و آنان را از خانه بیرون بیاورد و به وى گفت: چنانچه مقاومت کردند و از بیرون آمدن خوددارى کردند، با آنان جنگ کن. عمر با شعله آتشى که همراه داشت و آن را به قصد آتش زدن خانه فاطمه(علیها السلام)برداشته بود، به سوى آنها حرکت کرد. فاطمه(علیها السلام)گفت: یابن الخطاب اجیت لتحرق دارنا؟ اى پسرخطاب! آتش آورده اى خانه مرا بسوزانى؟ گفت: بلى، مگر این که به آنچه امت در آن داخل شده اند (بیعت با ابوبکر) شما هم داخل شوید … .
۸ . ابن عبد البر قرطبی (۳۶۸ -۴۶۳هـ) :
ابن عبدالبر قرطبى می گوید :
فقالت لهم: إن عمر قد جاءنی وحلف لئن عدتم لیفعلن وایم الله لیفین بها
الاستیعاب، ابن عبدالبر قرطبى، ج۳، ص۹۷۵ ؛ المصنف، ابن ابى شیبه، ج۸، ص۵۷۲ .
پس فاطمه به ایشان گفت : عمر به نزد من آمد و قسم خورد که اگر دوباره به اینجا آمدید قسم به خداوند که چنین و چنان می کنم . و قسم به خدا که وی چنین خواهد کرد .
۹ . مقاتل بن عطیه (۵۰۵هـ) :
ان ابابکر بعد ما اخذ البیعه لنفسه من الناس بالارحاب و السیف و القوه ارسل عمر، و قنفذاً و جماعه الى دار على و فاطمه(علیهما السلام) و جمع عمر الحطب على دار فاطمه(علیها السلام) و احرق باب الدار .
الامامه و الخلافه، مقاتل بن عطیه ، ص۱۶۰ و ۱۶۱ که با مقدّمه اى از دکتر حامد داود استاد دانشگاه عین الشمس قاهره به چاپ رسیده، چاپ بیروت، مؤسّسه البلاغ .
هنگامى که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت ، عمر ، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه (علیها السلام) فرستاد ، و عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد … .
۱۰ . ابی الفداء (۷۳۲هـ) :
وی در تاریخش مینویسد :
ثم إن أبا بکر بعث عمر بن الخطاب إلى علی ومن معه لیخرجهم من بیت فاطمه رضی الله عنها وقال إن أبوا فقاتلهم فأقبل عمر بشئ من نار على أن یضرم الدار فلقیته فاطمه رضی الله عنها وقالت إلى أین یا بن الخطاب أجئت لتحرق دارنا قال نعم أو تدخلوا فیما دخل فیه الأمه فخرج حتى أتى أبا بکر فبایعه .
وکذا نقله القاضی جمال الدین بن واصل وأسنده إلی ابن عبد ربّه المغربی .
تاریخ ابوالفداء، ج۱، ص۱۵۶ طبع مصر بالمطبعه الحسینیه .
ابو بکر عمر را به نزد علی و همراهیان وی فرستاد تا ایشان را از خانه فاطمه بیرون آورد ؛ و گفت اگر ممانعت کردند پس با ایشان جنگ بنما . پس عمر با مقداری آتش به سمت ایشان آمد تا خانه را به آتش بکشد . پس فاطمه علیها السلام او را دید و گفت به کجا می روی ای فرزند خطاب . آیا آمده ای که خانه ما را به آتش بکشی؟ گفت آری مگر اینکه همان کاری را بنمایید که مردم کردند . پس علی بیرون آمده به نزد ابا بکر رفت پس با وی بیعت نمود.
۱۱ . صفدی (۷۶۴هـ) :
انّ عمر ضرب بطن فاطمه یوم البیعه حتّى ألقت المحسن من بطنها.
الوافى بالوفیات ، ج۵ ، ص۳۴۷ .
عمر در روز بیعت به شکم فاطمه ضربه ای زد که منجر به سقط شدن محسن از شکمش شد .
۱۲ . ابن حجر عسقلانی (۸۵۲هـ) و شمس الدین ذهبی (۷۴۸هـ ):
ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان و ذهبی در میزان الإعتدال مینویسند :
إنّ عمر رفس فاطمه حتّى أسقطت بمحسن.
لسان المیزان ، ج۱ ، ص۲۶۸٫
عمر به فاطمه لگد زد که سبب سقط محسن گردید .
البته ابن حجر ، این روایت را به دلیل وجود ابن أبی دارم در سند آن و به بهانه رافضی بودن وی رد میکند ؛ در حالی ذهبی در سیر اعلام النبلاء ، وی را این گونه معرفی میکند :
۳۴۹ – ابن أبی دارم * الامام الحافظ الفاضل ، أبو بکر أحمد بن محمد السری بن یحیى بن السری بن أبی دارم .
سیر اعلام النبلاء ، ج۱۵ ، ص۵۷۶ ، رقم ۳۴۹ ، ترجمه ابن أبی دارم .
ذهبی در جای دیگر می نویسد :
کان موصوفا بالحفظ والمعرفه إلا أنه یترفض .
سیر اعلام النبلاء ، ج۱۵ ، ص۵۷۷ ، رقم ۳۴۹ ، ترجمه ابن أبی دارم .
ذهبی در جای دیگر می گوید :
وقال محمد بن حماد الحافظ ، کان مستقیم الامر عامه دهره .
سیر اعلام النبلاء ، ج۱۵ ، ص ۵۷۸ ، رقم ۳۴۹ ، ترجمه ابن أبی دارم .
ذهبی در میزان الإعتدال می گوید :
وقال محمد بن أحمد بن حماد الکوفی الحافظ – بعد أن أرخ موته : کان مستقیم الامر عامه دهره .
میزان الإعتدال ج۱ ، ص ۱۳۹ ، رقم ۵۵۲ ، ترجمه أحمد بن محمد بن السرى بن یحیى بن أبی دارم المحدث . أبو بکر الکوفی ؛ لسان المیزان ـ ابن حجر عسقلانی ، رقم ۸۲۴ ، ترجمه احمد بن محمد بن السرى بن یحیى بن أبی دارم المحدث أبو بکر الکوفی .
هر چند که ذهبی نیز در ادامه وی را به همان دلیل رافضی بودن و نقل همین روایت و برخی روایات دیگر در مذمت خلفاء ، مذمت میکند و حتی به وی این چنین فحاشی میکند :
شیخ ضال معثر .
پیرمردی گمراه و خطا کار!!!
اما آیا رافضی بودن یک راوی میتواند دلیل بر عدم وثاقت وی باشد ؟
و آیا به مجرد رافضی بودن می توان روایت فردی را کنار زد و باطل قلمداد نمود ؟ اگر اینگونه باشد باید اهل سنت بر تعداد زیادی از روایات صحاح سته خط بطلان بکشند زیرا مؤلفین صحاح سته در موارد بسیاری از رافضه حدیث نقل نموده اند که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می کنیم:
۱- عبید الله بن موسی : ذهبی در مورد این فرد می گوید :
کان معروفا بالرفض .
به رافضی بودن معروف بود .
سیر أعلام النبلاء ج ۹ ، ص ۵۵۶ ، ترجمه عبید الله بن موسی ، رقم ۲۱۵ .
و در جای دیگر می گوید :
وحدیثه فی الکتب السته .
احادیث او در کتب صحاح سته موجود است .
سیر أعلام النبلاء ج ۹ ، ص ۵۵۵ ، ترجمه عبید الله بن موسی ، رقم ۲۱۵ .
مزی نویسنده تهذیب الکمال می گوید تمامی صحاح سته از این شخص روایت نقل کرده اند .
۲- جعفر بن سلیمان الضبعی ( علمای اهل سنت ایشان را رافضی و از شیعیان غالی می دانند )
خطیب بغدادی از یزید بن زریع نقل می کند که می گفت :
فان جعفر بن سلیمان رافضی .
تاریخ بغداد ج۵ ، ص ۳۷۲ ، ذیل ترجمه أحمد بن المقدام بن سلیمان بن الأشعث بن أسلم بن سوید بن الأسود بن ربیعه بن سنان أبو الأشعث العجلی البصری ، رقم ۲۹۲۵
مزی نویسنده تهذیب الکمال می گوید : بخاری در کتاب الأدب المفرد و بقیه نویسندگان صحاح یعنی ( مسلم – أبو داود – الترمذی – النسائی – ابن ماجه ) در کتب صحاحشان از این شخص روایت نقل کرده اند .
تهذیب الکمال ج ۵ ، ص ۴۳ ، ترجمه جعفر بن سلیمان الضبعی ، رقم ۹۴۳ .
۳- بد الملک بن أعین الکوفی
مزی نویسنده تهذیب الکمال می گوید تمامی صحاح سته از این شخص روایت نقل کرده اند .
تهذیب الکمال ج ۱۸ ، ص ۲۸۲ ، ترجمه عبد الملک بن أعین الکوفی ، رقم ۳۵۱۴ .
مزی به نقل از سفیان می گوید : او رافضی است :
عن سفیان : حدثنا عبد الملک بن أعین شیعی کان عندنا رافضی صاحب رأی .
تهذیب الکمال ج ۱۸ ، ص ۲۸۳ ، ترجمه عبد الملک بن أعین الکوفی ، رقم ۳۵۱۴ .
قال علی بن المدینی : « لو ترکت أهل البصره لحال القدر ، ولو ترکت أهل الکوفه لذلک الرأی ، یعنی التشیع ، خربت الکتب »
اگر بصریان را به خاطر قدری بودن و کوفیان را به خاطر نظرشان ( شیعه بودن ) رها کنی ، همه کتاب ها را نابود کرده ای .
بعد در توضیح سخن علی بن مدینی میگوید :
قوله : خربت الکتب ، یعنی لذهب الحدیث .
الکفایه فی علم الروایه ، ص۱۵۷ ، رقم ۳۳۸ .
کتاب ها را نابود کرده ای یعنی همه احادیث از بین می رود .
و نیز در جای دیگر مینویسد :
وسئل عن الفضل بن محمد الشعرانی ، فقال : صدوق فی الروایه إلا أنه کان من الغالین فی التشیع ، قیل له : فقد حدثت عنه فی الصحیح ، فقال : لأن کتاب أستاذی ملآن من حدیث الشیعه یعنی مسلم بن الحجاج » .
الکفایه فی علم الروایه ، ص۱۹۵ ، رقم ۳۴۹ .
از او در مورد فضل بن محمد شعرانی سوال شد ؛ پس گفت : در روایت راستگوست ، اما اشکالی که دارد این است که در مورد تشیع زیاده روی می کند ؛ به او گفتند : در صحیح از وی روایت کرده اید .
گفت : کتاب استادم پر از روایات شیعه است ( یعنی کتاب صحیح مسلم)!!!
منبع: موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)