نهج البلاغه

شرح و تفسير حکمت 236 نهج البلاغه

شرح-نهج-البلاغه

وَاللَّهِ لَدُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِي عَيْنِي مِنْ عِرَاقِ خِنْزِير فِي يَدِ مَجْذُوم.

امام(عليه السلام) فرمود: به خدا سوگند اين دنياى شما در نظر من از استخوان خنزيرى كه در دست شخص جذامى باشد پست تر است!

شرح و تفسير

پستى دنيا در نظر امام(عليه السلام)

امام(عليه السلام) در اين كلام حكيمانه شدت تنفر خود را از زرق و برق دنيا بيان كرده مى فرمايد: «به خدا سوگند اين دنياى شما در نظر من از استخوان خنزيرى كه در دست شخص جذامى باشد پست تر است»; (وَ اللَّهِ لَدُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِي عَيْنِي مِنْ عِرَاقِ خِنْزِير فِي يَدِ مَجْذُوم). «عِراق» با كسره و ضمه عين، جمع «عَرق» (بر وزن فرق) به معناى استخوانى است كه گوشت آن را كنده باشند. امام(عليه السلام) با اين تشبيه كه بيان فرموده رساترين تعبير را در مورد تنفرش از زرق و برق دنيا ذكر كرده است. استخوان بى گوشت ارزشى ندارد به ويژه اگر استخوان حيوان نجس العين مانند خنزير باشد و مخصوصاً اگر در دست انسان بيمار مبتلا به جذام باشد كه همه از وى فرار مى كنند! سوگندى كه در آغاز اين سخن آمده و تعبير به «دنياكم» (دنياى شما) مطلب را روشن تر مى سازد. ابن ابى الحديد در شرح اين كلام مى گويد: به جانم سوگند كه حضرت در اين گفتارش صادق و هميشه صدق و راستى پيشه وى بود و كسى كه در سيره و روش زندگى او در آن زمان كه در مقام ولايت ظاهرى بود و آن زمان كه در كنار، قرار داشت بنگرد صحت اين كلام را درمى يابد (چرا كه او در هر دو حالت در نهايت بى اعتنايى به دنيا بود). امام(عليه السلام) در طول كلماتى كه از نهج البلاغه از آن حضرت نقل شده بى اعتنايى خود را به مقامات دنيوى و مواهب آن با تعبيرات مختلفى بيان كرده كه هر كدام از ديگرى گوياتر و فصيح تر است. در خطبه «شقشقيه» چنين بيان فرمود: «وَلاََلْفَيْتُمْ دُنْياكُمْ هذِهِ أَزْهَدَ عِنْدي مِنْ عَفْطَةِ عَنْز» (اگر براى احقاق حقوق مظلومان نبود مهار ناقه خلافت را بر پشتش مى افكندم و رهايش مى ساختم و در آن هنگام) در مى يافتيد كه ارزش اين دنياى شما در نظر من از آب بينى بز كمتر است. در خطبه 224 آمده است كه مى فرمايد: «وَإنَّ دُنْياكُمْ عِنْدي لاَهْوَنُ مِنْ وَرَقَة في فَمِ جَرادَة تَقْضَمُها; اين دنياى (پر زرق و برق) شما در نظر من از برگ جويده اى كه در دهان ملخى باشد خوارتر و بى ارزش تر است. در مقدمه خطبه 33 خوانديم كه ابن عباس مى گويد: در منطقه «ذى قار» خدمت امام(عليه السلام)رسيدم در حالى كه پارگى كفش خود را مى دوخت، حضرت رو به من كرد و گفت: قيمت اين كفش چقدر است؟ من عرض كردم: قيمتى ندارد. فرمود: «وَاللهِ لَهِىَ أحَبُّ اِلَىَّ مِنْ إمْرَتِكُمْ إلاّ أنْ أُقيمَ حَقّاً أوْ أدْفَعْ باطِلاً; به خدا قسم اين كفش بى ارزش در نظر من محبوب تر از فرمانروايى بر شماست مگر اين كه با اين حكومت حقى را به پا دارم يا باطلى را دفع كنم». تعبيرات ديگرى از اين قبيل هست كه همه حاكى از بى اعتنايى و عدم وابستگى آن امام بزرگوار به مواهب مادى دنياست. مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار حديث بسيار مشروحى درباره فضايل اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل كرده كه در پايان آن به حوادث ايام شهادت آن حضرت اشاره شده است; وى نقل مى كند: «يك روز پيش از آنكه امام(عليه السلام) به شهادت برسد مردم به عيادت آن حضرت آمدند و اين در حالتى بود كه حقوق آنها را از بيت المال پرداخته بود و چيزى از دنياى آنها را براى خود انتخاب نكرده بود «وَلَمْ يَتَناوَلُ مِنْ بَيْتِ مالِ الْمُسْلِمينَ ما يُساوي عِقالاً وَلَمْ يَأْكُلْ مِنْ مالِ نَفْسِهِ إلاّ قَدْرَ الْبُلْغَةِ; و در حالى بود كه از بيت المال مسلمانان حتى به اندازه يك عقال (پايبند) شتر براى خود بر نداشته بود و از اموالى كه خودش (با زحمت فراوان) فراهم مى ساخت تنها به اندازه ضرورت استفاده مى كرد». و همه حاضران گواهى دادند كه دورترين مردم از آن حضرت همچون نزديك ترين مردم به آن حضرت بود (و هيچ گونه تفاوتى در ميان نزديكان و افراد دور يا بيگانه نمى گذاشت)». اين نشان مى دهد كه اگر اميرمؤمنان سخنى درباره دنيا مى گويد عملش نيز كاملاً با آن هماهنگ است.

author-avatar

درباره کیان آرامش

به داد اسلام برسید،و بدانید که خدا محتاج به عبادت و استعانت شما نیست. اگر دین او را یاری نکنید،او دینش را به امتی دیگر می سپارد. (طلبه شهید محمد فاضلی)

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *