نهج البلاغه

شرح و تفسير حکمت 228 نهج البلاغه

شرح-نهج-البلاغه

مَنْ أَصْبَحَ عَلَى الدُّنْيَا حَزِيناً فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً، وَمَنْ أَصْبَحَ يَشْكُو مُصِيبَةً نَزَلَتْ بِهِ فَقَدْ أَصْبَحَ يَشْكُو رَبَّهُ، وَمَنْ أَتَى غَنِيّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِينِهِ، وَمَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ فَهُوَ مِمَّنْ كَانَ يَتَّخِذُ آيَاتِ اللَّهِ هُزُواً، وَمَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْيَا الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلاَثٍ: هَمٍّ لاَ يُغِبُّهُ، وَحِرْصٍ لاَ يَتْرُكُهُ، وَأَمَلٍ لاَ يُدْرِكُهُ.

امام علیه السلام فرمود : كسى كه براى دنيا غمگين باشد (درواقع) از قضاى الهى ناخشنود است و آن كس كه از مصيبتى كه به او رسيده شكايت كند از پروردگارش شكايت كرده است و كسى كه در برابر ثروتمندى به علّت ثروتش تواضع كند، دو سوم دين خود را از دست داده است! و كسى كه قرآن بخواند و پس از مرگ وارد آتش دوزخ گردد از كسانى بوده است كه آيات خدا را استهزاء مى‌كرده و آن كس كه قلبش با محبت دنيا پيوند خورده سه چيز او را رها نخواهد كرد: اندوه دائم، حرصى كه هرگز او را ترك نمى‌كند وآرزويى كه هيچ‌ گاه به آن نخواهد رسيد!

شرح و تفسير

نتايج غم انگيز پنج صفت

امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به پنج رذيله اخلاقى و آثار سوء آن اشاره كرده نخست مى فرمايد: «كسى كه براى دنيا غمگين باشد (درواقع) از قضاى الهى ناخشنود است»; (مَنْ أَصْبَحَ عَلَى الدُّنْيَا حَزِيناً فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً). با توجه به اين كه آنچه در عالم رخ مى دهد به اراده خداست و معناى توحيد افعالى همين است كه «لا مُؤَثِّرَ فِى الْوُجُودِ إلاَّ اللهُ» بنابراين اگر بر اثر حوادثى بخشى از امكانات دنيوى ما از دست برود در واقع قضاى الهى بوده و اگر كسى به سبب آن اندوهگين گردد در واقع به قضاى الهى خشمگين شده است. به تعبير ديگر، گاه ضررها و زيان ها و حوادث نامطلوب بر اثر كوتاهى ها و ندانم كارى هاى خود ماست كه بايد خود را درباره آن ملامت كنيم و گاه بر اثر امورى است كه خارج از اختيار ماست و اين همان چيزى است كه به عنوان قضاى الهى تعبير مى شود. اندوهگين شدن براى اين امور در واقع اظهار ناراحتى در برابر قضاى الهى است. از سوى ديگر توجه به اين حقيقت كه انسان بايد در برابر قضاى الهى تسليم باشد دو اثر مثبت در انسان دارد: نخست موجب آرامش روح انسان است و ديگر اين كه يأس و نوميدى را از انسان دور مى دارد و وى را از حالت انفعالى دور ساخته به سوى آينده اى بهتر حركت مى دهد. در قرآن مجيد در سوره «توبه» مى خوانيم: «(إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكَ مُصيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ وَيَتَوَلَّوْا وَهُمْ فَرِحُونَ * قُلْ لَنْ يُصيبَنا إِلاَّ ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ); هرگاه نيكى به تو رسد، آنها را ناراحت مى كند; و اگر مصيبتى به تو رسد، مى گويند: «ما تصميم خود را از پيش گرفته ايم». و (از نزد تو) بازمى گردند در حالى كه خوشحالند! * بگو: «هيچ حادثه اى براى ما رخ نمى دهد، مگر آنچه خداوند براى ما مقرّر داشته است; او پشتيبان و سرپرست ماست; و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكّل كنند!». دشمنان اسلام اصرار داشتند كه مسلمانان و شخص پيامبر را در برابر حوادثى كه رخ مى دهد ناراحت كنند، لذا هنگامى كه مصيبتى براى مسلمانان پيش مى آمد اظهار خوشحالى مى كردند و آن را دليل بر عدم حقانيت اسلام مى گرفتند. خداوند به پيغمبر گرامى اش مى فرمايد: «بگو اين حوادث قضاى الهى است او مولاى ماست (و براى ما غير از نيكى نمى خواهد و به همين دليل ما بر او توكل مى كنيم). اين منطق منافقان را مأيوس و دوستان را اميدوار مى كرد. البته طبيعى است كه انسان با از دست دادن مال و ثروت يا مقام و فرزند و امثال آن غمگين مى شود; ولى براى مؤمن اين غمگينى امر موقتى است; هنگامى كه در قضاى الهى فكر كند و به اين نكته توجه نمايد كه خداوند هم حكيم است هم رحمان و رحيم است و چيزى جز خير بندگانش را نمى خواهد در اين حال غم و اندوه فروكش مى كند و جاى خود را به رضا و تسليم مى دهد. در دومين جمله حكيمانه مى فرمايد: «و آنكس كه از مصيبتى كه به او رسيده شكايت كند از پروردگارش شكايت كرده است»; (وَمَنْ أَصْبَحَ يَشْكُو مُصِيبَةً نَزَلَتْ بِهِ فَقَدْ أَصْبَحَ يَشْكُو رَبَّهُ). اين جمله در واقع جمله سابق را تكميل مى كند، زيرا حوادث تلخ گاه به شكل ضرر و زيان خودنمايى مى كند و گاه به صورت مصيبت; آن كس كه ايمان و توحيدش كامل است مى داند در اين مصائب نيز حكمت ها و رحمت هايى است و به همين دليل زبان به شكايت نمى گشايد كه اگر زبان به شكايت بگشايد در واقع از خداوندى كه اين مصيبت را مقدر كرده شكايت كرده است. البته همان طور كه در بالا گفتيم اينها مربوط به ضررها و مصائبى است كه خود ساخته نباشد، بلكه از دايره اختيار ما بيرون باشد. جالب اين كه بعضى براى اين كه زبان به شكايت بگشايند چرخ گردون را مخاطب قرار مى دهند و زمانه را نفرين مى كنند كه نمونه هاى آن در اشعار شعرا و نثر نويسندگان فراوان است; اما اگر درست آن را بشكافيم گاهى اين شكايت به شكايت از پروردگار باز مى گردد. همان گونه كه در حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه فرمود: «لا تَسُبُّوا الدَّهْرَ فَإنَّ اللهَ هُوَ الدَّهْرُ; زمانه را دشنام ندهيد، زيرا اين همان خداوند است (كه با اين تعبير بيان شده است)». در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است كه فرمود: «لا تَسِبُّوا الرِّياحَ فَإنَّها مَأمُورَةٌ وَلاَ الْجِبالَ وَلاَ السّاعاتِ وَلاَ الاَْيّامَ وَلاَ اللَّيالِىَ فَتَأْثِمُوا وَيَرْجِعَ إلَيْكُمْ; بادها را دشنام ندهيد زيرا از طرف خدا مأمورند و نه كوه ها و نه ساعت ها و نه روزها و شب ها را كه اگر اين كار را كنيد مرتكب گناه شده ايد و آن لعن و نفرين، به خود شما باز مى گردد». البته گاه انسان براى جلب آرامش مصيبت خود را با دوستان مؤمن در ميان مى گذارد تا آن ها به او تسلى دهند، اين ضررى ندارد; ولى گاه نزد غير آنها شكايت مى كند كه اين كار، زيان بار است. البته شكايت كردن به درگاه خداوند نه تنها عيبى ندارد، بلكه نوعى دعا و تضرع و درخواست از اوست و در دعاهاى معصومان هم آمده است، همان گونه كه يعقوب پيغمبر بعد از آنكه يوسف و بنيامين را از دست داد در برابر سرزنش افراد گفت: «(قالَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْني إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ); گفت: من غم و اندوهم را تنها به خدا شكوه مى كنم; و از خدا چيزهايى مى دانم كه شما نمى دانيد!». نيز در مناجات دوم از مناجات هاى پانزده گانه امام سجاد(عليه السلام) مى خوانيم: «إِلَهِى إِلَيْكَ أَشْكُو نَفْساً بِالسُّوءِ أَمَّارَةً». سپس در سومين گفتار حكيمانه مى افزايد: «كسى كه در برابر ثروتمندى به علّت ثروتش تواضع كند، دو سوم دين خود را از دست داده است»; (وَ مَنْ أَتَى غَنِيّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِينِهِ). در اين كه چگونه تواضع كردن در برابر ثروتمندى براى غناى او سبب مى شود كه دو سوم دين انسان بر باد رود، توجيهات فراوانى از سوى شارحان نهج البلاغه ذكر شده است. 1. همان گونه كه در حكمت 227 گذشت، ايمان داراى سه ركن است: معرفت قلبى، اقرار زبانى و عمل به اركان دين; كسى كه در برابر چنين ثروتمندى خضوع مى كند در واقع اقرار زبانى به توحيد را با كلمات تملق آميزش در هم شكسته و همچنين خضوعى كه بايد در برابر ذات پاك پروردگار داشته باشد به وسيله خضوع در مقابل اين ثروتمند، به شرك آلوده كرده است، بنابراين دو ركن از اركان ايمان را بر باد داده، هرچند ايمان قلبى او محفوظ مانده باشد. 2. كمال نفس انسانى به وسيله علم و عفت و شجاعت است و كمال قوه شهوانى به داشتن عفت و كمال قوه غضبى به داشتن شجاعت است و از آنجا كه فروتنى در مقابل ثروتمند براى ثروتش موجب علاقه زياد به دنيا و خارج شدن از فضيلت عفت مى شود و همچنين سبب بيرون رفتن از دايره حكمت و دانش است كه بايد هر چيز را به جاى خود بگذارد به اين ترتيب دو ركن از اركان سه گانه فضليت و كمال انسانى از بين مى رود. ولى اين توجيه قابل نقد است، زيرا چنين كسى فضيلت سوم او كه شجاعت است نيز براى اين خضوع ذليلانه از بين مى رود، بنابراين هر سه ركن فضيلت از ميان رفته است. 3. توجيه سوم اين است كه منظور از دو ثلث، بخش اعظم دين است كه مجازا اطلاق دو ثلث بر آن شده، زيرا انسانى كه در برابر غير خدا براى غنايش تواضع مى كند و او را در واقع روزى رسان خود مى پندارد آلوده به شرك شده است و مى دانيم كه توحيد، اعظم بخش هاى دين است. در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: هنگامى كه آيه شريفه «(لاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ …); (بنابر اين،) هرگز چشم خود را به مواهب مادّى، كه به گروه هايى از آنها داديم، مدوز» نازل شد. پيغمبر(صلى الله عليه وآله)بيان مشروحى فرمود; از جمله فرمود: «مَنْ أَتى ذا مَيْسَرَة فَتَخَشَّعَ لَهُ طَلَبَ ما في يَدَيْهِ ذَهَبَ ثُلْثا دينِهِ; كسى كه نزد ثروتمندى برود و به اميد استفاده آنچه او در اختيار دارد، در برابر او خضوع كند دو سوم دينش بر باد رفته است». سپس امام صادق(عليه السلام) به راوى اين روايت (مفضل بن عمر) فرمود: (در تفسير اين جمله) عجله نكن. كسى كه نزد ديگرى برود كه داراى امكاناتى است و او را احترام و توقير كند گاهى لازم است كه چنين كارى را انجام دهد، زيرا مى خواهد شكر نعمت را بگزارد (بنابراين چنين كسى دو ثلث دينش از بين نمى رود). 4. توجيه ديگر اين است كه لازمه خضوع در برابر غير خداوند اين است كه انسان عمل خود را براى غير خدا قرار داده باشد و بزرگ شمردن مال در واقع نشانه ضعف يقين است، بنابراين چيزى جز اقرار به زبان باقى نمى ماند. اين توجيه نيز قابل ايراد است، زيرا اين گونه اشخاص معمولاً در مقابل اغنيا تعبيرات شرك آلودى مى كنند; مثلاً مى گويند: اميد ما اول به خدا و بعداً به توست يا مى گويند همه اميد ما به توست، بنابراين هر سه بخش از دينش مطابق اين توجيه از بين مى رود. بهترين توجيه همان است كه در ابتدا گفته شد. به هر حال شك نيست كه تواضع در برابر ثروتمندان براى ثروتشان هم موجب ذلت تواضع كننده است و هم طغيان ثروتمندى كه به او تواضع شده تا آنجا كه گويى خود را روزى رسان مى داند و ديگران را روزى خوار خودش و متأسفانه اين رذيله اخلاقى در افراد بسيارى ديده مى شود; اما در هر حال نبايد احترام ثروتمندان مؤمن و صالح را به سبب خدماتشان به نيازمندان و جامعه اسلامى را مصداق اين حديث دانست; آن در واقع فضيلتى است و اداى حقى. آن گاه امام(عليه السلام) در چهارمين نكته حكيمانه مى فرمايد: «كسى كه قرآن بخواند و پس از مرگ وارد آتش دوزخ گردد از كسانى بوده كه آيات خدا را استهزا مى كرده است»; (وَمَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ فَهُوَ مِمَّنْ كَانَ يَتَّخِذُ آيَاتِ اللَّهِ هُزُواً). قرائت قرآن چندگونه است: گاه انسان مؤمن قرآن را تلاوت مى كند و گوش جان به آياتش مى سپارد تا پيام خدا را از لابه لاى آن بشنود و زندگى خود را با آن هماهنگ سازد و به گفته اميرمؤمنان على(عليه السلام) در خطبه متقيان: «أَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِينَ لاَِجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلاً يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَيَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآيَة فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعاً وَتَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً وَظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ وَإِذَا مَرُّوا بِآيَة فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَشَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ; پرهيزگاران در دل شب بر پا مى خيزند و قرآن را با تدبر قرائت مى كنند و جان خود را با آن محزون مى سازند و داروى درد خود را از آن مى گيرند، هرگاه به آيه اى برسند كه در آن تشويق (به پاداش هاى الهى) است با علاقه فراوان به آن روى مى آورند و روح و جانشان با شوق بسيار به آن مى انديشد و آن را نصب العين خود قرار مى دهند و هرگاه به آيه اى برخورد كنند كه بيم دهنده است گوش دل را براى شنيدن پيام آن باز مى كنند و گويى صداى زبانه هاى آتش دوزخ با آن وضع مهيبش در گوششان طنين انداز است». نيز به فرموده امام صادق(عليه السلام) در دعايى كه قبل از تلاوت قرآن خوانده مى شود: «اللّهُمَّ فَاجْعَلْ نَظَري فيهِ عِبادَةً وَقِرائَتي فيهِ فِكْراً وَفِكْري فيهِ اعْتِباراً وَاجْعَلْني مِمَّنْ أتَّعِظُ بِبَيانِ مَواعِظِكَ فيهِ وَأجْتَنِبُ مَعاصيكَ; خداوندا! نگاه مرا به آيات قرآن عبادت و قرائتم را توأم با انديشه و تفكرم را در آن مايه عبرت قرار ده و مرا از كسانى قرار ده كه از مواعظ تو در آن پند مى گيرد و از گناهانت پرهيز مى كند». گروه ديگرى آيات قرآن را تنها براى ثواب قرائت مى خوانند بى آنكه به پيام هايش گوش فرا دهند. گروه سومى نيز اضافه بر اين به استهزاى آيات مى پردازند و اگر در سخن استهزا نكنند، عملاً استهزا دارند; آيات تحريم ربا را مى خوانند ولى رباخوارى مى كنند، آيه تحريم غيبت را تلاوت مى كنند ولى غيبت كردن كار همه روزه آنهاست و همچنين در برابر ساير پيام هاى قرآن. اين گونه تلاوت نه تنها سبب نجات نيست، بلكه به فرموده اميرمؤمنان(عليه السلام) سبب دخول در آتش جهنم است، چون قرآن را به صورت استهزا قولاً يا عملاً خوانده است و كسى كه آيات قرآن را با استهزا بخواند مستحق آتش دوزخ است. در حديث معروفى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)مى خوانيم: «رُبَّ تالِى الْقُرْآنَ وَالْقُرآنُ يَلْعَنُهُ; چه بسا كسانى كه قرآن مى خوانند و در همان حال قرآن آنها را لعنت مى كند (چرا كه هرگز به آن عمل نمى كنند)». مرحوم علامه شوشترى در شرح نهج البلاغه خود داستانى از تاريخ بغداد نقل مى كند كه شخصى مى گويد: من از كنار قبر «احمد بن طولون» (يكى از امرا و مؤسس دولت طولونيه در مصر و سوريه در قرن سوم هجرى) عبور مى كردم. پيرمردى را مى ديدم كه در كنار قبر او نشسته و قرآن مى خواند بعد از مدتى او را نديدم سپس به او برخورد كردم گفتم: تو همان شخص نبودى كه در كنار قبر «احمد بن طولون» قرائت قرآن مى كردى چرا رها ساختى؟ گفت: او خدمت هايى به من كرده بود و من دوست داشتم به جبران آن خدمت ها مدتى بر سر قبرش قرآن بخوانم گفتم: پس چرا رها كردى؟ گفت: شبى او را در خواب ديدم به من گفت: دوست دارم كه اين محبت را رها سازى و قرآن در كنار قبر من نخوانى. من به او گفتم چرا؟ گفت: هر آيه اى كه مى خوانى: ضربه اى بر من مى كوبند و مى گويند: آيا اين آيه را نشنيدى (پس چرا عمل نكردى؟). اين سخن را با حديث ديگرى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)پايان مى دهيم، فرمود: «أنْتَ تَقْرَأُ الْقُرْآنَ ما نَهاكَ فَإذا لَمْ يَنْهَكَ فَلَسْتَ تَقْرَأَهُ; تو تا آن زمان قرآن مى خوانى كه تو را از معصيت الهى باز دارد و اگر باز نداشت قرآن نخوانده اى». سرانجام امام(عليه السلام) در آخرين جمله حكيمانه به آثار شوم دنياپرستى اشاره كرده مى فرمايد: «آن كس كه قلبش با محبت دنيا پيوند خورده سه چيز او را رها نخواهد كرد: اندوه دائم، حرصى كه هرگز او را ترك نمى كند و آرزويى كه هيچ گاه به آن نخواهد رسيد»; (وَ مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْيَا الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلاَث هَمّ لاَ يُغِبُّهُ وَحِرْص لاَ يَتْرُكُهُ وَأَمَل لاَ يُدْرِكُهُ). «لَهِجَ» از ماده «لَهَج» (بر وزن كرج) به معناى وابستگى وشيفتگى به چيزى است. «التاطَ» از ماده «التياط» به معناى چسبيدن است. در اين كلام حكيمانه امام(عليه السلام) رابطه حب دنيا را با سه ثمره شوم بيان فرموده است: نخست اين كه دنياپرستى همواره با غم و اندوه مستمر همراه است و چنان نيست كه يك روز اين غم و اندوه باشد و روز ديگر نباشد. (توجه داشته باشيد كه «غِبّ» به معناى يك روز در ميان است و (لا يغبّ) به معناى همواره و مستمر مى باشد. دليل آن روشن است: انسان دنياپرست براى به چنگ آوردن دنيا و همچنين براى حفظ آن به كوشش فراوان و گذشتن از موانع زيادى احتياج دارد كه عبور از همه آنها بسيار مشكل است. به همين دليل غم و اندوهى، پيوسته وجود او را احاطه مى كند. آيا فلان بدهكار به موقع بدهى خود را مى پردازد؟ آيا قادر به اداى فلان دين به موقع هست؟ آيا فلان تجارت سود مى كند يا با شكست مواجه مى شود و آيا مزارع و باغات من با خشكسالى و آفت روبه رو نمى شون د؟ و آيا فلان شريك به من خيانت نخواهد كرد؟ و امثال اينها كه همچون كابوسى دائماً روح او را مى فشارد. دومين اثر شوم دنياپرستى حرص است. حرص به معناى زياده طلبى بى دليل و سير نشدن از مال و جاه دنياست. حرص به معناى اين كه: هفت اقليم ار بگيرد پادشاه *** همچنان در بند اقليمى دگر بديهى است چنين حرصى آرامش را از انسان مى گيرد و شب و روز او را به خود مشغول مى كند. بالاخره سومين پديده شوم آن آرزوهاى طول و دراز است كه امام(عليه السلام) با جمله «لا يُدْرِكُهُ» (آن را به دست نمى آورد) به آن اشاره فرموده است; آرزوهايى كه گاهى چند برابر عمر آدمى براى رسيدن به آن نيز كفايت نمى كند، آرزوهاى نامعقولى كه به چنگ آوردن آن هزارگونه بدبختى و ذلت و گرفتارى دارد و آرامش انسان را بر هم مى زند. خوشا به حال قناعت پيشگان كه نه آن اندوه بى پايان را دارند و نه آن حرص خطرناك شرربار و نه آرزوهاى طولانى كشنده. در حديثى كه از فاطمه دختر امام حسين از پدرش(عليهم السلام) از جدش رسول خدا(صلى الله عليه وآله)نقل شده آمده است: «الرَّغْبَةُ فِى الدُّنْيا تَكْثِرُ الْهَمَّ وَالْحُزْنَ وَالزُّهْدُ فِي الدُّنْيا يُرِيحُ الْقَلْبَ وَالْبَدَنَ; دنياپرستى غم و اندوه انسان را زياد مى كند و زهد و قناعت در دنيا هم قلب را آرامش مى بخشد و هم بدن را». در حديث پرمعناى ديگرى نيز از آن حضرت در اين زمينه مى خوانيم: «أنَا زَعِيمٌ بِثَلاث لِمَنْ أكَبَّ عَلَى الدُّنْيا: بِفَقْر لا غِناءَ لَهُ وَبِشُغْل لا فَراغَ لَهُ وَبِهَمّ وَحُزْن لاَ انْقِطاعَ لَهُ; من ضامنم كسى كه خود را بر دنيا بيفكند سه چيز را دريافت خواهد داشت: فقرى كه هرگز بى نيازى در آن نخواهد بود و گرفتارى كه هرگز فراغتى ندارد و غم و اندوهى كه هيچ گاه قطع نمى شود».

author-avatar

درباره کیان آرامش

به داد اسلام برسید،و بدانید که خدا محتاج به عبادت و استعانت شما نیست. اگر دین او را یاری نکنید،او دینش را به امتی دیگر می سپارد. (طلبه شهید محمد فاضلی)

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *