نهج البلاغه

شرح و تفسير حکمت 82 نهج البلاغه

شرح-نهج-البلاغه

أُوصِيكُمْ بِخَمْس لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَيْهَا آبَاطَ الاِْبِلِ لَكَانَتْ لِذَلِكَ أَهْلاً: لاَ يَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِلاَّ رَبَّهُ، وَلاَ يَخَافَنَّ إِلاَّ ذَنْبَهُ، وَلاَ يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لاَ يَعْلَمُ أَنْ يَقُولَ: لاَ أَعْلَمُ، وَلاَ يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ يَعْلَمِ الشَّيْءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ، وَعَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ، فَإِنَّ الصَّبْرَ، مِنَ الاِْيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ، وَلاَ خَيْرَ فِي جَسَد لاَ رَأْسَ مَعَهُ، وَلاَ فِي إِيمَان لاَ صَبْرَ مَعَهُ.

امام(عليه السلام) فرمود: شما را به پنج چيز سفارش مى كنم كه اگر براى تحصيل آن شتران راهوار را به سرعت حركت دهيد (و همه جا را براى به دست آوردن آن گردش كنيد) سزاوار است: هيچ يك از شما جز به پرورگارش اميدوار نباشد (و دل نبندد). هيچ كس جز از گناه خود نترسد. هيچ كس از شما اگر چيزى را از او پرسيدند كه نمى داند حيا نكند و (صريحاً) بگويد: نمى دانم. و اگر كسى از شما چيزى را نمى دانست از فرا گرفتن آن خجالت نكشد. بر شما باد كه صبر و استقامت پيشه كنيد، زيرا صبر و استقامت در برابر ايمان همچون سر است در برابر تن. تن بى سر فايده اى ندارد همچنين ايمان بدون صبر و استقامت.

شرح و تفسير

پنج اصل مهم

امام در اين حكمت پربار به پنج موضوع از مهم ترين مسائلى كه در زندگى انسان سرنوشت ساز است و اهميت فوق العاده اى دارد با تأكيد اشاره مى كند. نخست مى فرمايد: «شما را به پنج چيز سفارش مى كنم كه اگر براى تحصيل آن شتران راهوار را به سرعت حركت دهيد (و همه جا را براى به دست آوردن آن گردش كنيد) سزاوار است»; (أُوصِيكُمْ بِخَمْس لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَيْهَا آبَاطَ الاِْبِلِ لَكَانَتْ لِذَلِكَ أَهْلاً). تعبير به «ضَرَبْتُمْ إلَيْها آباطَ الاْبِلِ; زير بغل شتران را بزنيد) كنايه از نهايت تلاش و كوشش در اين راه است، زيرا هنگامى كه مى خواستند شتر را با سرعت به سوى مقصد حركت دهند به يكى از نقاط حساس بدن او از جمله زير بغل ضربه مى زدند تا با سرعت حركت كند. آن گاه به بيان آنها يكى پس از ديگرى پرداخته مى فرمايد: «هيچ يك از شما جز به پرورگارش اميدوار نباشد (و دل نبندد)»; (لاَ يَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِلاَّ رَبَّهُ). زيرا اولاً: مسبب الاسباب خداست و بر اساس توحيد افعالى معتقديم: لا مؤثر فى الوجود الا الله; همه چيز به فرمان او و رشته تمام امور در قبضه قدرت اوست، بنابراين چه بهتر كه انسان آب را از سرچشمه بگيرد و هرچه مى خواهد از او بخواهد و سرنوشت خود را در تفكرى شرك آلود در دست ديگرى نبيند. ثانياً به فرض كه ديگران هم سرنوشت ساز باشند، خضوع و تواضع در برابر غير خدا ذلت است و در برابر پروردگار عزت. در روايتى آمده است هنگامى كه برادران يوسف مى خواستند او را به چاه بيفكنند و بر اثر حسادت او را مى زدند ناگهان يوسف شروع به خنديدن كرد. برادران سخت در تعجب فرو رفتند كه اينجا جاى خنده نيست گويى برادر ما مسئله به چاه افكندن را شوخى مى انگارد; ولى يوسف پرده از اين راز برداشت و درس بزرگى به آنها و به همه ما آموخت. گفت: به خاطر دارم روزى به شما برادران نيرومند با آن بازوان قوى و قدرت فوق العاده نظر انداختم و با خود گفتم كسى كه اين همه يار و ياور نيرومند دارد چه غمى دارد. آن روز بر شما تكيه كردم و به بازوان نيرومندتان دل بستم ولى امروز خود را در چنگال شما گرفتار مى بينم و از شما به شما پناه مى برم ولى به من پناه نمى دهيد. خدا از اين طريق به من آموخت كه من بر غير او تكيه نكنم. البته اين مسئله منافاتى با استفاده از عالم اسباب و نيروهاى ديگران براى رسيدن به اهداف مادى و معنوى ندارد; مهم آن است كه انسان بداند هر سببى كه تأثيرى دارد آن هم از ناحيه خداست و اگر لحظه اى چشم الطاف الهى بر جهان اسباب بسته شود همه آنها از كار باز مى مانند. آرى بايد در پشت پرده اسباب مسبب الاسباب را ديد. سپس امام(عليه السلام) دومين توصيه را بيان مى دارد و مى فرمايد: «هيچ كس جز از گناه خود نترسد»; (وَلاَ يَخَافَنَّ إِلاَّ ذَنْبَهُ). دليل آن روشن است چيزى كه دشمن واقعى انسان است گناه اوست كه او را در دنيا و آخرت به درد و رنج گرفتار مى كند. در حالى كه اسباب هولناك اين جهان حتى بمب اتم آخرين كارى كه با انسان مى كند اين است كه حيات او را مى گيرد. اگر اين مسئله در راه رضاى خدا باشد به افتخار شهادت مى رسد كه بزرگترين افتخار است. آن گاه به سومين دستور پرداخته مى افزايد: «هيچ كس از شما اگر چيزى را از او پرسيدند كه نمى داند حيا نكند و (صريحاً) بگويد: نمى دانم»; (وَ لاَ يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لاَ يَعْلَمُ أَنْ يَقُولَ: لاَ أَعْلَمُ). گفتن نمى دانم عيب نيست. عيب آن است كه انسان جواب خطايى بدهد و ديگران را به گمراهى بيفكند و عقلاً و شرعاً در برابر آنها مسئول باشد. مخصوصاً هرگاه قول بدون علم در مقام قضاوت يا فتوا بوده باشد كه مسئوليت بسيار عظيمى دارد. در كتاب شريف كافى حديثى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم: «مَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْم وَلاَ هُدًى لَعَنَتْهُ مَلاَئِكَةُ الرَّحْمَةِ وَمَلاَئِكَةُ الْعَذَابِ وَلَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْيَاهُ; كسى كه بدون علم و هدايت فتوا بدهد فرشتگان رحمت و عذاب، او را لعنت مى كنند و گناه كسانى كه به فتواى او عمل كرده اند بر دوش او خواهد بود». شمول لعن فرشتگان عذاب نسبت به چنين كسى روشن است; اما چرا ملائكه رحمت او را لعن مى كنند؟ ظاهرا به اين دليل است كه از گفتن نمى دانم در جواب، كه مايه رحمت الهى است خوددارى كرده است. افراد مغرور به علم، خود بايد بدانند كه به قول معروف «همه چيز را همگان مى دانند و همگان از مادر نزاده اند» بلكه مى توان گفت: همگان نيز همه چيز را نمى دانند. پس چه عيبى دارد كه انسان جمله نمى دانم را در اين گونه موارد به فراموشى نسپارد. آن گاه در چهارمين دستور مى افزايد: «اگر كسى از شما چيزى را نمى دانست از فرا گرفتن آن خجالت نكشد»; (وَ لاَ يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ يَعْلَمِ الشَّيْءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ). هنگامى كه انسان از مادر متولد مى شود چيزى نمى داند و با گذشت زمان با سؤالات پى در پى از اين و آن حقايق بسيارى را فرا مى گيرد. بزرگترين دانشمندان جهان يكى از دلايل پيشرفتشان در علم و دانش، سؤال بوده است. آرى سؤال، كليد علم و دانش است. همان گونه كه در حديثى از امام باقر(عليه السلام) آمده است: «الْعِلْمُ خَزَائِنُ وَالْمَفَاتِيحُ السُّؤَالُ فَاسْأَلُوا يَرْحَمُكُمُ اللَّهُ فَإِنَّهُ يُؤْجَرُ فِي الْعِلْمِ أَرْبَعَةٌ السَّائِلُ وَالْمُتَكَلِّمُ وَالْمُسْتَمِعُ وَالْمُحِبُّ لَهُمْ; علم و دانش به منزله خزائنى است و كليد آن سؤال و پرسش است، بنابراين (هرچه را نمى دانيد) سؤال كنيد، زيرا در آموزش علم چهار كس پاداش مى گيرند: سؤال كننده، گوينده، شنونده (زيرا ممكن است در مجلس شنوندگانى غير از سؤال كننده وجود داشته باشند) و آن كس كه آنها را دوست دارد». در پايان به پنجمين و مهم ترين دستور پرداخته مى فرمايد: «بر شما باد كه صبر و استقامت را پيشه كنيد، زيرا صبر و استقامت در برابر ايمان همچون سر است در برابر تن. تن بى سر فايده اى ندارد همچنين ايمان بدون صبر و استقامت»; (وَعَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ، فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الاِْيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ، وَلاَ خَيْرَ فِي جَسَد لاَ رَأْسَ مَعَهُ، وَلاَ فِي إِيمَان لاَ صَبْرَ مَعَهُ). مى دانيم مهم ترين حواس انسان در سر اوست: بينايى، شنوايى، چشايى و بويايى و مهم ترين ابزار ارتباط انسان با ديگران كه زبان است در سر قرار دارد. دروازه ورود غذا به بدن; يعنى دهان نيز جزء اين پيكر است. از همه مهم تر، فرمانده تمام اعضا كه مغز است در وسط جمجمه قرار دارد كه اگر كمترين آسيبى به آن برسد بخشى از فعاليت هاى بدن تعطيل مى شود. در سكته مغزى كه گاه نيمى از بدن انسان فلج مى گردد عامل اصلى خونريزى بعضى از رگ هاى مغز است كه آن بخش را از كار انداخته است. امروز در بسيارى از شهرهاى صنعتى اتاق كنترلى وجود دارد كه از آنجا به تمام بخش ها فرمان لازم داده مى شود و يا دستور توقف مى دهند. مغز انسان در واقع اتاق كنترل تمام بدن است. همه اينها در سر قرار دارد; اگر سر از بدن جدا شود، انسان دست و پاى مذبوحانه اى مى زند و پس از چند دقيقه تمام دستگاه ها تعطيل مى شود. صبر و استقامت نسبت به ايمان نيز چنين است. اگر از ايمان جدا شود دوام و بقايى براى ايمان نخواهد بود، زيرا نه در برابر گناه تاب تحمل ترك دارد، نه در برابر مشكلات اطاعت، توانى در خود مى بيند و نه در مصائب صبر مى كند. به همين دليل هنگامى كه فرشتگان رحمت به استقبال بهشتيان مى آيند به آنها مى گويند: «اين همه نعمت در برابر صبر و استقامتى است كه به خرج داديد»: «(وَالْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ باب * سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ); مؤمنان وارد باغ هاى جاويدان بهشتى مى شوند و همچنين پدران، همسران و فرزندان صالح آنها و فرشتگان از هر درى بر آنان وارد مى شوند و به آنها مى گويند سلام بر شما (اينها همه) به دليل صبر و استقامت تان است چه نيكو است سرانجام آن سراى جاويدان». اين سخن را با حديث پرمعنايى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) پايان مى دهيم. فرمود: «الصَّبْرُ خَيْرُ مَرْكَب ما رَزَقَ اللّهُ عَبْداً خَيْراً لَهُ وَ لا أوْسَعَ مِنَ الصَّبْرِ; صبر بهترين مركب راهوار است و خداوند هيچ بنده اى را چيزى بهتر و گسترده تر از صبر (و استقامت) نداده است.

author-avatar

درباره لبیک یا نصر الله

سید حسن نصر الله: آمریکایی ها نمی فهمند که معنی لبیک یا حسین چیست...لبیک یا حسین را بسیار از ما شنیده اند...لبیک یا حسین یعنی تو در معرکه جنگ هستی، هر چند که تنهایی و مردم تو را رها کرده باشند و تو را متهم و خوار شمرند.لبیک یا حسین یعنی تو و اموالت و زن و فرزندانت در این معرکه باشند.لبیک یا حسین یعنی مادری فرزندش را به میدان دفاع می فرستد ...

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *