به یاری خداوند دانا و توانا…
شهید حاج محمود شهبازی
( اولین جانشین لشکر 27محمد رسول الله
(صل الله علیه وآله)و فرمانده سپاه همدان…
امام خامنه ای فرمودند:« اگر ما یکی از وظایف مهم دانشگاهها را عبارت بدانیم از تربیت نیروی صالح، برجسته و مفید برای اداره بخش هایی از کشور و حضور تاثیر گذار در قضایای کشور،دانشگاه شما یکی از پیشروهاست.
همین سردار عالی مقام حاج احمد متوسلیان ودرآن بخشی که مربوط به عملیات این سردار بزرگ است ـ چه غرب چه در فتح المبین و بیت المقدس ـ نام این شهید محمود شهبازی به طور متصل با این مرد بزرگ همراه است..
صدای اذان را شنید، گفت:« می روم نماز». اصرار کردیم، غذات سرد میشه، تمامش کن! گفت: غذای روحم سرد می شه.
هرشب در یکی از مساجد شهر اقامه نماز می کرد،می گفت :« هر مسجد، فردای قیامت به نمازی که در آن اقامه شده شهادت میده».
باهمه گرم می گرفت. خیلی زود صمیمی می شد. دیگران هم متقابلا او را دوست داشتند. هرروز وقتی جلسات قرآن به راه می انداخت ، نا خود آگاه جمع زیادی به دورش حلقه می زدند.
با آن همه تلاش ها یی خستگی هایی که با این راهپیمایی هایی شبانه و برنامه های شناسایی داشتند، نماز شبش را ترک نمی کرد و بعضا که ما برای نماز صبح بیدار می شدیم می دیدیم که در سجده نمازشب خوابش برده است.
این سنت را اوایجاد کرد. از همان روزهای آغازین فعالیت در سپاه همدان ، طی نشستی با اعضای سپاه، گفت:« شما برتدرها تکلیف دارید. باید به صورت منظم و هفتگی به زیارت خانواده شهدا بروید این عزیزان به گردن ما خیلی حق دارند…
خیلی خودمانی گفت:« می دانی حیسن ، از خدا خواسته بودم زمانی مرا ببرد که از دار دنیا هیچ چیزی نداشته باشم .»
بعد مکثی کرد وادامه داد:« حالا که نگاه می کنم می بینم که خدا را شکر؛ از این دنیا هیچی برایم نمانده ، یک موتور داشتم که دادم به امور فرهنگی»
از وقتی رانندگی را یاد گرفت، خودش رانندگی کرد.گفت:« هر وقت چیزی را یاد گرفتید به اون عمل کنید. ضرورتی نداره وقتی رانندگی رو یاد گرفتم دیگری این کاررو برام انجام بده»
به اصفهان که رسیدیم مستقیم رفت سپاه، بین دو فرماندهی می بایست هماهنگی های مهمی را انجام دهد. گفتم : روز خوبیه، خیلی وقته که به خاطر مشغله های کاری به خانواده ات سر نزده ای برو خانه . گفت:« اومدم ماموریت نه مرخصی!
مجری برنامه ای فرمانده سپاه را دعوت کرد برای سخنرانی، دیدم خودش است. بعد از سخنرانی رفتم پیش اش . قبل از اینکه چیزی بگم .گفت: « فرماندهی سپاه هم سربازیه»
مادر رادیوی کوچکش را روشن کرد آقای رفسنجانی خطیب محترم نماز جمعه تهران؛ سخنرانی می کرد. از فتح خرمشهر می گفت واز شهید شهبازی . باد بزن میان دستان مادر شروع به لرزیدن کرد. باخود گفت:« حتما یک شهبازی دیگه بوده،محمود من که یه سرباز ساده بیشتر نیست اون تو سپاه همدان یک باغبونه .
بله مادر گرانقدرش نمی دانست که پسرش فرمانده است..
سلام درود بر ضحی عالی بود موفق باشید…