ییییییییبلروش عبرت 

عبرت ا ز عبور و به معناى نفوذكردن و گذشتن از ميان چيزى است . چنان كه مى گويند: عبرت النهر عبورا؛

يعنى از رودخانه گذشتم . عبرت حالتى است كه انسان را از امور مشهود به امور نامشهود راه مى برد و ازشناخت چيزى كه ديده شده است ، به شناخت چيزى كه در گذشته رخ داده و ديده نشده است ،مى رساند. بنابراين ، عبرت ، گذشتن از محسوسات به معقولات، از مشهودات به نامشهودات ، از ظواهر به بواطن ، از بدى ها به خوبى ها و از زشتىها به زيبايى ها است . انسان ها از ديدن رويدادهاى روزگار از بدى به خوبى و از زشتىبه زيبايى گذر مى كنند. حضرت امير (عليه السلام ) همگان را به عبرت آموزى فراخواندهاند: فاتعظوا بالعبر، واعتبروا بالغير، وانتفعوا بالنذر؛پس ، از آنچه مايه عبرت است ، پند بگيريد واز گردش روزگار عبرت بپذيريد و از بيم دهندگان سود برگيريد. عبرت آموزى ، انسانرا بينا مى سازد و در حقيقت اين روش اثرى گرانبها در تربيت آدمى دارد؛ چرا كه انسانرا از غفلت به بصيرت و از غرور به شعور مى رساند. اميرمؤمنان على (عليه السلام ) درتاءثير اين روش مى فرمايند: الاعتبار منذر ناصح ، من تفكراعتبر، و من اعتبر اعتزل و من اعتزل سلمعبرت بيم دهندهاى خيرخواه است . هر كه بينديشد، عبرت گيرد و هر كه عبرت گيرد، خود را دور نگهدارد. ايشان عبرت را راهى نيكو براى كسب بصيرت مى دانند: مناعتبر اءبصر، و من اءبصر فهم ، و من فهم علم؛    هر كه عبرت گرفت بينا شد و آن كه بينا شد، فهميد و آن كه فهميد دانش ‍ ورزيد. عبرت زمينه رشد و تعالى انسان را فراهم مى سازد: الاعتبار يقود الى الرشد؛ عبرت گرفتن (انسان را) به سوى رشد (راه راست ) مى كشاند. بهره مندى از اين روش ، لغزش ها و اشتباهات آدمى را مى كاهد و انسان را در حاشيه امن قرار مى دهد: من كثر اعتباره قل عثاره؛ هر كه عبرت آموزى اش بسيار باشد، لغزشش اندك باشد. ويژگى هاى روش عبرت تاريخ ، آينه عبرت اگر انسان عبرت پذير شود و بياموزد كه به حوادث روزگار و آنچه بر ديگران رفته است به ديده عبرت بنگرد، مى تواند به بصيرتى راهگشا در زندگى دست يابد و بهترين زمينه را براى تربيت خود فراهم كند. بيان امام على (عليه السلام ) گوياى اين مطلب است : ولو اعترت بما مضى ، حفظت ما بقى؛ اگر از آنچه گذشته است عبرت بگيرى ، آنچه را مانده است حفظ مى كنى . اميرمؤمنان حضرت على (عليه السلام ) صحنه هاى گوناگونى را تصوير نموده و ما را به كسب عبرت فرا مى خوانند. تاريخ آيينه اى روشن و روشنگراست تا آدمى در احوال گذشتگان و فراز و فرودهاى آنان خود را دريابد. به راستى گردن كشان و خودكامگان پيشين كجا رفتند؟ چگونه عزت و بزرگى هاى موهومشان به ذلت و خوارى تبديل شد؟ پس عبرت گيريد از آنچه به مستكبران پيش از شما رسيد از عذاب خدا، سختگيرى هاى او و خوارى و كيفرهاى او. عبرت گيريد از تيره خاكى كه رخساره هايشان را بر آن نهاده است و زمين هاى غمناك كه پهلويشان بر آن افتاده است و به خدا پناه بريد از كبر كه در سينه ها زايد، چنان كه بدو پناه مى بريد از بلاهاى روزگار كه پيش آيد.

سير در نيك و بد احوال گذشتگان و دريافتن عوامل خوشبختى و بدبختى و فهم اسباب عزت و ذلت آنان ، راهى نيكو براى تربيت است . دقت در علل عظمت و انحطاط جوامع و ظهور و سقوط تمدن ها، مانع بسيارى از اشتباهاتخواهد بود. اميرمؤمنان ما را به اين حقيقت توجه داده اند: همانا در روزگارانگذشته براى شما عبرت است . كجايند عمالقهو فرزندان آنان ؟كجايند فراعنه و فرزندان آنان ؟ كجايند مردمانى كه در شهرهاى رسبودند؟ آنان كه پيامبران را كشتند و سنتفرستادگان خدا را از بين برده و سيرت جباران را زنده كردند؟ كجايند آنان كه باسپاهيان به راه افتادند و هزاران تن را شكست دادند؟ آنان كه سپاه ها به راهانداختند و شهرها ساختند. دنيا سراى عبرتاست و كسانى مى توانند در آزمون هاى آن سرافراز بيرون بيايند كه در تحولات و تطوراتآن با ديده عبرت بنگرند و از فراز و نشيب ها، سختى و آسايش هاى آن درس بياموزند. امام على (عليه السلام ) مى فرمايند: فى تصريف الدنيا اعتبار؛در دگرگونى هاى دنيا (براى بينايان ) عبرتاست

هان ، اى دل عبرت بين ! از ديده نظركن

يك ره زلب دجله منزل به مدائنكن

دندانه هر قصدى پندت دهدنونو

اين هست همان ايوان كز نقش رخمردم

چندين تن جباران كاين خاك فرو خوردهاست

اين بحر بصيرت بين بى شربت از اومگذر

عبرت بسيار است و راه هاى كسب آن فراوان ؛ اما كجايند آنان كه ديده عبرت بين بگشايند و بهره گيرند. ما اءكثر العبر و اءقل الاعتبار؛(عبرت ها چه بسيار است و عبرت گرفتن چه اندك ! خداوند وسايل عبرت آموزى را در اختيار انسان قرار داد. قلبى فراگير، زبانى داد در خور تعبير و ديده اى نگرنده و بصير. اين انسان است كه بايد در ظواهر امور توقف نكند و راه تفكر و تدبر در پيش بگيرد. حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايند: رحم الله امرءا تفكر فاعتبر واعتبر فاءبصر؛ خدا رحمت كند انسانى را كه بينديشد و عبرت گيرد و عبرت گيرد و بپذيرد. و به درستى كه : وانما ينظر المؤمن الى الدنيا بعين الاعتبار ؛ همانا انسان با ايمان با ديده عبرت به جهان مى نگرد.

روش موعظه

موعظه در اصل به معناى منعى است كه با بيم دادن همراه است . هم چنين گفته اند: موعظه ، يادآورى قلب

است نسبت به خوبى ها در آنچه موجب رقت قلب مى شود. بنابراين ، موعظه قلب را رقت مى بخشد و انسان رابه سوى نيكى ها سوق مى دهد. موعظه يكى از روش هاى تعليم و تربيت است كه هيچ كس ازآن بى نياز نيست . حضرت امير (عليه السلام ) به يكى از اصحابش فرمودند: عظنىمرا موعظه كن . موعظه براى نفس انسان ضرورت دارد. در نفسانسان ، پاره اى از انگيزه هاى فطرى است كه هميشه به ارشاد و تهذيب نياز دارند واين كار جز با موعظه ميسر نمى شود. تا آن جا كه خداوند، رسالت اصلى پيامبر را تذكردانسته است .

لقمان حكيم در موعظه به فرزندش مى فرمايد: پسر عزيزم ! نخستين سفارش من به تو اين است كه چيزى را شريك خدا قرار ندهى ؛ چون شرك ظلم بزرگى است . قرآن مجيد، حسنه بودن موعظه را اعتقاد حقيقى واعظ به آنچه مى گويد و عمل به آنچه بيان مى كند، معرفى كرده است . حضرت على (عليه السلام ) بهترين موعظه را قرآن دانسته و مى فرمايد: خداوند هيچ كسى را با چيزى مثل قرآن پند و موعظه نكرده است. در شنيدن ، اثرى است كه در دانستن نيست و آدمى به گونه اى آفريده شده است كه ارشاد را بهتر از امر و نهى مى پذيرد، بر اين اساس بايد همواره افرادى صالح ، مردم را با موعظه متوجه خدا سازند و آنان را از غفلت بيرون آورند. قرآن كريم به اين امر تاءكيد مى ورزد كه : و اءدع الى سبيل ربك بالحكمه والموعظه الحسنه ؛ مردم را با حكمت و موعظه نيكو به راه خدا بخوان . البته بايد موعظه ، نيكو، سازنده و سودمند باشد تا مقاومت دل را در برابر كلام حق در هم شكند و به آن ، حالت نرمى و تسليم ببخشد. در سخنان على (عليه السلام ) آمده است : الموعظه النافع ما ردع؛ موعظه سودمند آن است كه باز دارد.

مواعظ جان بخش دل را صفا مى دهد و زمينه پذيرش كمالات را فراهم مى سازد، با توجه به اين مهم است كه حضرت على (عليه السلام ) در نامه تربيتى به فرزندش امام حسن (عليه السلام ) مى فرمايند: اءحى قلبك بالموعظه؛ دلت را به موعظه زنده دار. هم چنين ايشان موارد زير را از فوايد موعظه برمى شمارد: المواعظ حياه القلوب؛ موعظه ، مايه حيات دل ها است . بالمواعظ تنجلى الغفله؛ به سبب موعظه ، غفلت زدوده مى شود. ثمره الوعظ الانتباه؛ نتيجه موعظه بيدارى است . المواعظ صقال النفوس ، و جلاء القلوب؛ موعظه ، صيقل نفس ها و روشنى بخش دل ها است . على (عليه السلام ) در موارد مكرر تصريح كرده اند كه موعظه منحصر به زبان نيست ، بلكه اگر كسى داراى فكر و انديشه باشد و از زيركى خاصى برخوردار باشد، همه اشيا و حوادث جهان براى او نقش واعظ را ايفا مى كنند: ان فى كل شى ء موعظه و غيره لذوى اللب و الاعتبار …؛) همانا در هر چيزى موعظه و برداشتهاى ديگر براى صاحب عقل و بصيرت وجود دارد. اشيا به انسان مى فهماند كه بر اين چند روز دنيا و امكانات اندك آن مغرور مشو، چون فرداى ديگرى نيز وجود دارد كه بايد پاسخ گوى گفتار و كردارت باشى . از آن جا كه موعظه مايه بيدارى ، هشيارى و سلامت دل است و هر كس در هر مرتبه اى بدان محتاج است ، امام خمينى (ره ) مى فرمايد: انسان بايد هم خودش را موعظه كند و هم در معرض موعظه واقع بشود. هيچ انسانى نيست كه محتاج به موعظه نباشد، منتها انسان هاى بالا واعظشان خدا است و انسان هاى بعد واعظشان آن ها هستند تا برسد به آخر، تا برسد به ما. اميرمؤمنان على (عليه السلام ) خود نيز در تربيت مردم به اين روش عمل كرده و زنگارها از زدوده اند. ايشان مى فرمايند:
اءيها الناس انى قد بثثت لكم المواعظ التى وعظ الاءنبياء بها اءممهم ، و اءديت اليكم ما اءدت الاءوصياء الى من بعدهم ؛ اى مردم ! من موعظه هايى را در ميان شما نشر دادم كه پيامبران به وسيله آن امت هايشان را موعظه كردند و آن چيزى را درباره شما به جاى آوردم كه اوصياى پيامبران پس از ايشان به جا مى آورند. ويژگى هاى روش موعظه عامل بودن موعظه گر انسان ها با سختى با يكديگر مبادله مى كنند. اطلاعاتى كه به هم مى دهند روى آن ها تاءثير مى گذارد و جان انسان هر ساعت به لحاظ نيازها و هواها، غبار و كدورت مى گيرد، پند خيرخواهانه به منزله آبى است كه غبار را شست و شو مى دهدو مانند نورى است كه تاريكى قلب را زايل مى سازد؛ اما موعظه ، زمانى تاءثيرگذار و سودمند است كه مبتنى بر آدابى صورت پذيرد. اركان موعظه عبارت است از موعظه كننده ، موعظه و موعظه شونده ، موعظه كننده بايد عامل به گفتار خود باشد؛ در غير اين صورت ارتباط لازم در امر موعظه حاصل نمى شود؛ زيرا سخنى كه از دل برآيد بر دل مى نشيند، حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايند: ذا خرج الكلام من القلب وقع فى القلب و اذا خرج من اللسان لم يتجاوز الاذان ؛ اگر سخن از دل برآيد بر دل نشيند و اگر از زبان برآيد، از گوش ها فراتر نرود. اگر موعظه از خلوص و يكرنگى برخوردار باشد، كاراتر است . فردى كه موعظه مى كند، بايد نمونه و الگوى عملى باشد. بايد دانست موعظه اى رقت قلب ايجاد مى كند كه از قلبى رقيق برخيزد: اءيها الناس استصبحوا من شعله مصباح واعظ متعظ، وامتاحوا من صفو عين قد روقت من الكدر ؛ اى مردم ! روشنى از شعله چراغ وجود واعظى طلبيد كه موعظه خود را به كار بندد و از زلال چشمه اى آب بركشيد كه از تيرگى پالوده بود. رسا، بليغ و منطقى بودن موعظه موعظه بايد چنان باشد كه در جسم و جان اثر گذارد. موعظه بايد رسا، بليغ ، لطيف و رقيق باشد تا پيام خود را به گوش جان ها برساند. ابن ابى الحديد مى نويسد: به آنچه همه ملت ها به آن سوگند ياد مى كنند، سوگند ياد مى كنم كه از پنجاه سال پيش تاكنون بيش از هزار بار اين خطبه را خوانده ام و هرگز نشده است كه آن را بخوانم ، مگر اين كه در درونم لرزش و ترس و موعظه اى تازه پيدا شود. اين سخنان در دلم به شدت تاءثير گذاشته است و اعضا و جوارحم را به لرزه افكنده است . نشده است كه در آن تاءمل كنم ، مگر آن كه به ياد مرگ خانواده ، نزديكان و دوستانم افتاده ام و چنان تصور نموده ام كه گويا من آن كسى هستم كه امام (عليه السلام ) حالش را توصيف كرده است . موعظه بايد متناسب با حال و مقام مخاطب باشد و با توجه به توانايى فهم طرف موعظه باشد. موعظه بايد موزون ، لطيف ، زيبا، معقول و منطقى باشد و با زبانى نرم و گويا بيان شود. بسيارى از موعظه هاى طولانى و تكرارى ، ملال آور و خسته كننده و كم تاءثير است . حضرت در اين باره مى فرمايند: اءبلغ البلاغه ما سهل فى الصواب مجازه ، و حسن ايجازه؛ رساترين سخن شيوا، سخنى است كه فهم درست آن آسان باشد و اختصارى نيكو داشته باشد. پذيرشگرى موعظه شونده البته بايد موعظه شونده ، آماده و خواهان پذيرش باشد. چه آن كه اگر دريچه قلب خود را به روى حقيقت و تربيت بسته باشد، هيچ موعظه اى در او تاءثير نمى گذارد. مادام كه موعظه ، حجاب ها را پاره نكند و به گوش شنوا وارد نشود سودى نخواهد بخشيد. انك لا تسمع الموتى و لا تسمع الصم الدعاء اذا ولوا مدبرين ؛ مسلما تو نمى توانى سخنت را به گوش مردگان برسانى و نمى توانى كران را هنگامى كه روى برمى گردانند و پشت مى كنند، فراخوانى . اگر انسان خواهان موعظه باشد، موعظه بسيار است . بنابراين ، بايد زمينه قلبى مناسبى در شنونده وجود داشته باشد. اگر چنين زمينه مساعد قلبى وجود نداشته باشد و شعله هاى فطرت اخلاقى او بسيار كم نور بوده و به سوى تاريكى گرايش پيدا كند در اين صورت موعظه اثر نمى كند. حضرت مى فرمايند: فيا لها اءمثالا صائبه ، و مواعظ شافيه لو صادفت قلوبا زاكيه ، و اءسماعا و اعيه ، و آراء عازمه ، و اءلبابا حازمه ؛ وه ، كه چه مثال هاى به جا و چه موعظه هاى رسا، اگر در دل هاى پاك نشيند و در گوش هاى شنوا جاى گزيند و انديشه هاى مصمم يابد و خردهاى با تدبير آن را برتابد. به راستى كه موعظه هاى رسا و شيوا از جانب واعظى جان بخش براى موعظه پذيران ، ظلمت زدا و روح افزا و روشى نيكو در تربيت است . حضرت مى فرمايند: من لم يجعل له من نفسه واعظا، فان مواعظ الناس لن تغنى عنه شيئا ؛ كسى كه واعظى از نفس خود نداشته باشد، مواعظ مردم او را كفايت نمى كند.

پس تا زمانى كه زمينه پذيرش موعظه در انسان وجود نداشته باشد، مهم ترين و شيواترين مواعظ هم بر او بى تاءثير خواهد بود. در حقيقت ، موعظه رسا به همراه آمادگى موعظه شونده است كه ره صدساله را به يك باره طى مى كند. طولانى نبودن موعظه يكى ديگر از شرايط تاءثير موعظه آن است كه زياد طولانى نباشد؛ چون طولانى شدن آن باعث خستگى شنونده و كم شدن تاءثير موعظه مى شود. حضرت به اين مسئله توجه ويژه اى دارند و مى فرمايند: اذا وعظت فاءوجز؛ زمانى كه موعظه مى كنى كوتاه و مختصر باشد. سرى و مخفى بودن موعظه  يكى از ويژگى هاى موعظه آن است كه بايد حالت سرى و مخفى داشته باشد؛ يعنى واعظ، در ميان جمع ، خطاها و تخلف هاى فرد خاطى را بيان نكند؛ چون اين عمل باعث تحقير شخصيت او مى شود، به همين خاطر موعظه اثر نمى كند و حتى ممكن است اثر و پيامد منفى هم داشته باشد و در پاره اى موارد او را به عكس العمل منفى وادار كند. اما اگر اين عمل به مورت مخفيانه انجام شود احتمال پذيرش وعظ، بسيار بالا خواهد بود. حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايند: من وعظ اءخاه سرا فقد زانه و من وعظ علانيه فقد شانه ؛ هر كس برادرش را مخفيانه موعظه كند، اورا زينت بخشيده و هر كس ‍ آشكارا او را موعظه كند، او را پست و بى ارزش كرده است .

author-avatar

درباره بسیجی

حب الحسین رشته تحصیل ماست. دانشجوی کارشناسی ارشد شیعه شناسی-کلام... طلبه سطح سه حوزه http://karbala-2.kowsarblog.ir/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *