خواهران مبلغ, دختران آفتاب, مردان آسمانی

شهیده راضیه کشاورز….

به یاری خداوند توانا…..نرگس بیاره

شهیده راضیه کشاورز…

حسینیه سید الشهدا (علیه السلام) شیراز محل تجمع جوانان مذهبی شده بود . درمراسم هفتگی هزاران جوان گرد هم جمع می شدند و از چشمه ی زلال معارف اهل بیت (علیهم السلام ) سیراب می شدند .

روز به روز برجوانان جمعیت افزوده می شد . دشمنان حتی نتوانستند رشد روز افزون جوانان ما را تحمل کنند .گروه تروریستی تندر عوامل فریب خورده خود را راهی شیراز کردند .

در یکی از روزهای بهار در سال 1387با یک انفجار تروریستی ده ها نفر از جوانان مومن شیرازی به خاک وخون کشیده شدند .

یکی از مصدومان این حادثه راضیه کشاورز بود .او به بیمارستان منتقل شد چندین روز در بیمارستان بستری بود.دوستانش مرتب به او سر می زدند پزشکان همه تلاش خود را کردند اما وضعیت او روز به روز بدتر می شد .

وقتی به ملاقات او رفتیم دستش را به سختی بالا می آورد .خیلی درد می کشید اما تحمل می کرد .

با مادرش صحبت کردیم تا برای ما از فرزند جوانش بگوید .او هم شروع به صحبت کرد :« خیلی خیلی درسش خوب بود . می گفت می خواهم با درس خواندنم به انقلاب خدمت کنم .با درس خواندنم شکر گذار زحمات والدینم باشم باتمام وجود درس می خواند ، همیشه می گفت :« امام زمان یار بی سواد نمی خواهد »

وقتی می خواست انتخاب رشته کند همه نمراتش بیست شده بود به غیر از یکی از درسهایش که 19بود و به خاطر آن خیلی ناراحت بود .خیلی از شب ها تا دیر وقت بیدار می ماند ودرس می خواند و علاقه ی زیادی به درس زیست شناسی داشت .همیشه می گفت :« مامان وقتی زیست درس می دهد ، به بزرگی خدا پی می برم و می فهمم خدا چقدر بزرگ و مهربان است .»

هرروز که زیست شناسی داشت ، وقتی به خانه بر می گشت مثل اینکه ازیک زیارت برگشته است ، خیلی حال معنوی خوبی داشت ، می نشست و تمام درس را برایم توضیح می داد. در آن شبی هم که آن انفجار رخ داد کتاب زیست همراهش بود .

در تربیت او نور قرآن اثر داشت . راضیه بدون اینکه کلاس قرآنی رفته باشد از صورت قرآن خوبی برخوردار بود ، بسیار خوب قرائت می کرد .روز به روز همراه قرآن بزرگ شد .

مشغول حفظ قرآن بود .چند روز قبل از حادثه از آموزش و پرورش زنگ زدند وگفتند برای مسابقات کشوری انتخاب شده است .

در مجالس اهل بیت (علیهم السلام ) شرکت می کرد .هرروز زیارت عاشورا ،دعای امین الله ودعای عهد را می خواند.سخنرانی ها راخوب گوش می داد وبه آن ها عمل می کرد

چهارم ابتدایی که بود رفتیم مشهد .در بازار دست من را می کشید و می گفت:«مامان ، مامان! پس کی برای من چادر می خری؟!» .

پنجم دبستان بود .یک بار از مدرسه برگشت خوشحلی در چهره اش موج می زد گفت :« مامان امروز چهله دعای عهدم تمام شد ، امروز از یاران امام زمان (عجل الله تعالی فرجه ) شدم .»

راضیه اهل کار فرهنگی بود وبا رفتارش به همه درس می داد.سخنرانی های حاج آقا انجوی نژاد را از نوار خانه می گرفت و بین بچه های مدرسه پخش می کرد و برای آن ها صحبت می کرد.

پدرش از رزمنده های جبهه بود .همیشه از او درباره ی دوستان شهیدش می پرسید .به شهید برونسی خیلی علاقه داشت ، این شهید بزرگوار رادر زندگی الگوی خودش قرار داده بود . اما حالا خودش برای دیگران الگو شده.

او عاشق واقعی حضرت زهرا(سلام الله علیها) بود.به نیت مادر سادات هجده روز در بیمارستان ماند.

آن هم باسینه ای خرد شده ! چادر خاکی و پهلوی شکسته و….شهادت واقعا برازنده اش بود…

راضیه در سن 13سالگی به آقا مون امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)اینگونه نامه نوشت:

نشانی گیرنده :کوچه انتظار ، پلاک یا مهدی (عج)؟! نمی دانم کجایی یا مهدی شایددردلم باشی یا من از تو دورم .

به نام خداوند بخشنده مهربان

سلام من به یوسف گمگشته حضرت زهرا(سلام الله علیها) و گل خوشبوی گلستان انتظار

ای دریای بیکران ،آفتاب روشنی بخش زندگی من ، که از تلالوچشمانت همانند خورشید صبحدم از پنچره های دلم عبور می کند و دل تاریک وسیاه من را نورانی می کند .تو کلید در تنهایی من ! من تورا محتاجم بیا .بیا ای انتظار شب های بی پایان ،بیا ای الهه نازمن، که من از نبودن تو هیچ و پوچم .بیا ومن را صداکن ، دستهایم را بگیر وبلند کن مرا . مرا با خودت به دشت پرگل اقاقی ها ببر.بیا وقدم های مبارکت را روی چشمان بگذار .صدایم کن و زمزمه های دل نواز صدایت را در گوش هایم گذرا کن .من فدای صدایت باشم چشمان انتظار کشیده من هرجمعه به یادت اشک می ریزد و پاهایم سست می شود تا به مهدیه ی نزدیک خانه مان روم و اشک هایم هر جمعه صفحات دعای ندبه را خیس می کند . من آن ها را جلوی پنجره اتاقم می گذارم تا بخار شود وبه دیدار خدارود به امید روزی که شکشیرم با شما بالا رود و بر سر دشمنانتان فرود آید .

یا مهدی(عج) ادرکنی عجل علی ظهورک دوستدار عاشقانه ی شما راضیه…

imagesLBU5TWP9

(برگرفته شده ازکتاب مهر مادر،گروه

فرهنگی شهید ابراهیم هادی)

author-avatar

درباره عبدالله

سلام ... هرلحظه یادخدا یعنی اخلاص...همه کارها به خاطر خدا یعنی اخلاصیادمان باشد خداوند درکتاب آسمانی و نورانی قرآن فرمودند :"من از رگ گردن به شما نزدیکترم"

مطالب مرتبط

1 نظر در “شهیده راضیه کشاورز….

  1. سلام ودرود بر شهیدان راه حق//ودرود بر ضحی خیلی خیلی جالب بود موفق باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *