موضوع:حضور قلب در نماز
تهیه کننده:رحيم کارگر
پشتیبان: //
——————————————————————–
فهرست مطالب
1. سؤال: نماز چه اهميتي دارد كه اين قدر به محافظت از آن سفارش شده است؟ 11
2. براي رسيدن به حضور قلب در نماز، چگونه ميتوان حقيقت نماز را يافت؟ 16
اصولاً روح و حقيقت نماز چيست؟ 16
سؤال: آشنايي با اسرار و حكمتهاي نماز (فلسفه نماز)، چگونه ميتواند در ايجاد حضور قلب تأثير داشته باشد؟ 22
3. براي من اين سوال مطرح شده است كه اصولاً چرا بايد عبادت كنيم؟ انساني كه اين همه غرق در كارها، اشتغالات و مشكلات است، چه نيازي به عبادت دارد؟! 27
4. اكثر اوقات در نماز كسل هستم، علت اين امر چه ميتواند باشد؟ 32
5. چه چيزهايي باعث ميشود كه بتوانيم نماز خوب و كاملي بخوانيم؟ 37
6. با توجّه به اينكه گفته شده نماز انسان را از گناه باز ميدارد و گناهان انسان در نماز مانند برگ ميريزد، چگونه ميتوان نمازي خواند كه اين آثار را داشته باشد؟ شرايط چنين نمازي چيست؟ آيا ربطي هم به حضور قلب دارد؟ 44
7. ميدانم نماز واجب است؛ ولي نميدانم چرا نسبت به اين امر مهم غفلت و كوتاهي ميكنم و آيا اين سبك شمردن نماز است؟ لطفاً مرا راهنمايي فرماييد؟ 48
8. رعايت حق و حدود نماز به چه معناست؟ آيا واقعاً نماز حقوقي بر انسان دارد كه رعايت آنها ضروري باشد؟ 51
9. چه پيوندي ميان حضور قلب در نماز و معرفت و شناخت ما از خدا دارد؟ 55
9. چه نمازي ما را به اوج ميبرد؟ نهايت اين اوج گرفتن و بالا رفتن كجاست؟ 67
10. در خوابگاه آن شور و حالي را كه بايد در حال نماز داشته باشم و آن عشق و معنويت در وجودم نيست، دوست دارم در نمازم، خشوع، ترس از خدا و حسّ محبت و نزديكي به او را با هم جمع كنم، براي به دست آوردن اين شور و شوق در نمازهايم چه كنم؟ 70
11. خيلي دوست دارم با ايمان باشم و نمازهايم را اول وقت و با حضور قلب بخوانم؛ اما شريط روحي و اقتصادي اجاره نميدهد؛ لطفا مرا راهنمايي كنيد؟ 81
12. حضور قلب ائمه چگونه است؟ چرا حضرت علي در نمازي متوجه بيرون كشيدن تير از پايش نميشود، ولي در نمازي ديگر به فقير صدقه ميدهد؟ 84
13. آيا براي تمركز در نماز ميتوان چشمها را بست؟ سجده را طولاني كنيم چه طور؟ 87
12. فرق نماز با يوگا چيست؛ اگر با آن به آرامش برسم، چه نيازي به نماز و ذكر دارم؟ 89
13. چه عواملي موجب لذّت بخش شدن عبادت و نماز ميشود و سرور و نشاط معنوي در انسان ايجاد ميكند؟ 96
14. گاهي در نماز بدن خارش ميكند. اينجا شيطان ميگويد كاري نداشته باش و خضوع خود را نگه دار، همين خارش تا آخر حواس انسان را پرت ميكند، لطفاً راهنمايي كنيد؟ در اين حالت چگونه ميتوانم خشوع و خضوع خود را حفظ كنم؟ 101
15. چه بايد كه در حال قرائت ركوع و سجده توجّه انسان به معاني عميق نماز و حضور قلب او زياد شود؟ 109
16. توجّه به خداوند در نماز به چه معناست و چگونه به دست ميآيد؟ 114
17. با توجّه به اهميت و اثر حضور قلب در نماز ـ به گونهاي كه وجود آن باعث قبولي نماز ميگردد ـ چرا «حضور قلب» را يكي از شرايط واجب در نماز قرار نداده اند؟ در اين صورت، چگونه ارزش و اهميت حضور قلب در نماز را دريابيم؟ 123
18. نماز حضور قلب، چه فرقي با نماز معمولي دارد؟ آثار و بركات آن چيست؟ 129
19. حضور قلب داراي چه مراتبي است؟ آيا براي داشتن حضور قلب، بايد همه مراتب آن را حفظ كرد؟! 134
20. آمادگي براي اقامه نماز به چه معناست؟ و چگونه بايد خود را آماده كنم تا نمازي با حضور قلب بخوانيم؟ 135
سؤال: دقت در وضو و رعايت آداب و شرايط آن در چگونه در ايجاد حضور قلب تأثير دارد؟ 148
21. گفتن تكبير و اذان و خواندن دعاها چه تأثيري در حضور قلب دارد؟ 153
22. تا در عمل و قبل از نماز چه كنيم در نماز حضور قلب بيشتري پيدا كنيم؟ 159
23. در خوابگاه آن شور و حالي را كه بايد در حال نماز داشته باشم و آن عشق و معنويت در وجودم نيست. دوست دارم در نمازم، خشوع، ترس از خدا و محبت و نزديكي به او را با هم جمع كنم؛ براي به دست آوردن اين شور و شوق در نمازهايم چه كنم؟ اين همه حواس پرتي و تشويش خيال از كجا ميآيد و چگونه ميتوانم آنها را از بين ببرم؟ 163
24. درباره اين سفارش كه نماز را چون افرادي بخوانيد كه گويا روز آخر آنها در دنياست و دارند نماز وداع ميخوانند. توضيح دهيد؟ آيا واقعاً ماديات و تعلقات دنيوي، تأثير زيادي بر حواس پرتي و عدم حضور قلب دارند؟ 172
25. چه موانع و عواملي هستند كه پيش از ورود به نماز بايد آنها را ترك نمود و با آن حالت وارد نماز نشد؟ 180
25. هنگام شروع نماز يا قرائت قران، افكار و وسوسههاي شيطاني به سراغم ميآيد و مانع حضور قلب ميشود؛ براي رهايي از وسوسه هاس شيطان چه كنم؟ 188
26. آيا انسان ميتواند تنها در حال نشاط و آمادگي براي حضور در نماز، نماز بخواند و هنگام گرفتگي و بيحالي و پراكندگي حواس، نماز را ترك كند؟ 195
26. با توجّه به توصيههاي فراوان كه در اداي نماز به طور جماعت شده و ثوابهاي آن، اينجانب بيش از چند ماه است كه در نماز جماعت شركت ميكنم، هنگام خواندن نماز به طور فرادا حواسم را تا حد امكان ميتوانم جمع كنم و با حضور قلب بخوانم؛ ولي در مسجد و نماز جماعت حواسم زياد جمع نيست و حضور قلب ندارم. حال كدام را بايد انجام دهم. نماز فرادا و با حضور قلب يا نماز جماعت و حضور قلب بسيار اندك. آيا با حضور قلب اندك باز هم ثوابهاي نماز جماعت باقي است؟ 197
27. اگر كسي در اول وقت به علت خستگي يا بيحالي نماز را نخواند بهتر است يا با همان حال در اول وقت بخواند؟ 200
28. اگر نماز را بدون حضور قلب خوانديم، آيا اعادة آن لازم است؟ 205
29. چه كار كنيم كه هنگام نماز و يا هر كار ديگر، نيت خود را صاف كرده و مخلصانه به درگاه ايزد روي آوريم و چه اقداماتي انجام دهيم تا اينكه هنگام نماز، روح و جسم را در اختيار خود داشته باشيم تا بتوانيم لذّت بيشتري از نماز خويش ببريم؟ 208
30. در بعضي از سخنرانيها شنيدم كه ميگفتند: بهترين راه براي رسيدن به حضور قلب، داشتن ترس از خداوند است؛ يعني چه كه بايد از خدا بترسيم؟ آيا اين كار درستي است كه از آفريدگار مهربان و بخشنده خود هراس داشته باشيم؟ 212
31. تعظيم و بزرگداشت خداوند، چه تأثيري در حضور قلب و ايجاد خشوع و خضوع در انسان دارد؟ 219
31. آيا درست است كه هنگام نماز و مناجات با خدا، به معاني الفاظ و كلمات توجّه كنيم؟ آيا اين منافاتي با توجّه قلبي به خدا ندارد؟ 225
32. براي اينكه به نماز عادت نكنيم و اتوماتيك وار بخوانيم و حضور قلب بيشتري داشته باشيم، چه كنيم؟ 229
مقدمه
اهميت نماز
1. سؤال: نماز چه اهميتي دارد كه اين قدر به محافظت از آن سفارش شده است؟
يكي از زمينههاي حضور قلب اهتمام و اهميت دادن آدمي به نماز است؛ چرا كه قلب، به امور مهم توجّه ميكند. چنانكه در زندگي خود، آنچه براي ما پراهميت و مهم جلوه كند، طريقة برخورد با آن هم جدّي است. از اين رو نماز هم به هر مقدار در نظر نماگزار مهم جلوه كند، به همان تناسب توجّه و حضور قلب در نماز به وجود ميآيد. در اين باره عارف بزرگ ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي ميگويد: «حضور قلب سببش همّت آدمي است؛ زيرا قلب، تابع همّت بوده و اگر همتت نماز باشد، قلبت هم نزد نماز حاضر خواهد بود و اگر همتت در پي چيز ديگري بوده است، قلبت هم غافل از نماز و نزد آن چيز خواهد بود؛ چون خداوند براي هيچ كس دو قلب قرار نداده است و براي احضار قلب نزد نماز، جز اينكه همّتت را متوجه نماز سازي، راه ديگري نيست و همّت انسان متوجه امري ميشود كه چيزي (نياز) در آن گماشته داشته باشد و آن را مايه سعادت خود بداند و لذا حضور قلب در نماز، تابع ايمان انسان به حقيقت نماز و اينكه نماز از همة اعمال بهتر و برتر است ميباشد و آن كس كه به اين حقيقت اعتقاد داشته باشد كه نماز معراج اوست، مسلماً همّ و غمّش جملگي نزد آن نماز خواهد بود و هيچ چيز ديگري نميتواند او را از اين عمل باز دارد و كسي كه همتش در پي نماز باشد، قلبش هم نزد نماز خواهد بود وهر اندازه كه همّت انسان بيشتر باشد، قلبش هم بيشتر نزد نماز خواهد بود و هر اندازه كه همّت انسان بيشتر باشد، غفلتش از غير نماز، بيشتر خواهد بود.»[1]
نماز عاليترين مكتب تربيت است و هر آن انسان را در مسير درست زندگي قرار ميدهد.
توجه به خدايي كه اين جهان پهناور را با آنهمه عظمت و زيبايي آفريده، روح و فكر انسان را وصعت و صفا ميبخشد.
يادآوري نعمتهاي بيپايان او كه سراسر وجود ما را فرا گرفته، حس شكرگزاري و قدرداني را در ما زنده ميكند.
توجه به قدرت و نيروي لايزال او، ما را در مبارزة زندگي نيرو ميدهد و يادآوري علم و دانش او كه از همه چيز و همه جا باخبر است، به ما بيدارباش ميگويد.
توجه به روز رستاخيز و پاداشهاي پرارزش نيكوكاران و كيفرهاي دردناك بدكاران، سدّ بزرگي ميان ما و گناه ميكشد و ما را به كارهاي نيك تشويق مينمايد.
هنگامي كه «نماز» از روي توجّه و اخلاص خوانده شود، تمام اين توجهات را دل ما زنده ميكند و به اين ترتيب «نماز» ما را در مكتب عالي خود، تربيت ميكند.
بهترين راه حل براي تكامل و تقرّب انسان به خدا، نماز است و خدا به جهت عنايت به انسان و تكامل او، اين عمل را واجب كرد والا او نيازي به نماز ندارد. او تحت هر شرايطي، بر ما واجب كرده در اوقات پنجگانه نماز را به جاي آوريم؛ حتي برخي از فقها فرموده اند: كسي كه در دريا غرق ميشود، بايد با همان حال نماز را بخواند و به خدا توجّه قلبي داشته باشد؛ گرچه رو به قبله بودن و ساير شرايط، از او ساقط ميگردد. اين نيست جز نقش اساسي نماز در تكامل و سعادت است.
ارجمندي نماز در آيات و روايات
نماز، داروي درد غفلت از خدا و بهترين وسيله ياد اوست: >و أقم الصلوه لذكري<.[2]
بازدارنده از زشتيها و آلودگي هاست: >ان الصلاة تنهي عن الفحشاء و المنكر<.[3]
يار و ياور انسان در مشكلات و غم هاست: >و استعينوا بالصبر و الصلاة<.[4]
وسيله تشكر از خداوند بر نعمتهاي او است: >فصلّ لربّك و انحر<.[5]
سبب آموزش گناهان و زدودن آثار لغزشها و خطاهاست: >ان الحسنات يذهبن السيئات<.[6]
نور چشم پيامبر است: «قرّة عيني في الصلاة».[7]
سيما و تابلوي مكتب است: «الصلاة وجه دينكم».[8]
پرچم وآرم و نشانه اسلام است: «علم الاسلام الصلاة».[9]
كليد ورود به بهشت است: «الصلاة مفتاح الجنه».[10]
پايه و ستون دين است: «و هي عمود دينكم».[11]
اولين پرسش در قيامت است: «اول ما يحاسب به العبد الصلاة».[12]
برترين چيز بعد از شناخت پروردگار است: «واعلم شيئاً بعد المعرفة أفضل من هذه الصلاة».[13]
دژي محكم در برابر حملات شيطان است: «الصلاة حصِنٌ مِنْ سَطَوات الشيطان».[14]
وسيله قرب و نزديك شدن به خداوند است: «الصلاة قربان كل تقي».[15]
كوبنده شيطان است و قلعه مستحكم الهي است: «الصلاة حِصنُ الرحمن و مدحره الشيطان».[16]
فرود آورنده رحمت است: «الصلاة تستنزل الرّحمه».[17]
داوري بيماري تكبر است: «والصلاة تنزيها عن الكبر».[18]
محبوبترين عمل در نزد خداوند و آخرين سفارش انبياء است: «أحبّ الاعمال الي الله عزّ و جلّ الصلاه و هي آخر وصايا الانبياء».[19]
زيباييهاي نماز
روزي تركش خمپارة 60 به سر جواني برخورد كرد. من سريعاً بالاي سر او حاضر شدم و سر او را به روي دستم گرفتم. او در حال جان دادن گفت: «يا صاحب الزمان» و نيز در ادامه گفت: «من نمازم را خوانده ام. به جوانان بگوييد نماز يادشان نرود و نماز را سبك نشمارند.»
در عمليات بيت المقدس 6 در منطقة ماووت عراق، سرماي بسيار سختي حاكم بود. شبي در حال حركت به سمت خط مقدم هنگام نماز صبح فرا رسيد. در آن شرايط سخت و در زير آتش دشمن، به نماز مشغول شديم و عجب نماز با صفا و بيريايي بود. سرما، طاقت فرسا بود و آب نبود و حتي براي يافتن خاك جهت تيمم مشكل داشتيم؛ ولي باز هم نماز فراموش نشد.
حقيقت نماز
2. براي رسيدن به حضور قلب در نماز، چگونه ميتوان حقيقت نماز را يافت؟
اصولاً روح و حقيقت نماز چيست؟
يكي از مقدمات لازم براي «حضور قلب»، شناخت جايگاه فلسفه و اسرار نماز و بالاتر از آن درك حقيقت و هويت نماز است. نماز عبادتي است شگرف و والا كه رسيدن به عمق و محتواي آن، كار اوليا و عرفا است و اگر كسي بتواند حد و حقّ نماز را بشناسد، به مقام آمرزش الهي دست مييابد: «من اتي الصلاةَ عارفاً بحقها غفرالله له».[20] آنچه ستم است اينكه، اين عمل ظاهري كه اصطلاحاً بدان نماز گفته ميشود، اعمال مخصوصهاي كه با تكبيرة الاحرام شروع و به سلام ختم ميشود)، تمام حقيقت نماز نيست؛ بلكه اين صورت و چهره ظاهري آن است. نماز امري است الهي كه تحقق آن همانند ساير امور، داراي ظاهر و باطن است و حقيقت آن همچون ساير امور، در باطن و روح آن نهفته شده كه اين قالب و صورت را پذيرفته است.
فرزند عالم رباني آيت الله محمد جواد انصاري همداني ميگويد: مرحوم آقا را در مكاشفه ديدم كه در اتاق بيرون نشسته بود. فضاي روحاني عجيبي بود؛ حالت بين الطلوعين داشت و من با قلب پرسوز و ناآرام، خدمت ميكردم.. [بعد از مدتي] متوجه شدم جز من و آقا شخص ديگري باقي نمانده و حالت گريه عجيبي به من دست داده است. من از ايشان سؤال كردم: آيا تاكنون از اسرار معرفت مطلبي هست كه كسي بيان نكرده؟ گفتند: بلي خداي تعالي تمام «اسرار عرفان» را در نماز جمع كرده است».[21]
درباره حقيقت نماز دو انگاره مهم وجود دارد: نخست اينكه بدانيم، نماز به چه اموري وابسته و متكي است و با وجود آنها شكل واقعي و حقيقي به خود ميگيرد؛ چنان كه عرفا ميگويند: حقيقت نماز به وجود شش معنا كامل ميگردد: 1. حضور قلب، 2. تفهم، 3. تعظيم، 4. هيبت، 5. رجا، 6. حيا. [22]
تأييد اين مطلب، در خبر آمده است: «روزي حضرت علي در مسجد كوفه، جواني را ديد كه مشغول نماز است و توجّه تمام به حضور قلب و آداب نماز دارد. حضرت به او فرمود:اي جوان: تأويل نماز چيست؟ عرض كرد: آيا نمار را به جز عبوديت، تاويلي هست؟ حضرت فرمود: بلي، چيزي بر پيامبر نازل نشده مگر اينكه آن را تأويلي (باطني) هست كه بدون آن، ناقص و ناپسند است و تأويل حقيقت نماز عبارت است از: قربت، خلوص، حضور قلب و توجه، معرفت خدا و معرفت اهل بيت كه بدون آن، هيچ عملي صحيح نخواهد بود. اگرچه در همه دهر را صايم و روزه دار باشد و در بين صفا و مروه به عبادت قيام كند.[23]
در اينجا ميبينيم كه يكي از اركان و زير بناهاي باطني و حقيقي آن «حضور قلب» است و بدون آن، نماز از واقعيت و حقيقت خود دور ميشود.
دوم اينكه بدانيم، نماز داراي چه هويت و روحي است و تشريع آن، در جهت تثيبت و تأييد كدام باطن و حقيقت است؟
روح نماز، عبارت از معاني باطني آن است كه حيات نماز بدان بستگي دارد و اين روح نماز است كه روح انسان را به خدا نزديك ميسازد و كمال ميبخشد و هدف از تشريع نماز، همين سير تكاملي روح انسان بوده است. روح ابتدايي هر پرستشي، توجّه به «الله» است و حالت توجه، مستلزم امري است كه بدون آن محقق نخواهد شد. و آن، علم و آگاهي است. پيدايش توجّه و استمرار آن انسان را وا ميدارد كه هدف را بيش از پيش بشناسد. در اين صورت حقيقت نماز «معرفت الهي» و «توجه به ذات پاك او» است.[24]
شيخ الرئيس بو علي سينا مطالب بسيار زيبايي درباره حقيقت و روح نماز بيان كرده است كه به بعضي از آنها اشاره ميشود:
1. شهود حضرت حق
به نظر بوعلي سينا، مرتبه دوم نماز كه همراه با مرتبه ظاهر آن است، عبارت از حقيقت روحانيت نماز است و هر مرتبه نموداري از مرتبه ديگر است. اثر واقعي و باطني نماز كه مورد نظر خاص شارع است، جز با هماهنگي و رعايت ظاهر نماز صورت نپذيرد؛ گرچه پيدايش روح و باطن نماز جز براي كملّين از بشريت مقدور نخواهد بود [و آن شهود حضرت حق است]؛ زيرا پيدايش و تجلي آن مقام، فقط براي روح مجرد از جميع شوائب و تعلقات نفساني است كه بايد به دور از همه آمال و آرزوهاي دور و دراز انجام گيرد؛ زيرا مشاهده عقلاني جمال و جلال و «حضور در محضر حضرت حق متعال» در مرحلهاي است كه از حضور و خاطره ذهني منزه بوده و از توجّه به هر نوع صورت جزئي و كلّي مبرّا است.[25]
2. مناجات و ارتباط واقعي با آفريدگار
پيامبر فرموده است «المصلّي يَناجي ربه» و البته هر خردمندي ميداند كه مناجات، حق متعال به وسيله زبان نيست و اگر هم زبان حركت ميكند، قبل از آن قلب به حرف آمده و زبان فقط ترجمان قلب است. به نظر شيخ الرئيس، اين نماز (كه با توجّه واقعي به خدا همراه است)، مناجات با رب است، نه با گويش زباني و يا خطور از قلب و حضور در مقابل؟! اگر گويش زباني هم در كار است، جملگي ترجمان روح و قلب است و اين نماز گزار خدا را به چشم دل ميبيند،… پس باطن نماز، همان ارتباط عميق روحانيت انسان كامل است كه برتر از هر زمان و مكان و اوهام عام است.[26]
3. عبوديت
شيخ الرئيس ابن سينا ميگويد: ويژگي نماز براي انسان، چنان است كه روح در طبيعت ماندة او را از گور جسم و جسمانيت خارج ميكند و در طلب عبوديت و اخلاق پيوسته حركت كرده و از معبود و ذوالجلال و الجمال، كمال خالص ـ كه حقيقت دين است ـ درخواست مينمايد و با بيرغبتي نسبت به طبيعت فاني از اغراض پست آن ميرهد؛ لذا پيامبر اكرم فرمود: «الصلاة عمود الدين» و از نكته گذشته (حقيقت نماز، تمام حقيقت دين و كمال مطلوب را دارا است)، روشن شد كه آيه كريمه «ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون» را نبايد به «ليعرفون» تفسير كرد و با تأويل گفت كه معناي خلقت جن و انس براي عبادت، يعني، براي معرفت است؛ بلكه توانايي بر عبادت خالص، خود متن معرفت است…. پس عبادت حقيقي در تزايد كمال موثر است و لذا حقيقت «ليعبدون» همان غايت خلقت است و هيچ وجهي براي تفسير آن به «حصول معرفت» نخواهد بود. به طور اجمال ميتوان گفت كه حقيقت نماز با اخلاص، آگاهي مقرون با تنزيه از نقايص واجب الوجود است.[27]
4. قرب و رسيدن به مقام فناي ذاتي
از نظر عرفايي چون امام خميني حقيقت نماز، حصول معراج حقيقي و قرب معنوي و رسيدن به مقام فناي ذاتي است كه در ذكرها، به «اياك نعبد» كه مخاطبه حضوري است و در وضعيتها، به سجده دوم كه فناي از فنا است، حاصل ميشود. چنان كه بازگشتن از معراج و مقام قرب و فناي، در ذكرها، به «اهدنا الصراط المستقيم» است كه صحو پس از محو و بازگشتن به خود است و درخواست هدايت براي خود و در وضعيتها، به سر برداشتن از سجده دوم او است با پايان ركعت ـ كه حقيقت نماز است ـ سفر تمام ميشود…[28].
اينها تنها، گوشهاي از حقيقت و روح نماز بود كه رسيدن به آن، از توان هر كس ـ به جز انسان كامل ـ خارج است؛ چنان كه هنگام نماز، امام علي به خود ميپيچيده و ميلرزيد؛ از آن حضرت ميپرسيدند:اي اميرمؤمنان! شما را چه شده است ميفرمود: وقت اداي امانتي رسيده است كه خداوند آن را بر آسمان و زمين و كوهها عرضه كرد و آنها از تحمل آن ابا كردند. و از آن بيمناك شدند.[29]
پس نماز يعني اينكه بنده در برابر خداوند بايستد و اظهار بندگي كند و دست نياز به سوي او داشته باشد. كسي كه به نماز ميايستد، بايد محضر خدا را درك كند و بداند در برابر چه مقامي ايستاده است و در نتيجه، وظيفه بندگي را با نهايت خضوع و خشوع به جاي آورد.
سؤال: آشنايي با اسرار و حكمتهاي نماز (فلسفه نماز)، چگونه ميتواند در ايجاد حضور قلب تأثير داشته باشد؟
وقتي ما به نماز ميايستيم، كمتر به آن توجّه داريم و توجّه ما بيشتر به ساير مسائل معطوف ميگردد! گاهي مسائلي كه مربوط به دهها سال قبل است، به خاطرمان ميآيد. تازه وقتي كه ميخواهيم سلام بدهيم، متوجه ميشويم كه نماز ميخوانديم! چقدر زشت و ناپسند است كه ما در مقابل خداوند بايستيم و توجّه نداشته باشيم در برابر چه كسي ايستاده ايم و چه ميگوييم و چه انجام ميدهيم.
آيا وقتي انسان در برابر ديگري ميايستد و با او سخن ميگويد، رويش را از او بر ميگرداند؟ و اگر چنين كند، عقلا نميگويند: او ديوانه است؟ البته خداي متعال جسم نيست كه صورت ما به طرف او متمايل گردد؛ بلكه ارتباط و مواجهه با خدا توسط دل انجام ميگيرد؛ چرا كه او بر همه چيز احاطه دارد و تنها با دل ميتوان با او روبهرو شد. حال اگر دل را از او منصرف سازيم و به نماز توجّه كنيم، روي از خدا برگردانده ايم.
آيا كسي كه خداوند، از روي لطف، بدو اجازه داده در حضورش بايستد و با او سخن بگويد و به درد دل و مناجات با او بپردازد ـ به جاي غنيمت شمردن اين فرصت و شكر بر اين نعمت بزرگ ـ سزاوار است از او غافل گردد؟ شخصيتهاي بزرگ به راحتي به انسان بار نميدهند و اجازه نميدهند هر كسي به خدمت آنها برسد؛ اما خداوند متعال به جهت محبت بيحدش، در خانهاش را به سوي همه انسانها باز گذاشته و به آنها اجازه داده، روي به سوي او داشته باشند. حال بايد فرصت را غنيمت بشماريم و با تمام وجود رو به سوي او داشته باشيم و تنها توجهمان به سوي او باشد. اين در صورتي است كه ما با حكمتها و اسرار نماز آشنا باشيم و به اهميت و ارزش آن بيشتر پي ببريم.
اهميت ندادن به نماز به لحاظ عدم آشنايي با حقيقت آن و احساس نياز نكردن نسبت به آن، خود از عوامل ترك نماز به شمار ميآيد. انسان بر طبق فطرت خود، همواره به سوي آن چيزي كه برايش اهميت دارد، توجّه و اهتمام ميكند. اگر براي آدمي، امري مهم و ضروري جلوه كند، آن را به هر صورت ممكن است، انجام خواهد داد. مهم آن است كه تشخيص دهد كه به چه چيزي محتاج است و چه چيزي ميتواند احتياج او را بر آورده كند.
وقتي از برخي سؤال ميكنيم: چرا نماز نميخوانيد؟ ميگويند: «خودم هم نميدانم». از اين جواب معلوم ميشود كه دليل ترك نماز وي، ندانستن فلسفه نماز و آشنا نبودن به فوايد آن است و اصولاً نسبت به نماز احساس نياز نميكند؛ چرا كه با خود ميگويد: من كه زندگي ميكنم و در آن عقل خود را راهنما قرار ميدهم؛ چه نيازي به نماز دارم؟ نماز چه ربطي به زندگي من دارد؟ چه نقشي دارد؟ چه نماز بخوانم، چه نخوانم، به زندگي من فايدهاي نميرسد! نماز براي آخرت است، نه براي دنيا و من در دنيا هستم، نه آخرت.
شناخت فلسفه و حقيقت نماز و اينكه نماز جزو نياز ماست، جزو زندگي و حيات ماست و فايده و آثار نماز در دنيا و آخرت تجلي ميكند و… از جمله اموري است كه بايد مورد توجّه علما قرار گيرد.
به واسطه نماز آرامش و تعادل رواني پيدا ميشود؛ چنان كه خداوند ميفرمايد: >الا بذكر الله تطمئن القلوب<؛[30] «آگاه باشيد كه با ياد خدا دلها آرامش پيدا ميكند». نماز درمان افسردگي و اضطراب، نگراني، تزلزل شخصيت، از خود بيزاري، نااميدي و… است. با ارتباط برقرار كردن با مبدأ پاكيها، اراده و توانايي مطلق و كمال مطلق و…، تمام ناپاكيها، بيارادگيها، ضعفها، ناتوانيها، نقصها و… از بين ميرود.
در اينجا براي ارتباط بيشتر با حقيقت نماز، به پارهاي از حكمتها و اسرار آن اشاره ميشود:
1. روح و اساس و هدف و پايه و مقدمه و نتيجه و بالاخره فلسفه نماز همان ياد خدا است، همان «ذكر الله»است كه در آيه فوق به عنوان برترين نتيجه بيان شده است. البته منظور ذكري كه مقدمه فكر، و فكري كه انگيزه عمل است؛ چنانكه در حديثي از امام صادق آمده است كه در تفسير جمله و لذكر الله اكبر فرمود: «ذكر الله عند ما احل و حرم»؛ «ياد خدا كردن به هنگام انجام حلال و حرام» (يعني به ياد خدا بيفتد به سراغ حلال برود و از حرام چشم بپوشد).[31]
2. نماز وسيله شستشوي جان و دل از گناهان و مغفرت و آمرزش الهي است، چرا كه خواه نخواه نماز انسان را دعوت به توبه و اصلاح گذشته ميكند. لذا براساس در حديثي پيامبر از ياران خود سوال كرد: «اگر بر در خانه يكي از شما نهري از آب صاف و پاكيزه باشد و در هر روز پنج بار خود را در آن شستشو دهد، آيا چيزي از آلودگي و كثافت در بدن او ميماند؟»
در پاسخ عرض كردند: نه، فرمود: «نماز درست همانند اين آب جاري است؛ هر زماني كه انسان نمازي ميخواند گناهاني كه در ميان دو نماز انجام شده است از ميان ميرود».[32]
و به اين ترتيب جراحاتي كه به جهت گناه بر روح و جان انسان مينشيند، با مرهم نماز التيام مييابد و زنگارهايي كه بر قلب او مينيشند، زدوده ميشود.
3. نماز سدي در برابر گناهان آينده است؛ چرا كه روح ايمان را در انسان تقويت ميكند، و نهال تقوا را دل پرورش ميدهد، و ميدانيم «ايمان» و «تقوا» نيرومندترين سد در برابر گناه است، و اين همان چيزي است كه در آيه فوق، به عنوان نهي از فحشا و منكر بيان شده، و همان است كه براساس احاديث متعددي، شرح حال افراد گنهكاري را براي پيشوايان اسلام بيان كردند، آنان ميفرمودند: غم مخوريد، نماز آنها را اصلاح ميكند و كرد.[33]
4. نماز، غفلت زدا است، بزرگترين مصيبت براي رهبروان راه حق آن است كه هدف آفرينش خود را فراموش كنند و غرق در زندگي مادي و لذايذ زودگذر گردن!، اما نماز به حكم اينكه در فواصل مختلف و در هر شبانه روز پنج بار انجام ميشود، مرتباً به انسان خطار ميكند، هشدار ميدهد، هدف آفرينش او را به خاطر نشان ميسازد، موقعيت او را در جهان به او گوشزد ميكند و اين نعمت بزرگي است كه انسان وسيلهاي در اختيار داشته باشد كه هر شبانه روز چند مرتبه، به او بيدار باش گويد.
5. نماز خود بيني و كبر را در هم ميشكند؛ چرا كه انسان در هر شبانه روز هفده ركعت و در هر ركعت دو بار پيشاني بر خاك در برابر خدا ميگذارد. خود را ذره كوچكي در برابر عظمت او ميبيند؛ بلكه صفري در برابر بينهايت. پردههاي غرور و خودخواهي را كنار ميزند، تكبر و برتري جزئي را درهم ميكوبد. به همين دليل امام علي در حديث معروفي بعد از ايمان، نخستين عبادت را كه نماز است، با همين هدف تببين ميكند و ميفرمايد: «فرض الله الايمان تطهيراً من الشرك و الصلوة تنزيهاً عن الكبر…»؛ «خداوند ايمان را براي پاكسازي انسانها از شرك واجب كرده است و نماز را براي پاكسازي از كبر».[34]
6. نماز وسيله پرورش، فضايل اخلاقي و تكامل معنوي انسان است؛ چرا كه انسان را از جهان محدود ماده و چهار ديواري عالم طبيعت بيرون ميبرد، به ملكوت آسمانها دعوت ميكند، و با فرشتگان همصدا و همراز ميسازد. خود را بدون نياز به هيچ واسطه در برابر خدا ميبيند و با او به گفتوگو بر ميخيزد.
تكرار اين عمل در شبانه روز آنهم با تكيه روي صفات خدا، رحمانيت و رحيميت و عظمت او ـ مخصوصاً با كمك گرفتن از سورههاي مختلف قرآن كه بهترين دعوت كننده به سوي نيكيها و پاكيها است ـ اثر قابل ملاحظهاي در پرورش فضايل اخلاقي در وجود انسان دارد. لذا در حديثي آمده است: «الصلاة قربان كلّ تقي»؛[35] «نماز وسيله تقرب هر پرهيزگاري است».
3. براي من اين سوال مطرح شده است كه اصولاً چرا بايد عبادت كنيم؟ انساني كه اين همه غرق در كارها، اشتغالات و مشكلات است، چه نيازي به عبادت دارد؟!
در بينش توحيدي اسلام، انسان و مجموعه هستي، آفريدههاي خدا و رهسپار كوي اويند. از اين ديدگاه غايت آفرينش، رسيدن به بالاترين كمال؛ يعني، قرب پروردگار است. جاذبههاي جهان هستي، همگي براي سوق دادن اناسن و فراخواندن او به سوي اين هدف والا و اصيل است. هستي براي انسان آفريده شده و انسان براي عبادت خداي بزرگ خلق گرديده است: >و ما خلقت الجنّ و الانس الا ليعبدون<.
در پرتو عبادت، حقيقت هستي انسان ـ كه پرتوي از هستي مطلق است ـ هويدا ميگردد و احساس بستگي و پيوند با حق و نيازمندي به او، حال و شوري وصف ناشدني به انسان ميبخشد.
بنده در حال عبادت و مناجات و نيايش، چنان غرق در لذّت ميشود كه پستي و زبوني خود را فراموش ميكند، از ياد دوست لبريز ميشود و مجموعهاي از اميد و بشارت و نور و نيرو ميگردد.
اينجاست كه روح تسكين ميپذيرد، التهاب دل فرو مينشيند و بيقراري جاي خود را به آرامش و قرار ميدهد؛ همانند فرزند گمشدهاي كه به مادر برسد يا تشنه كامي كه به چشمهاي زلال و گوارا دست يابد.
جان بيشكيب و بيطاقتي كه ديگر توان تحمل بار رنج و درد را ندارد، در پرتو عبادت و نيايش و گريستن و خالي شدن از عقدهها، گنجايشي دريا گونه مييابد و هجوم طوفان بلا و غم را نسيمي دل انگيز ميانگارد.
نيايشگران خداجو، در زلال عبادت، دل و جان را ميشويند و بر گرد حريم دوست پرواز ميكنند و بر شاخسار ياد محبوب آشيان ميگيرند و با اشك روان، دشت تفتيده قلبشان را نمناك ميسازند و بر درد و زخم دلشان مرهم مينهند.
انسان به هنگام عبادت، حضور خداوند را در همه گستره هستي و در بندبند وجود خود احساس ميكند و در مييابد كه آن محبوب هرگز از او جدا نبوده و تنها غفلت و پرده ضخيم عصيان و گناه، حجاب درك حضور او بوده است.
از طرف ديگر، بايد بداند كه جهان هستي و هر آنچه در آن است در حال عبادت و تسبيح خداوند هستند و او نبايد از اين قافله عقب بماند.
ذرات جهان، ثناي حق ميگويند تسبيح كنان، لقاي او ميجويند
ما، كوردلان، خامششان، پنداريم با ذكر فصيح، راه او ميپويند
در اين زمينه شيخ اجل، حكايتي بس شنيدني دارد:
ياد دارم كه شبي در كارواني، همه شب رفته بودم و سحر در كنار بيشهاي خفته، شوريدهاي كه در آن سفر، همراه ما بود، نعرهاي بر آورد و راه بيابان گرفت و يك نفس، آرام نيافت؛ چون روز شد، گفتمش: آن چه حالت بود؟ گفت بلبلان را ديدم كه به نالش در آمده بودند؛ از درخت و كبكان، از كوه و غوكان در آب و بهايم از بيشه، انديشه كردم كه مروّت نباشد همه در تسبيح و من به غفلت، خفته.
دوش، مرغي به صبح، ميناليد
|
| عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
|
يكي از دوستان مخلص را
|
| مگر آواز من، رسيد به گوش
|
گفت باور نداشتيم كه تو را
|
| بانگ مرغي، چنين كند مدهوش
|
گفتم:اي شرط آدميت نيست
|
| مرغ، تسبيح گوي و من، خاموش[36]
|
آري، جهان آفرينش، جمله تسبيح گوي خداست و انسانهاي نيك سيرت و صالح نيز چنين هستند.
به هر حال چند چيز انسان را به پرستش و عبادت خداوند فرا ميخواند كه توجّه به آنها، نقش به سزايي در ايجاد حضور قلب و عشق و علاقه به عبادت دارد.
1. درك جلال و عظمت پروردگار
آفرينش انسان و سرشت او، به گونهاي است كه نميتواند در برابر بزرگي و شكوه و كمال واكنشي نشان ندهد و نسبت به آن بيتفاوت باشد. خضوع و كرنش انسان در برابر بزرگي، عظمت و كمال امري طبيعي و مورد انتظار است. نميتوان با عالمي فرزانه و دانا و يا شخصيتي با صلابت و گرانسنگ رو به رو شد و او را تعظيم و تكريم نكرد. آشنايي با جلال حق و عظمت و كبرايي پروردگار، سبب ميگردد كه انسان خود را خرد و حقير ببيند و بياختيار پيشاني بندگي و خاكساري را در پپيشگاه مقدس ربوبي بر خاك بسايد. هر چه به جلال و شكوه خداوند بهتر پي ببريم و بزرگي او را عميقتر درك كنيم، خضوع و فروتني ما در برابر ذات بيزوالش بيشتر خواهد شد. انبيا و اولياي بزرگ الهي كه بالاترين آگاهي و عميقترين شناخت را نسبت به پروردگار داشتهاند، عابدترين و خاضعترين بندگان او ميباشند.
2. احساس فقر و نياز و وابستگي به خداوند
اگر انسان خود را به كسي نيازمند و وابسته ببيند، ناخودآگاه در برابرش خضوع ميكند. اگر احساس كنيم كه نيازمند و ناتوانيم و وابسته به موجودي هستيم كه در اوج كمال و توانايي و بينيازي است؛ اگر به درستي دريابيم كه همه وجود و سرمايه ما وابسته به هستي حق و اراده او است، اگر با گوش جان آواي تهي دستي و فقر را از ذره ذره اعضاي وجودمان و از ناي همه موجودات بشنويم و… آن گاه بياختيار در برابر آن عزيز بينياز به سجده ميافتيم و نغمه «سُبّوح قدّوس» سر ميدهيم.
3. توجّه به نعمتهاي خداوند
يادآوري نعمتهاي بيشمار خداوند و توجّه به عنايتهاي بيكرانش، قويترين انگيزه و زمينه را براي عبادت و بندگي خاضعانه فراهم ميسازد. هنگام برخورداري از نعمت زبان انسان به مدح و ستايش و سپاسگزاري از صاحب نعمت گشوده ميشود و ناخواسته در برابر او خاضع و فروتن ميگردد. شايد به همين دليل است كه امامان معصوم و سپاسگزارترين بندگان خدا در مناجاتشان، در آغاز نعمتهاي الهي را يادآور ميشوند تا از اين راه محبت الهي را در دلها زنده سازند و سپس به راز و نياز و مسألت ميپردازند. دعاي نوراني عرفه سيدالشهدا بهترين نمونه و شاهد بر اين گفتار است.
4. پاسخ به نداي فطرت
هر انساني در عمق ضمير و در سويداي دلش، گرايش خاضعانه به سوي حقيقتي والا و قدسي دارد. زمينه عبادت و بندگي و ستايش در شعور باطني انسان وجود دارد. همين ميل و جاذبة دروني، عامل حركت و سرچشمة تكاپو و كوشش انسان به سوي كمال است. او با به دست آوردن هر كمالي، به حقيقت مطلق نزديكتر شده و فاصلهاش با هدف آفرينش كمتر ميشود. هر گونه عبادتي مانند نماز، در واقع شكل دادن به آن تجلّي فطري و ظاهر ساختن آن گرايش دروني و باطني است.
4. اكثر اوقات در نماز كسل هستم، علت اين امر چه ميتواند باشد؟
كسالت در نماز معلول عوامل متعددي ميتواند باشد كه مهمترين آنها غفلت از خداوندي است كه در نماز با او سخن ميگوييم. اصولاً نماز براي توجّه به حق است (و اقم الصلاة لذكري) و ياد خداوند در نماز در صورتي امكان پذير است كه غفلت از خداوند بر دل انسان مستولي نباشد. غفلت از خداوند نيز به دليل توجّه انسان به غير خدا است. كسي كه به غير خدا متوجه است و قبله جان و دل او غير خدا است، نميتواند به او توجّه داشته باشد و خدا هم براي انسان دو قلب قرار نداده است تا با يكي، به خدا توجّه شود و با ديگري به غير خدا (ما جعل الله لرجلٍ في جوفه من قلبين). اين عامل اصلي كسالت در نماز است.
يكي از چيزهايي كه باعث ميشود انسان در خواندن نمازهايش احساس تنبلي كند و آن را به تأخير بيندازد، اين است كه فلسفه خواندن نماز برايش جا نيفتاده است، و او هيچ نيازي براي خواندن نماز احساس نميكند؛ ولي چون مسلمان است و مكلّف و به او گفته شده كه نماز خواندن واجب است، او تعبداً و يا مجبوراً آن را به جا ميآورد.
تنبلي و تن پروري، يكي ديگر از عوامل ترك نماز است كه در برخي افراد ديده ميشود كه به صورت هميشگي و يا گاهي اوقات، آنان را از نماز باز ميدارد؛ زيرا وقتي از تاركان نماز پرسيده ميشود چرا نسبت به نماز بيتوجه هستيد پاسخ خاصي نميدهند و چنين وانمود ميكنند كه بيحالند و با خواندن نماز، خسته و كسل ميشوند!!
اساساً افراد تنبل و تن پرور، اراده قوي نسبت به انجام امور معنوي ندارند و لذا همواره در مسير زندگي خود با مشكل مواجهاند و چون عبادت كردن نيز از اموري است كه نيازمند روح آزاد و اراده محكم و قوي است، بنابراين افرادي كه تنبل و تن پرور باشند نميتوانند به انجام آن موفق گردند.
از آنجايي كه در عبادت، روح، تن را وادار به عبادت ميكند؛ لذا بايد روح، بزرگ باشد تا بدن به دنبال آن حركت كند. اساسا انسانهايي كه داراي روح بزرگ هستند، جسمشان به زحمت ميافتد و هرگاه اراده كنند، جسم در اختيارشان قرار ميگيرد.
نبود انگيزة نيايش
انسان براي انجام هر كاري، نياز به انگيزه دروني يا بيروني و انگيزه مادي يا معنوي دارد و منشأ انگيزههاي دروني، نيازهاي زيستي يا نيازهاي معنوي و متعالي است. چرا ما هر روز خوردن صبحانه و نهار و شام را تكرار ميكنيم و هيچ گاه نميگوييم از خوردن نهار خستهايم و كسل هستيم؛ بلكه با فرا رسيدن وقت نهار احساس ميكنيم يك عامل دروني ما را به طرف غذا سوق ميدهد و اگر چند ساعتي به تأخير افتد، اوقات مان تلخ ميشود و ممكن است پرخاشگري هم بكنيم. علت اين امر نيازهاي زيستي و فيزيولوژيكي است؛ يعني، وقتي مواد غذايي، آب و… در بدن كم ميشود، عضلات معده شروع به انقباض و فعاليت ميكنند؛ به گونهاي كه ما را متوجه كنند كه بدن نياز به مواد غذايي دارد و اين نياز تبديل به يك ميل و يك حالت رواني ميشود. در نتيجه ما با ولع سر سفره غذا ميرويم و هر روز نيز اين كار را تكرار ميكنيم و هيچ گاه نيز دلسرد و دلزده نميشويم. به موازات اين نيازهاي مادي، بعد غير مادي وجود ما نيز براي ادامه حيات و بقا نياز به غذا دارد و بايد غذاي متناسب با آن تأمين شود. خداوند كه آفريدگار جسم وجان ماست، همه نيازهاي ما را تأمين كرده و جالب اينجاست كه ما بازاي اين نيازها، چيزهايي است كه با طبع ما بسيار سازگار است. خداوند، جهان مادي را با انواع و اقسام مواد غذايي رنگارنگ و مطبوع خلق كرده است تا نيازهاي مادي ما تأمين شود. آموزههاي ديني از جمله نماز، روزه و ساير عبادات را نيز براي ما به عنوان غذا مقرر فرموده و در قالب دين و از طريق وحي به پيامبران نازل كرده است. ما بايد به اين حقيقت پي ببريم كه براي ادامه حيات معنوي، نيازمند غذاهاي معنوي هستيم. بنابراين اقامه نماز براي همه انسانها در واقع تأمين يك نياز است نه صرفاً انجام يك تكليف محض و علت اينكه خداوند پنج وعده نماز را در شبانه روز براي ما واجب كرده است، در واقع پاسخ به همين نياز به معنويت است؛ والا خداوند احتياجي به نماز ما ندارد.
نبود احساس نياز
هنگامي كه اين انگيزه ايجاد شود و انسان احساس كند به چيزي نيازمند است، به دنبال آن ميرود و همه كوشش خود را براي رسيدن به آن، به كار ميگيرد. اگر انسان به عبادت و نماز، احساس نياز كند با كمال اشتياق به آن رو ميآورد و ميكوشد آن را به بهترين وجه و زيباترين شكل ممكن انجام دهد. ميان كاري كه انسان از روي كراهت و اجبار انجام ميدهد و كاري كه خود را نيازمند به آن مييابد و از سر نياز به آن اقدام ميكند، از نظر شكل و محتوا و صلابت و استواري تفاوت بسياري هست. مهم آن است كه انسان نيازش را احساس كند.
دليل آنكه ما نياز به نماز را احساس نميكنيم، معرفت اندكي است كه نسبت به خداوند و رابطه خود با او و ميزان احتياج خود به او داريم. ما به هنگام عبادت با خواستههاي كوچك و ناچيز در مقابل او قرار ميگيريم و همين موجب بيتوجهي به نماز و خداوند ميگردد و چه بسا با حواسپرتي كامل و بدون هيچ احساس نيازي، بدن را در مقابل او قرار ميدهيم و دل را به كوچه و بازار ميسپاريم!!
پایان
رحیم کارگر
ومن الله التوفیق
————-
کپی برداری بدون ذکر منبع ونام نویسنده شرعاً وقانوناً جایز نمی باشد..