خواهران مبلغ, مناسبات

الفبای فاطمی……….

70فرهنگ الفبای فاطمی

آتش افروز

   شیخ مفید می گوید : چون بنی هاشم ودیگران برای عدم بیعت با ابوبکر واظهار مخالفت با او در خانه ی فا طمه (علیها السلام) گرد هم آمدند ،عمربن خطاب ،قنفذ را فرستاد وبه گفت : آنان را از خانه بیرون آر. اگر بیرون آمدند(که هیچ) وگرنه بر در خانه اش هیزم هایی جمع ساز وبه آن ها بگو: اگر برای بیعت خارج نشوند ، خانه را با آنان آتش می زنم .

   خودش نیز به همراه جماعتی از جمله مغیرة بن شعبه ثقفی وسالم، غلام ابو حذیقه حرکت کرد تا به خانه ی علی (علیه السلام ) رسید .فریاد زد: ای فاطمه ، دختر رسول خدا ! هر که به خانه ات پناه آورده ، از خانه بیرون کن تا بیعت کند و آنچه را همه ی مسلمانان پذیرفته اند ، پذیرا شوند، وگرنه به خدا سوگند آنان را به آتش می کشم .

 آثار عذاب

   در واقعه ی هجوم به خانه ، وقتی مهاجمان ،امیرالمومنین (علیه السلام) را بازور وتهدید به مسجد بردند تا از اوبرای ابو بکر بیعت بگیرند.فاطمه (علیها السلام) از راه رسید وغاصبین خلافت را تهدید به نفرین نمود .با سخن حضرت ، نا گهان آ ثار عذاب ظاهر شد وستون های مسجد از زمین جدا شدند به قدری که کسی می توانست از زیر آن ها عبور کند ! امیر المومنین (علیه السلام) با دیدن این منظره سلمان را نزد حضرت زهرا فرستاد وپیام داد که نفرین نکند وبه خانه برگردد.

   سلمان فوراً خدمت حضرت آمد وعرض کرد :(امیرالمومنین (علیه السلام) مرا نزد شما فرستاده ودستور داده به خانه ی خویش بازگردی وازاین کار منصرف شوی . می ترسم مدینه در زمین فرو رود.)

حضرت فرمود:(اطاعت می کنم وباز می گردم وصبر می کنم .)

   آن گاه بدون آن که نفرین کندراه بازگشت به خانه را در پیش گرفت .در این حال آ ثار عذاب نیز مرتفع شد وستون های مسجد به جای خود برگشت وغباری از زیر آن بلند شد! حضرت زهرا (علیها السلام) هنگامی که باز می گشت رو به قبر پیامب (صلی الله علیه وآله) کرد وبا ناله وگریه فرمود : جان من در میان ناله ها محبوس شده ، وای کاش با ناله ها از سینه ام بیرون می آمد . پدر جان ، بعد از تو خیری در زندگی نیست ، ومن از ترس آن گریه می کنم که زند گی ام طولانی شود . وای از فقدان تو ای پدر ! وای از داغ حبیبت ابوالحسن !

   اکنون علی را به صورت اسیر کشان کشان می برند .وا محمداه ،وای حبیبم ، وای پدرم . وا ابالقاسماه .وا احمدا . وای از قلت یاری دهندگان .واغوثاه .وای از طول غصه ام . وای از حزنم .وای از مصیبتم .وای از روز های نارا حتی ام .

آخرین مناجات

   خدایا ،به حق محمد مصطفی (صلی الله علیه وآله)و اشتیاق او به من وبه حق شوهرم علی مرتضی (علیه السلام)وحزن او بر من وبه حق حسن مجتبی واشک او بر من وبه حق حسین شهید وغم او در مصیبت من وبه حق دختران فاطمیات من وحسرتشان بر حال من ،رحمت وغفران خود را بر گنا هکاران جاری نما وآنان را وارد بهشت کن که تو  بزرگوارترین سوال شوندگان ومهربان ترین مهربانان هستی .

آخرین وداع

   پس از غسل ، امیرالمومنین (علیه السلام) بدن حضرت زهرا (علیهاالسلام)رادر هفت پارچه ی بهشتی کفن نمود.

حضرت قبل از بستن بند های کفن رو به اهل خانه کرد وفرمود :

   ام کلثوم ، زینب ، فضه ، حسن ، حسین ، بیاییدوبا مادرتان زهرا وداع کنید که اکنون هنگام فراق است ودیدار به بهشت می ماند.

   حسنین(علیهم السلام) کنار جنازه آمدند در حالی که می گفتند: (وای از حسرتی که هرگز داغ آن سرد نمی شود ، حسرت از دست دادن پدر بزرگمان محمد مصطفی(صلی الله علیه وآله) ومادرمان زهرا(علیهاالسلام) .مادر جان ! هرگاه جدمان را ملاقات کردی از ما به او سلام برسان وبگو : بعد از تو دراین دنیا یتیم ماندیم .

   در آن لحظه صدایی از سینه ی حضرت زهرا (علیهاالسلام) بلند شد وناله ای کرد ودستهایش را از کفن بیرون آورد وآن دو را به سینه اش چسبانید.ناگهان هاتفی از آسمان ندا کرد:«یااباالحسن آن دو را بر دار که به خدا سوگند ملائکه ی آسمان به گریه در آمدند.»

امیرالمومنین (علیه السلام)جلو آمد وحسنین را از جنازه ی مادر جدار کرد .آن گاه در حالی که بند های کفن را می بست این اشعار را زیر لب زمزمه می فرمود:

فاطمه جان ، فراق تو بزرگترین مسئله نزد من واز دست دادن تو سخت ترین مصیبت برای من است . از حسرت گریه خواهم کرد واز سوز نوحه سرایی می کنم برای دوستی که راه خود را پیمودو رفت .

   ای چشم اشک بریز ومرا کمک کن که حزن من دائمی است وبر فراق یارم گریه می کنم.

آرزوی مرگth3QX6GBHE

   در واقعه ی هجوم به خانه مهاجمان ، امیرالمومنین (علیه السلام) را به مسجد بردند وبدون عمامه در مقابل هبوبکر که بر منبر نشسته بود ایستادند،در حالی که عمر شمشیر را بالای سر حضرت گرفته بود و می گفت:«با خلیفه ی رسول خدا بیعت کن و الا گردنت را می زنم »!! در آن حال امیر المومنین (علیه السلام) می فرمود : آیا فاطمه با جسارت زده می شود؟! ای کاش پسر ابوطالب قبل از چنین روزی مرده بود و کافران فاجر را نمی دید که برای ظلم بر بانوی طاهره ازدحام کرده اند! بر پسر ابو طالب سخت است که پهلوی فاطمه در اثر زدن سیاه شود و او نتواند به کمک بانویش رود واز همسرش دفاع کند!

   آگاه از شهادت یگانه دخت پیامبر(صلی الله علیه وآله) از اینده ی دفاع و مبارزه ی خویش ،باخبر بود،واز شهادت خویش خبر می داد. روزی با امبرالمومنین (علیه السلام) فرمود:یااباالحسن ! همانا رسول خدا با من پیمان بسته وخبر داده است که من اول کسی خواهم بود که به آن حضرت می پیوندم وگریزی از آن نیست در برابر اوامر وفرمان وخواست خداوند بزرگ ،بردبار وبه حکم او راضی باش .

آه ، آه

   سکونی می گوید : خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیدم ، با آن که غمگین بودم . به من فرمود: ای سکونی! چرا غمگینی ؟ گفتم : دختردار شدم . فرمود: سکونی ، سنگینی اش بر زمین است ، رزقش بر عهده ی خداست ، از عمر تو نمی کاهد ، خود رزقی دارد (یعنی رزق تورا نمی خورد).(با این سخن ) به خدا سوگند خیال مرا آسوده ساختی .

   آن گاه به من فرمود: نامش را چه گذاردی ؟ گفتم: فاطمه. فرمود: آه ، آه ،سپس دستش را بر پیشانی خویش نهاد وفرمود: … حاله که نامش را فاطمه گذاردی ، دشنامس نده ، نفرینش نکن واورا نزن .

اتمام حجت

   هنگا می که بدن مطهر پیامبر(صلی الله علیه وآله) غسل داده می شد ، غاصبین مشغول بیعت گرفتن از مردم در مسجد بودند.در برابر این بی احترامی به پیامبر (صلی الله علیه وآله) و بی تفاوتی نسبت به غدیر ، اتمام حجتی لازم بود که حضرت زهرا (علیهاالسلام) آن را عملی ساخت .آن حضرت از در خانه رو به مسجد ایستاد وفرمود : گویا روز غدیر خم را از یاد برده اید؟ به خدا قسم ، در آن روز پیمان ولایت برای علی (علیه السلام) بسته شد تا آرزوهای شما بدین وسیله از ریشه قطع گردد.

   امیرالمومنین (علیه السلام) نیز در کنارانجام مراسم پیامبر(صلی الله علیه وآله) از مسئله ی غضب خلافت غافل نبود واز اولین شب رحلت پیامبربرنامه ی خود را اغارز کرد.

   آن حضرت همسرش حضرت زهرا (علیهاالسلام)را سوار بر مرکبی کردودست دو پسرش امام حسن وامام حسین را گرفت وبردر خانه ی انصار و مهاجرین رفتند واتمام حجت کردند اما از آن جمعیت عظیم فقط چهار نفر دعوت آنان را قبول کردند .

   شب بعد نیزدر حالی که هنوز جنازه ی پیامبر (صلی الله علیه وآله) برای نماز روی زمین بود ، بار دیگر امیرالمومنین وحضرت زهرا وامام حسن وامام حسین بر در خانه های مردم رفتند وازآنان کمک خواستند ، ولی جز چها نفر هیچ کس نیامد.

احتجاج با غاصبین

   به ابو بکر وعمر خبر رسید که در قبرستان بقیع چهل قبر تازه دیده می شود .اینجا بود که هردو جلو آمدند وگفتند:ای پسرابوطالب! درباره ی دختر محمد چه کردی ؟ آیا اورا دفن کرده ای ؟ آیادشمنی خود را با ما هنوز تمام نکرده ای ! چه چیز باعث شد که اورا شبانه دفن کنی ونگذاری ما در نماز وتشییع او حاضر باشیم؟!

   حضرت فرمود:«این عهدی بود که اوبا من داشت ودستور دفن شبانه را داده بود .اگر باز نگردید شما را مفتضح خواهم کرد»!

اما آن ها گفتند: این نیز مانند همان کار تو بود که به تنهایی رسول خدا را غسل دادی »!

حضرت فرمود:«به خدا قسم ، فاطمه به من وصیت کرده بود که شما دو نفر بربدنش نماز نخوانید.» ابوبکر وعمر گفتند: به خدا قسم ، توهیچ چیزی که بر علیه ما باشد وما را ناراحت کند ترک نمی کنی واین نیست مگر به خاطر کینه ای که از ما به دل داری.

حضرت در پاسخ عمر، سخنان حضرت زهرا(علیهالسلام) در روزعیادت را یاد آور شد وفرمود:

   فاطمه همان بانویی بودکه برایتان از او اجازه ی عیادت گرفتم ودیدید که چه سخنانی به شما دونفر گفت .به خدا قسم او به من وصیت کرده بود که شما دونفر برسر جنازه اش حاضر نباشید وبربدن او نماز نخوانید .من هرگز نتوانستم باووصیت او مخالفت کنک ووصیت اورا درمورد شما انجام ندهم .

اذان بلال     

   بعداز ماجرای جسارت به حضرت زهرا در کوچه ، حال حضرت وخیم تر شد ودر بستر افتاد .آن قدر غم و اندوه بر حضرت زهرا(علیهاالسلام) مستولی بودکه ساعت به ساعت از حال می رفت .

در یکی از روز ها بلال را فراخواند وازاو خواست اذان بگوید تا یاد روز های پیامبر برایش زنده شود؛ چرا که بلال بعداز رحلت آن حضرت برای غاصبین اذان نگفته بود .

   هنگامی که بلال به در خواست حضرت زهرا به سمت مأذنه می رفت ، حضرت به فضه فرمود: بستر مرا نزدیک در ببر تا صدای اذان را بهتر بشنوم.

فضه بستر حضرت رادر مکانی که دستور داده بود آماده کرد وبانوی پهلو شکسته در آن جای گرفت.آنگاه بلال اذان را شروع کرد وگفت:«الله اکبر»

باصدای او حضرت زهرا(علیهاالسلام)ناله ای زد.تا هنگامی بلال گفت:اشهدان محمداً رسو ل الله ، صدای ناله ی حضرت بلند شد وگفت کیا ابتاه ،یا رسول الله ، نامت بر مناره ها گفته می شود وجسمت در قبر است .وای پدرم!

آن گاه حضرت زهرا بیهوش شد، وحسنین دوان دوان نزد بلال آمدندوگفتند :بلال اذان را قطع کن که مادرمان ازهوش رفت.

 thHERWSS2P

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *