مسلک وهابى منسوب به شیخ محمد فرزند «عبد الوهاب» نجدى است که این نسبت از نام پدر او «عبد الوهاب» گرفته شده است. و به گفته برخى از دانشمندان، علت اینکه این مسلک را به نام خود شیخ محمد نسبت ندادهاند یعنى «محمدیه» نگفتهاند این است که مبادا پیروان این مذهب نوعى شرکت با نام پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله) پیدا بکنند و از این نسبت سوء استفاده نمایند.
«شیخ محمد» پس از مرگ پدر به اظهار عقاید خود و انکار قسمتى از اعمال مذهبى مردم پرداخت
او با مسلمانانى که از عقائد او پیروى نمىکردند، معامله کافر حربى مىکرد. و براى جان و ناموس آنان ارزشى قائل نبود.
«محمد بن عبد الوهاب» به توحید، اما توحید غلطى که او مىگفت دعوت مىکرد هر کس مىپذیرفت خون و مالش سالم مىماند، و گر نه خون و مالش مانند کفار حربى حلال و مباح بود.
جنگهائى که «وهابیان» در «نجد» و خارج از «نجد» از قبیل «یمن» و «حجاز» و اطراف «سوریه» و «عراق» مىکردند بر همین پایه قرار داشت. هر شهرى که با جنگ و غلبه بر آن دست مىیافتند برایشان حلال بود، اگر مىتوانستند آن را جزو متصرفات و املاک خود قرار مىدادند و الاّ به غنائمى که به دست آورده بودند اکتفاء مىکردند. کسانى که با عقاید او موافقت مىکردند و دعوت او را مىپذیرفتند باید با او بیعت نمایند و اگر کسانى به مقابله برخیزند باید کشته شوند و اموالشان تقسیم گردد. طبق این رویه مثلا از اهالى یک قریه به نام «فصول» در شهر «احسا» سیصد مرد را به قتل رسانیدند و اموالشان را به غارت بردند.
«شیخ محمد بن عبد الوهاب» در سال ۱۲۰۶ درگذشت و پیروانش راهش را ادامه داند و حملات متعددی را مخصوصا به کربلا و نجف انجام دادند.آن ها معتقدند خدا از عرش به آسمان می آید و روز قیامت خدا به صحراى محشر مىآید.
شیخ «محمد بن عبد الوهاب» مبتکر و آورنده عقاید «وهابیان» نیست. بلکه قرنها قبل از او این عقاید به صورتهاى گوناگون از افرادى مانند «ابن تیمیه» و شاگرد او «ابن القیم» اظهار شده، ولى به صورت مذهب تازهاى در نیامده و طرفداران زیادى پیدا نکرده بود.[۱]
امروز وهّابیون به دو شاخه تقسیم شدهاند:
۱- سلفىهاى متعصّب و تندرو که همه مسلمین جهان، جز خود را تکفیر کرده و مشرک مىشمارند و خون و اموال آنان را مباح مىدانند؛ جمود در اندیشه و خشونت در سخن و عمل از بارزترین ویژگىهاى آنهاست. از بحثهاى منطقى و عقلى گریزانند، در افغانستان، عراق، پاکستان و حتّى در زادگاه خود (عربستان) آن قدر خشونت آفریدند که تمام دنیا از آنها بیزار شدند و ترسیم بسیار زشتى از اسلام در جهان ارائه کردند که براى زدودن آثار آن باید سالها تلاش کرد.
آنها به پایان عمر خود نزدیک شدهاند، و به زودى صحنهها را ترک مىگویند.
۲- وهّابىهاى معتدل و روشنفکر که اهل منطق و گفتمان و «حوار» هستند، به افکار سایر اندیشمندان احترام مىگذارند و با دیگر مسلمانان به گفتگوى دوستانه مىنشینند.
نه فرمان قتل کسى را صادر مىکنند، نه مسلمانى را مشرک و کافر مىشمرند، و نه حکم به اباحه اموال و اعراض مىدهند و روز به روز طرفداران بیشترى پیدا مىکنند.[۲]
وهابی ها با استناد به عقاید بزرگان خود به برخی از اعمال مسلمانان ایراد گرفته و آن ها مشرک و کافر می خوانند که در این جا به چند شبهه اشاره و پاسخ داده می شود.
[۱] جعفر، سبحانی، آیین وهابیت، قم، دفتر نشر اسلامی، ۱۳۶۴، ص۳۳تا۲۴
[۲] ناصر، مکارم شیرازی، وهابیت بر سر دو راهى، چاپ نهم، قم، مدرسه علی بن ابی طالب(ع)،۱۳۸۶، ص: ۱۰