مباحث اسلامی

قضاوت حضرت علی علیه السلام

علی-امیرالمومنین۱۳۴۷۱۳

عاصم بن حمزه گفت: جوانی را در مدینه دیدم که می گفت: ای خدای عادل حاکم، میان من و مادرم به عدالت حکم کن!

چون خبر به عمر خطاب خلیفه دوم دادند او را احضار کرد و گفت: جوان! چرا به مادر خود، نفرین می کنی ؟
جوان گفت: مادرم نه ماه مرا در شکم خود حمل کرده و دو سال کامل شیر داده ولی اکنون که رشد کرده ام و جوانی نورس شده ام و خوب و بد را تمیز می دهم و دست راست را از چپ می شناسم، مرا از خود می راند و فرزند خود نمی داند، و چنان می نماید که هرگز مرا ندیده است!
عمر گفت: مادرت کجاست؟
جوان گفت: در سقیفه بنی فلان
عمر دستور داد: مادر جوان را حاضر کنند.

ماءمورین زنی را با چهار برادر او آوردند . چهل نفر هم برای قسم خوردن آمدند و همگی گواهی دادند که این زن دختر است و شوهر نکرده و فرزندی ندارد .
شهود توضیح دادند که این جوان دروغگو و منفور است و می خواهد این زن آبرومند را میان فامیل خود رسوا کند.
عمر از جوان پرسید تو چه می گوئی ؟
جوان گفت: بخدا قسم این زن مادر من است. نه ماه مرا در شکم داشت و دو سال شیر داده است ، ولی حالا منکر فرزندی من می شود.
عمر رو کرد به زن و گفت: این جوان چه می گوید ؟
زن گفت: بخدا و بحق محمد صلی الله علیه و آله وسلم که من این جوان را نمی شناسم و نمی دانم از چه فامیلی است! این جوان دروغ می گوید و می خواهد مرا میان قبیله ام رسوا گرداند.
من دختری از طایفه قریش هستم. هرگز شوهر نکرده ام و همچنان دست نخورده مانده ام! و همانطور که خدا آفریده، باقی هستم.
عمر پرسید: آیا گواهانی برای اثبات مدعای خود داری؟
زن گفت : آری این جماعت گواهان من هستند.
سپس چهل مردی که همراه او آمده بودند جلو آمدند و گواهی دادند و ادعای زن را تاءیید کردند.
عمر گفت: حال که چنین است این جوان را حبس کنید تا درباره گواهان رسیدگی شود. اگر معلوم شد موضوع حقیقت دارد و این جوان به دروغ خود را فرزند این زن می داند، باید حد مفتری را بر او جاری ساخت.
به دنبال این فرمان ماءمورین دست جوان را گرفتند و به طرف زندان بردند. در بین راه به امیرالمؤمنین علی علیه السلام برخورد نمودند.
تا جوان نظرش به امیر مؤمنان علیه السلام افتاد فریاد زد ای پسر عم رسول خدا به داد من برس! من جوانی مظلوم هستم و خلیفه دستور داده مرا زندانی کنند.
حضرت دستور داد جوان را برگردانند نزد عمر. وقتی برگشتند عمر گفت: مگر من نگفتم او را بزندان ببرید، چرا برگردانیدید؟
ماءمورین گفتند: به دستور علی برگشتیم. زیرا تو به ما سفارش کرده ای که در این قبیل موارد با نظر علی مخالفت نکنیم. عمر نیز دم فرو بست و حرفی نزد.
علی علیه السلام فرمود: مادر این جوان را حاضر کنید. وقتی آن زن آمد حضرت پرسید تو چه می گوئی ؟ او هم بیانات خود را شرح داد .
حضرت به عمر گفت: اجازه می دهی من درباره ایشان قضاوت کنم؟ عمر گفت: سبحان الله! چگونه اجازه ندهم با اینکه از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم می فرمود: داناترین شما علی بن ابیطالب است .
سپس حضرت از زن پرسید: گواهانی داری که ادعای تو را گواهی کنند ؟
زن گفت : آری این چهل نفر هم دعوی زن را گواهی کردند.
چون کار به اینجا رسید امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: امروز درباره شما حکمی صادر می کنم که موجب خشنودی خدا و پیغمبر باشد .
آنگاه از زن پرسید: سرپرست تو کیست؟
گفت : برادرانم هستند که در اینجا ایستاده اند.
حضرت از برادران زن پرسید: آیا رضایت می دهید که من درباره خواهر شما حکمی صادر کنم؟ گفتند: آری.
علی علیه السلام حضار را مخاطب ساخت و گفت: ای مردم! من خدا را شاهد می گیرم و شما را به گواهی مطلبم، همگی شاهد باشید که من این زن را به چهارصد درهم از مال خودم به این جوان تزویج کردم .
ای قنبر! برو و درهمها را بیاور! قنبر، غلام حضرت رفت و درهمها را آورد.
حضرت فرمود: درهمها را بریز در دامن این جوان و به او هم گفت: آنها را بریز در دامن زن خود و دستش را بگیر و برو به خانه ات! و تا غسل نکنی نباید نزد ما بیایی!!
همینکه زن این سخنان را شنید فریاد زد و گفت: امان! امان! ای پسر عم پیغمبر خدا! آیا می خواهی من در آتش دوزخ بسوزم؟ بخدا، این پسر من است!!
حضرت فرمود: چرا قبلا اقرار نکردی ؟
زن گفت: ای پسر عم رسول خدا! من تقصیر ندارم. مرا به مردی ناکس و فرومایه تزویج کردند، و از او این پسر را آوردم.
وقتی شوهرم مرد و این پسر به سن بلوغ رسید. برادران و کسان من گفتند: باید این پسر را از خود نفی کنم. من هم از ترس برادرانم فرزندی او را انکار کردم.
بخدا این جوان پسر من است. دلم بخاطر اندوه او بریان است و می سوزم و می سازم! حضرت دستور داد، زن دست پسر خود را بگیرد و با آزادی با هم زندگی کنند و از برادرانش واهمه نداشته باشد.
چون قضاوت حضرت به انجام رسید ، عمر با صدای بلند گفت : لولا علی لهللک عمر(۱) اگر علی نبود عمر به هلاکت می رسید.

۱قضاوت های امیرالمؤمنین علیه السلام ، شیخ ذبیح الله محلاتی به نقل از تهذیب شیخ طوسی و مناقب ابن شهر آشوب و کتاب سیاست شرعیه ابن قیم حنبلی

دیدگاهی در مورد “قضاوت حضرت علی علیه السلام

  1. سلام
    لوگوی شما در سایت ما قرار گرفت لطفا لوگوی مارا در سایت تان قرار دهید.ممنون
    لوگوی مارا از لینک زیر بردارید.
    http://file.mihanblog.com//public/user_data/user_files/319/955672/LOGO.jpg

  2. سلام عرض ادب واحترام:
    تشکر از لطف شما.بخش پیوند های مبلغان سایبری به زودی طراحی می شود ولوگوی شمارا در بخش ویژه درج خواهیم کرد.موفق باشید//

  3. پس لطفا وقتی درج کردید یک کامنت در وبسایت ما بگذارید تا مطلع گردیم/

  4. سلام عرض ادب واحترام:
    حتما انجام خواهیم داد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *