سبک زندگی» چیست؟
مفهوم «سبک زندگی» از جمله مفاهیم علوم اجتماعی و علم جامعه شناسی و مردم شناسی است که اخیراً و در دهه اخیر بسیار مورد توجه عالمان علوم اجتماعی و مدیران فرهنگی قرار گرفته است؛ سبک زندگی معنایی است که از به هم تنیدگی و پیوند و نظام وارگی و شبکه ای بودن عوامل متعددی که در شیوه های زندگی یا اقلیم های زیستن انسان تأثیر می گذارند، به وجود آمده است
تقریباً در اکثر تعریفهای سبک زندگی می توان دو مفهوم را یافت که در تعریف سبک زندگی در نظر گرفته شده است؛ و در واقع هر دو مفهوم هم، به واژه «سبک» باز می گردد: اول، مفهوم وحدت وجامعیت و دوم، مفهوم تمایز و تفارق. به این معنی که سبک زندگی حاکی از مجموعه عوامل و عناصری است که کم و بیش به طور نظام مند با هم ارتباط داشته و یک شاکله کلی فرهنگی و اجتماعی را پدید می آورند. همین پیوستگی، اتحاد و نظام مندی این کُل را ازکُل های دیگر متمایز می کند. وجود کلماتی همچون الگو، نظام مندی، کلیت، هویت وتمایز در بیانات اخیر رهبر فرزانه انقلاب نیز حاکی از همین مطلب است و به همین دلیل است که امروز از دو مدل و الگوی متمایز و متفاوت سبک زندگی اسلامی و غربی سخن میگوییم. واژگان مترادف سبک زندگی اسلامی: سبک زندگی شیعی، ارزشی، ایدئولوژیک، جهادی،انقلابی، دینی و تعابیر معادل سبک زندگی غربی: سبک زندگی اروپایی، مسیحی، آمریکایی و وسترنیزه می باشد اما آن چه در تعریف های سبک زندگی، جلوه گر می شود آن است که این تعریف قرابت بسیاری با مفهوم هویت پیدا می کند اما با این تفاوت که علاوه برهویت، مناسبات و رفتارهای عینی و واقعی زندگی را نیز شامل می شود و می توان مثالهاو مصداق هایی از زندگی واقعی را شاهد آورد که رهبر انقلاب نیز به بیش از بیست مورداز آنها اشاره کردند.
مفهوم شناسی سبک زندگی
مفهوم سبک زندگی(life style) از زمره مفاهیمی است که پژوهشگران حوزه جامعه شناسی و مطالعات فرهنگی برای بیان پاره ای از واقعیت های فرهنگی جامعه آن را مطرح و به کار می برند و دامنه به کارگیری آن در ادبیات علوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی رواج زیادی یافته است تا حدی که بعضی معتقدند که این مفهوم قابلیت جانشینی بسیاری از واژگان موجود از جمله مفهوم طبقه را داراست و می تواند به نحو دقیق تری، گویای واقعیت پیچیده رفتارها و حتی نگرش های فرهنگی و اجتماعی در جامعه امروز ما باشد و حتی برخی اندیشمندان به کارگیری آن به جای مفاهیم فراگیری چون قومیت و ملیت را مطرح کرده اند. سبک زندگی دررشته مطالعات فرهنگی به مجموعه رفتارها، مدلها و الگوهای کنش های هر فرد اطلاق می شود که معطوف به ابعاد هنجاری، رفتاری و معنایی زندگی اجتماعی او باشد و نشان دهنده کم و کیف نظام باورها و کنش ها و واکنش های فرد و جامعه می باشد. به عبارتی سبک زندگی دلالت بر ماهیت و محتوای روابط، تعاملات و کنش های اشخاص و آحاد مردم در هرجامعه دارد.
مسائل خرد مقدمه فهم استراتژیک/ روش رهبر انقلاب: از استقراء به استنتاج
از منظری که سبک زندگی و بررسی ابعاد و وجوه آن، حوزه بسیار تخصصی وحرفه ای در مطالعات فرهنگی به خود اختصاص می دهد، مقوله بسیار تعیین کننده و محوری در مطالعات و بررسی های کلان استراتژیک و طراحی چشم اندازهای یک فرهنگ نیز می باشد. اصولاً باید دانست حوزه مطالعات استراتژیک برخلاف بار لغوی آن که همواره نوعی نگاه کلان را مطرح می سازد، در حوزه فرهنگ تنها بر پایه مطالعات و بررسی های جزئی امکان پذیر است. به عبارتی در مطالعات و بررسی های راهبردی، از لحاظ متدولوژیک و روششناختی، بایستی بر مبنای مشاهدات و تحلیل های جزئی، کوچک (و استقرایی) حرکت کرد تابه تحلیل و توصیف و تبیین کلان نزدیک شد و پس از آن به حوزه پیش بینی، آینده پژوهی و آینده نگری، که اساس مباحث راهبردی بر آن استوار است، نزدیک شد. بنابراین مجموعه توصیف های ریز و جزئی مبنای تحلیل های راهبردی محسوب می شوند و پس از آن متغیرهای کلان یا ساختاری را بایستی در این گونه بررسی ها وارد و اعمال نمود. چرا که واقعیتهای موجود و پراکنده که امکان بررسی و سنجش تجربی و ملاحظه عینی داشته باشند میتوانند پایه نتیجه گیری های کلان و راهبردهای آینده نگرانه باشد. در واقع با به کارگیری مفهوم سبک زندگی و ژرف اندیشی و تعمیق درباره مفهوم آن می توان از هنجارهای پنهان که در اذهان، باورها و رفتارهای مردم یک جامعه قابل مشاهده است، سردر آورد واز جهت گیری ها و الگوهای موجود یا در حال شکل گیری آتی جامعه، به نحو واقع بینانه ای تفسیر به دست داد.
از این روست که رهبر انقلاب اسلامی در بحث سبک زندگیبه مصادیق و سؤالات دقیق و جزئی و عینی و ریز شده روی آوردند و خرده گیری برخی افراد که به ورود به مصادیق جزئی توسط رهبر عالی رتبه نظام اشکال می کنند نشان می دهد که این افراد با روشهای مدیریت استراتژیک نظام و نیز با متدهای اصلاح سبک زندگی آشنا نیستند. رهبر انقلاب با درک دقیق و درست اندیشی که از واقعیات جامعه ایران دارند مسیر استقراء جهت استنتاجات خود انتخاب نموده اند و این مسیری است که غرب رامنفعل خواهد کرد. در ادامه خواهیم گفت که چرا.
فضای مفهوم (( سبک زندگی ))
هر اصطلاح از اصطلاحات علوم اجتماعی مانند سایر علوم در فضای مفهومی (context) آن قابل درک است. «سبک زندگی» نیز به عنوان یکی از اصطلاحات علوم اجتماعی، پیوند مستقیم و وثیقی با مجموعه ای از مفاهیم دارد؛ مفاهیمی مانند: عینیت و ذهنیت، فرهنگ و جامعه، فرهنگ عینی و ذهنی، صورت (شکل، فرمت، قالب و ظرف) و مظروف و محتوا، رفتار و معنا(نگرش، ارزش و هنجار)، اخلاق و ایدئولوژی، سنت ونوگرایی(تجدد)، شخصیت و هویت(فردی و جمعی)، وراثت و محیط، فردیت و عمومیت (تفرّد وتعمیم)، خلاقیت و بازتولید، تولید و مصرف، طبقه و قشر(بندی) اجتماعی، زیبایی شناسی(سلیقه) و نیاز، مقبولیت و مشروعیت و قس علی هذا.
بدون شناخت این روابط متکثر و متنوع، درک درستی از «سبک زندگی» و نظریه های مربوط به آن به دست نخواهدآمد. بدین لحاظ، هر محققی که می خواهد در این حوزه به مطالعه بپردازد، موظف به روشن کردن معنای «سبک زندگی» است که آن را در نظر دارد؛ معنایی که حداقل رابطه «سبک زندگی» را با سایر پدیده ها و مفاهیم همجوار نشان می دهد. در بیانات رهبر انقلاب نشانه های زیادی از این رمزگشایی و روشن کردن معنایی می یابیم. برای رهایی از تعقیدو گره گشایی از مفهوم چند وجهی سبک زندگی مثال های ایشان رهنمود خوبی است.
آیا واژه و مفهوم «سبک زندگی» اصطلاح دقیقی در علوم اجتماعی است یااصطلاحی خاص و ترکیبی از معنای دو واژه «زندگی» و «سبک»است؟ آیا این واژه دو کلمه ای، موصوف و صفت است یا مضاف و مضاف الیه؟ آیا یک ترکیب وصفی است یا یک ترکیب اضافی؟ آیا کسانی که از این ترکیب بهره برده اند، همگی معنای واحدی را از آن ارائه کرده اند؟
لازمه پاسخ به این سؤال، بحث واژه شناسی و ترمینولوژی سبک زندگی است که هفته آینده به آن خواهیم پرداخت اما اجمالاً و فعلاً بر سر این مفهوم توافق می کنیم که شیوه زندگی یا سبک زیستن منعکس کننده گرایش ها، تمایلات، رفتارها، عقایدو ارزش های یک فرد یا جامعه است و مجموعه ای از طرز تلقی ها، عادت ها، نگرش ها،سلیقه ها، معیارهای اخلاقی و سطح اقتصادی، در کنار یکدیگر طرز زندگی کردن فرد یاگروهی را می سازند. با عنایت به تعریف دقیق چند سال گذشته رهبر حکیم انقلاب از واژه «فرهنگ» که آن را «باورها» و «رفتارهای برخاسته از باورها» تعریف نمودند مشخص میشود که چرا ایشان دو واژه فرهنگ و سبک زندگی را در کنار هم اصطیاد و استفاده می نمایند.
ضرورت عبرت پژوهی تاریخی و بررسی تاریخی مقوله سبک زندگی
در هم تنیدگی فلسفه علم و تاریخ علم ایجاب می کند در تحلیل دقیق یک مقوله، تاریخ آن را بکاویم. بی شک مواجهه فرهنگ و جامعه ایرانی با فرهنگ و نگرش غربی و مدرن، سبب تحول در سبک زندگی ایرانی شده است و یک زندگی شبه مدرن را که بارقه هایی از سنت نیز در آن وجود دارد، برای جامعه ایرانی رقم زده است. با چنددقیقه نظاره و قدم زدن در محیط های اجتماعی و شهری این هویت مونتاژی و میکسی و هلوانجیری را مشاهده می نمائید.از پایان دوره صفویه و مخصوصاً از دوران قاجاریه تابه امروز، مسأله مواجهه با عالمی جدید و ساحتی نوین به نام غرب و مدرنیته، کم کم درایران رخ نموده است. غالباً این مواجهه چند جانبه بوده است اما در هر دوره وجهی ازآن بر وجوه دیگر غلبه داشته است: این مواجهه ابتدا به صورت سلطه جغرافیایی محدودبود. مانند حضور پرتغالی ها در جنوب ایران. پس از قوت صفویه، این مواجهه، به عرصه کلام قدم می گذارد و این مسیونرهای مسیحی هستند که حامل پیام غرب نوین و اروپای متجدد در ایران هستند. اولین مدارس جدید را همین مسیونرها بنا می کنند.(به ویژه دردوره قاجار) پس از این، از دوران پس از صفویه تا استقرار قاجار و حتی تا زمانه تحریم تنباکو، مواجهه ما بیشتر شکل اقتصادی استعماری دارد.
جنگ های ایران وروس و حضور استعماری انگلیس در ایران و منطقه، سخن از مواجهه نظامی را مطرح ساخت. از اواسط دوره قاجار غرب و غرب زدگی و مواجهه ما با این پدیده، شکلی جدید به خودگرفت. این نحوه مواجهه جدید، در حوزه اندیشه و تفکر و علم و فرهنگ بوده و غرب زدگی گسترده فرهنگی و علمی را پدیدار کرد. بدین سبب طبقه روشنفکران غیر دینی وفراماسونرها در این دوره آن هم تحت نظارت و حمایت و هدایت انگلیس و روسیه و بعدهاآمریکا شکل گرفت و براساس این شیوه مواجهه است که کم کم سبک زندگی ایرانی دستخوش تغییرات می شود؛ تغییراتی که هرچه زمان برایش جلوتر می رفت، سرعت این تغییرات نیزسریع تر می شد و واکنش آگاهان، روشنفکران دینی، خواص سیاسی و علما را باعث میگشت.
این در حالی بود که سبک زندگی سنتی –دینی با مایه ها وجوهره شیعی وگرایشات اهل بیتی مردم ایران از استحکام دیرینه و با پشتوانه ای برخوردار بود وجامعه ایرانی را به چاره واداشت که چگونه نه این را وانهد و نه آن را رد نماید. پرسشی که هنوز در دوران گذار برای پاسخ به آن هستیم و به سؤال «چه باید کرد» دربرابر هجوم اندیشه غربی صدها پاسخ داده شده است. هر چند همگان متفقند جوهره شیعی واسلامی مردم و جوانان ایران اسلامی لیبرالیزه نمی شود اما سبک زندگی در صد سال اخیردچار تحولات عمیق و ریشه داری شده است و همواره مسأله تماس، برخورد، پذیرش، طرد،مقابله و یا همزیستی میان فرهنگ سنتی–اسلامی ایرانی وورود فرهنگ غربی واروپایی که حامل تجدد و مدرنیته به معنای دقیق کلمه است، مطرح بوده و هنوز هم این موضوع درقلب تحولات فکری فرهنگی جامعه قرار دارد. این مسأله برای آگاهان و خواص، آشکار، وبرای عموم مردم، مسأله رایج و مبتلابهی است که عامه مردم نسبت به آن تا کنون غفلت معرفتی را ترجیح داده اند و رهبر انقلاب اخیراً اهتمام ویژه ای به غفلت زدائی دراین ساحت نموده اند.
سبک زندگی کنونی ما در مواجهه با غرب مدرن
غرب فرهنگی و فلسفی با تفکری که در آن انسان می خواهد جای خدا را بگیرد و به صورت موجودی صاحب علم و اراده و قدرت و در جایگاه تشریع ظاهر شود و می بایست همه چیز رادر تصرف و تملک خود درآورد، پدید آمد. غرب آن چنان که بسیاری از متفکران غربی نیزبه آن اذعان کرده اند، کوشیده است تاریخی جدید با نگرش و هویتی جدید را برای انسان رقم بزند. امثال نیچه، هایدگر، هانری کربن، رنه گنون، شوان و فوکو هرکدام به نحوی به این تعارض اشاره داشته اند.
از آن جا که جامعه ایران یک جامعه دین دار،دین محور و خدامحور است و در آن پایبندی به دین و سنت تا حدود زیادی یافت می شود باورود نگرش ها و اندیشه های غربی و جلوه های مدرنیته توسط افرادی چون میرزا ملکم خان، میرزا آقاخان کرمانی و آخوندزاده که از پیشروان آشنایی با تجدد بودند، این تضاد و چالش بین این دو فرهنگ کاملاً متفاوت، بروز پیدا کرد و هنوز این چالش ادامه یافته است.
عده ای که به جریان روشنفکری غیر دینی شهرت یافته اند با نام پیشرفت و توسعه و نفی عقب ماندگی تاریخی سعی در القای اندیشه های غربی و تجدد حاصل از رشد و گسترش بینش غربی بودند. عده ای دیگر کوشیدند راه های میانه را مطرح کنند وعده ای دیگر به نفی مدرنیته و نقد آن روی آوردند. البته هیچ کدام از ایشان به راهکار و راهبردی در خور برای این دوران گذار، دست نیافتند و به مقام پرسش و انتقاداکتفا کردند.
تاریخ و سنت اسلامی ایرانی ماسودایی دیگر و نگاهی متفاوت و معترض نسبت به غرب دارد. مشکل این است که در عصرحاضر، تاریخ غربی تمام تاریخ بشر را پوشانده و در همه جا درباره گذشته بشر به طورکلی با موازین غربی حکم می شود. اکنون در نگاه غربزدگان عالم دو بخش دارد: یک بخش متجدد و یک بخش درگیر شده با سودای تجدد.
متأسفانه جامعه ایرانی علی رغم مقاومتهای آگاهانه روحانیت اصیل و مردم دین مدار با بسیاری از سنن خویش و امورهویتی و اشکال و قالبهای سبک زندگی دینی اش وداع کرد و عرصه را برای غرب زدگی فراهم نمود که منجر به تعریف جدیدی از هویت، زندگی، عالم، علم و دین و دینداری گشت.
باید این نظریه انتقادی رهبر شجاع انقلاب را درک کنیم که مواجهه تمدن ایرانی اسلامی با فرهنگ و تمدن غرب که امروزه بر تمام جهان سیطره یافته است، سبب تحولات بسیاری در تمام شئونات جامعه ایرانی شد و «چرا»هایی که ایشان مطرح می کنندنیاز به ریشه یابی معرفتی دارد.
ایرانیان همان طور که در برخی هویت و ارزشها، دچار بحران شده اند، در سبک زندگی نیز در ۱۰۰ ساله اخیر به ویژه از دوران روی کار آمدن رضاخان و تجدد آمرانه اش، دچار تشتت و تذبذب بسیار در نگرش ها و گرایش ها،آداب و رسوم، نظامات و سنن اجتماعی، باورها و حتی باورهای دینی خود گشته و سبک زندگی اسلامی ایرانی دچار تضادها و تناقض های بسیار شده است، به نحوی که از جامعه ما یک جامعه شبه مدرن ساخته است که نه می توان آن را سنتی و اسلامی نامید و نه میتوان بر آن نام مدرن نهاد. باید از این تذبذب هویتی نگران بود. نگرانی در کلام انتقادی ولی امر مسلمین کاملاً قابل درک است.
رهبر انقلاب اسلامی می کوشندتا این فرضیه کلان را اثبات نمایند که زیستن ایرانی در زمانه کنونی، برآمده ازمواجهه و نزاع دو سبک زندگی غربی و اسلامی است.
زمینه های فلسفی و فکری سبک زندگی غربی کدام است؟
تجدد و مدرنیسم یک گفتمان فلسفی و تاریخی است که آغازآن را باید در عصر رنسانس یعنی قرن های ۱۵و ۱۶ سراغ گرفت. این گفتمان تاریخی سبب تحول درتمام ساحت های تفکر و زیستن بشر غربی گردید و تاکنون نیز این تحول هم درجغرافیای کشورهای غربی و هم در عالم شرق، ادامه دارد. هسته و دال مرکزی این مفهوم را می توان مفاهیم در هم تنیده خودبنیادی تفکر بشر، انسان گرائی (اومانیسم وهیومنیسم)، قدسیت زدایی و تقدس زدائی ماده گرا (ماتریالیسم)، تکنیک زدگی افراطی،غیب ستیزی و شریعت ستیزی و وحی ستیزی و متن گریزی دانست.
این تفکر مرکزی سبب پدیدار شدنِ هنر و ادبیات مدرن (رمانتیسم، کلاسیسیزم، رئالیسم، ناتورالیسم،اکسپرسیونیزم، کوبیزم و دادائیسم)، علم مدرن (آمپریسم، ساینتیسم، نگرش تکنیکی و…)، دین مدرن (پوزیتیویسم و دین پراگمات و…)، نظام سیاسی و شهروندی مدرن (ماکیاولیسم و سکولاریسم و شهروندی به جای مفهوم اخوت و برادری)، نظام اقتصادی مدرن (بورژوازی و سوسیالیسم و…)، تفکر مدرن (سوبژکتیویسم، پوزیتیویسم منطقی و…)،نظام اجتماعی مدرن (طبقات اجتماعی مدرن همچون طبقه متوسط و بورژوا، بسط فردیت اجتماعی و…) گردید
تمامی این ها سبب شدند که سبک زندگیِ بشر زیست کننده دربستر مدرنیسم دگرگون شود و با سبک زندگی پیشین خود و همچنین با سبک زندگی سنتی ودینی فاصله بگیرد. همین جا خوب است منظورمان از واژه سنت را بیان کنیم؛
سنت در ساده ترین تعریفش به امور متعلق به گذشته تعبیر شده است. آن گاه که یک فرهنگ تاریخی می شود و درون مایه ها و بن مایه های یک تمدن می گردد، تاریخی شدن آن فرهنگ و آن تمدن، سبب پدیداری سنت به شمار می آیند. سنت را باید یک کلان فرهنگ تاریخی دانست که به انسان و زمانه اش هویت می بخشد. سنت اسلامی از منظر ما از آبشخور وحی وقرآن و نهج البلاغه و روایات سیراب می شود و امریست قدسی و آسمانی و ملکوتی که مرزهای شفاف و روشنی با خرافه گرائی و تحجر دارد.
به لطف حاکمیت فرهنگ ائمه معصومین بخش عظیمی از تاریخ ما و همچنین فرهنگ جاری ما، متأثر از دین و برآمده ازدین است و دین شکل دهنده و پدیدار کننده سنت خاص در جامعه ایران بوده است. ضعف آشکار بسیاری از پژوهش ها و تحلیل ها پیرامون سبک زندگی، غفلت از جایگاه دین اسلام و مکتب شیعه در سنت و تاریخ و هویت جامعه ایرانی است، به نظر می رسد به این دلیل درمانیفست و منشور ارائه شده از سوی مقام معظم رهبری تمامی مؤلفه های سبک زندگی اعماز: هویت (فهم از خود، فهم از جامعه، فهم از تاریخ و…)، ارزش ها (هم صفات آرمانی و هم انسان های آرمانی)، معماری شهری و خانگی، نظام آموزش، زبان و ادبیات، هنر،خانواده (نظام و نقش)، روابط اجتماعی، ساختار اجتماعی، دین داری فردی و اجتماعی،نظام اقتصادی فردی و خانواده، نظام تغذیه و طب فردی وخانواده، رسانه، تکنولوژی،نحوه نگرش به عالم، نگرش به نظام سیاسی اجتماعی با مباحث دینی و اسلامی پیوند خورده است.
عالم دیگر، آدمی دیگر
همانطور که اشاره شد از یک جهت سبک و شیوه زندگی در دوران جهانی شدن مصرف! که من از آن به گلوبالیزیشن مصرف گرائی یاد می کنماز جمله مهمترین مسایل درعلوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی است اما غلبه و شیوه و سبک
زندگی مصرفی کنونی صرفاً یک مسئله قابل بحث و تحقیق در مراکز علمی –فرهنگی نیست؛بلکه خطر بزرگی برای آینده فرهنگ ها و سست شدن بنیاد انسانیت و سرایت آشوب در همه چیز و همه جا و حتی در شیوه زندگی گسترش یافته کنونی است. یعنی وقتی شیوه زندگی رابدون باطن و هسته آن در نظر آوریم در حقیقت یک مسئله خطیر انقلاب اسلامی سهلانگاشته می شود که با بعضی دستورالعمل های ساده می توان از گسترش سبک زندگی غربی وجهانی جلوگیری کرد. این سبک و شیوه مصرف جهانی و این شبه مدرنیته تهوّع آور و لذت گرایی علم زده و یأس زدگی مفرط و ذهن زدگی پست مدرن و پوچ گرایی جنگ زده با هیچ ملاک اخلاقی و دینی و عقلی نمی سازد اما اگر بگوییم بسیار خوب آن را هم می پذیریم ودر کنار آن سبک و شیوه دیگری وضع می کنیم دچار پندار اشتباه شده ایم.
این پندار کمتر از شیوه ی مصرفی خطرناک کنونی نیست و شاید خطرناک تر باشد. زیرا ممکن است گمان کنیم که مشکل با بعضی تغییرات جزئی در شیوه زندگی شخص حل شده و خطراستیلای حرص مصرفی، دیگر وجود ندارد. مشکل اینست که قائلان به جمع سبک زندگی غربی واسلامی نمی دانند مرادشان از سبک زندگی چیست؛ و این سبک زندگی از لوازم تجدد و جلوه ی جهان جدید، بلکه عین آن است.
سبک زندگی غربی، ظاهر و پوسته جهان متجدد ومدرن و اروپایی است. آیا می خواهیم ظاهر و پوسته را بی توجه به باطن و هسته آن تغییر دهیم؟ یا آن را به جای باطن بگذاریم؟ و می پنداریم که با تغییر ظاهر، آن هم سطحی ترین تغییرها، می توان به جنگ باطن رفت و بر آن غلبه پیدا کرد؟ رفتارهای فرهنگی، برخاسته از باورها و عقاید و ذهنیت هائی است که منشأ و مصدر آن رفتارها ونمادها هستند.
تجمل ستیزی و ساده زیستی که در عالم دینی و در اخلاق اسلامی ودر فرهنگ نهج البلاغه جایگاه رفیع و ممتاز دارد، در شهری که قوانین مکانیک و تکنیک و الکترونیک بر تمام شئون آن حاکم است عملی نمی شود. در این وضع می توان گفت که چه فایده دارد که آدم لباس ساده بپوشد و غذای ساده بخورد اما ناگزیر و به ضرورت، آخرین دستاوردهای تکنولوژی را مصرف کند؟! وقتی از ساده زیستی می گوییم باید بیندیشیم که چرا ساده زیستی از یاد رفته است و موانع آن چیست و چگونه می توانیم به آن بازگردیم بدون این تذکر ضروری اگر در مورد هر رفتار ممدوح و پسندیده ای غلو شود چه بسا که کار به اشتباه های بزرگ بیانجامد. همانطور که توسعه و سازندگی بعد از جنگ با شعاررفاه برای همه به نفی ارزشهای جهادی و انقلابی و ساده زیستی انجامید.
عادات و سبک زندگی مردم امر مهمی است و امروز اندیشمندان غربی هم از شیوه زندگی غربی دفاع نمی کنند و آراستگی به فضائل انسانی و زندگی پرهیزکارانه نیز در نظر همه کس شرط کمال و صورتی از آن است. پس یکی از مشکلات ما مقایسه و انتخاب میان دو صورت و شیوه زندگی نیست، بلکه در شرایط امکان تحقق آن هاست. برای پاسخ به سؤالات رهبر انقلاب باید به این فرضیه نیز توجه جدی کرد که شیوه زندگی غربی در پناه قدرت تکنیک پدیدآمده و در سراسر روی زمین بسط یافته است. حکمرانی این قدرت ها اقتضای شیوه زندگی خاص دارد و بسیار بعید به نظرمی آید که معنای اخلاقی و دینی فضیلت و پارسایی بتوانددر پناه آن دوام بیاورد. اینجا قصد تکنیک ستیزی نداریم بلکه بحث ما توجه به تأثیرات ملزومات قطعی زندگی تکنولوژی زده بر سبک زندگی است. همین جا خوب است به فطانت وزیرکی رهبر عزیزمان برای هزارمین بار تبریک بگوییم که بحث «تولید علم و جنبش نرمافزاری» را در لاینی موازی مقوله «سبک زندگی» پیش می برند. حکمت کلمات این حکیم وارسته همین جا آشکار می شود که ایشان لوازم تحقق سبک زندگی اسلامی را نیز پیش بینی نموده اند.
پارسایی به عالمی تعلق دارد و در عالمی می شکفد که اسماء حق درحجاب های غلیظ و ضخیم پوشیده نشده باشد. پس باید به فکر آن حجاب ها بود. شیوه زندگی کنونی وقتی از هم می پاشد و راهش بسته می شود که سرچشمه پدید آمدنش پیدا آید. پس به فکر باطن این شیوه زندگی باشیم و اصل و فرع و ظاهر و باطن را با هم درنیامیزیم.
اگر شیوه زندگی ظاهر است و هر باطنی ظاهری دارد پس قدر مسلم این است که شیوه پارسایی و پرهیزکاری و اخلاق مداری شیوه غالب و ظاهر عالم متجدد و مدرن خداستیز نمی تواند باشد. البته باید دانست که اولاً آداب و عادات دیگران همواره وضرورتاً از سنخ رذایل نیست و برخی صفات اجتماعی غربیان همچون ریسک پذیری و خطرکردن، کار جمعی در فعالیتهای تحقیقاتی و علمی، رعایت برخی قوانین اجتماعی قابل احترام است؛ ثانیاً جهان را با تغییر ظواهر آداب و عادات دگرگون نمی توان کرد. پیامبران هم قبل از تعلیم شریعت، جان مردمان را مهذّب و آماده قبول دستور کردند وبسیاری از مخالفت ها نه منشأ عقلی بلکه منشأ نفسانی دارد
برای اینکه جهان کنونی و شیوه زندگیش دگرگون شود، بایدبه فکر عالمی دیگر و آدمی دیگر و جهان بینی متفاوت بود؛ یعنی باید جهانی دیگر باانسانی دیگر در افق درک اهل نظر ظاهر شود. با توجه به آن افق و چشم انداز است که شاید شیوه زندگی مردمان به تدریج، بی تکلف و بدون زحمت تغییر کند. در جهانی که اکنون دایر است، شرایط پارسایی فراهم نیست و کسانی که همه آن شرایط در وجودشان جمع باشد، اگر باشند، تعدادشان بسیار اندک است. پس در کنار اینکه نگران طرز خور و خواب مردمان باشیم، باید نگران فکر و فرهنگ در این جهان باشیم؛ در این صورت می توان شیوه ای از زندگی تازه ای در پیش گرفت که در آن صفا بر کدورت، و راستی بر دروغ، و اعتمادبر سوء ظن، و مهر و معرفت بر کینه توزی، و رعایت انصاف بر تعدّی و اجحاف، و همدلی وهم زبانی بر تحکّم، و ادای وظیفه بر رفع تکلیف، مقدم باشد.
سرّ وصیت همزمان امیرالمومنین(ع) به تقوا و نظم
همین جا خوب است از یکی از فرمایشات کلیدی امیرالمومنین(ع) رمزگشایی نمائیم.
با توضیحات مبسوط قبل مشخص شد تغییر درسبک زندگی، اگر تغییر در ظاهر حیات مردمان است صد البته تغییر در ظواهر حیات بدون تغییر بواطن آن، راه به مقصود نخواهد برد. بنابراین در کنار پرداختن به ظاهر سبک زندگی باید به سراغ جان (اخلاق و افکار) انسان رفت و آن جا را آباد کرد که اگر چنین شد، سبک زندگی نیز آباد خواهد شد.
درست است که حیات، ظاهری دارد و باطنی،اما هیچ گاه ظاهر حیات جدا و منفک از باطن آن نبوده است، و مگر این همه سفارش به عمل صالح (که جلوه ظاهری حیات مؤمن است) به مثابه اولین قدم طهارت باطن و نفس، چیزی جز معنای یگانگی این دو را می رساند؟
این تفکیک اگر هم در مأثورات دینی ماوجود دارد، جز برای نشان دادن هدف غایی حیات دنیوی که قرب الی الله است، نمی باشد،پس کوشش در فربه نمودن حیات دنیوی با گرایشات ماتریالیستی نتیجه ای جز خسران نخواهدداشت! در این میان، برقرار کردن تناظر دیالکتیک میان باطن و ظاهر که در آن واحد هم بر یکدیگر تأثیر گذارند و هم از یکدیگر تأثیر پذیرند؛ راهگشاست. به بیان دیگر، ظاهرو باطن دو حیثیت از یک امر واحدند و نه دو امر مجزا، پس تغییر یکی، تحول آن دیگری وتحول آن، تغییر این است. مثال بارز این ارتباط دو سویه، تأکید بر رعایت احکام شرعی و تأثیر طهارت جسم بر نحوه و نتیجه تعقل است. اساساً شریعت ما، کجا با طریقت جدایی داشته و کی این دو از حقیقت مجزا بوده اند؟ معنویت، عرفان و طریقت جز در اتحاد باشریعت حتی مشروع نیست!
تقوی که اولین و آخرین توصیه تمام انبیاء و ائمه (علیهم السلام) و اولیاء الهی بوده است، در مراتب عالیه که سرشار از وجوه معنوی وباطنی است، باز هم با عمل و زندگی تنیده است و پر واضح است که حتی همان وجوه باطنی نیز، پایی در فکر ما و پایی در ذکر ما دارند. این جاست که یکی از کلیدی ترین درسهای سبک زندگی از نهج البلاغه امیرالمومنین استنباط می شود؛ توصیه همزمان و هم ردیف به تقوا و نظم، تجلی این معناست که نظم در زندگی و رعایت نظامات اسلامی از تقوا وپرهیزگاری منشأ می یابد؛ آیا حرفی در تحلیل سبک زندگی شیعی و اسلامی بهتر از فرمایش مولا علی سراغ دارید؟ توقع تحول رحمانی در نفسانیت نفس اماره که حیات روزمره اش درگرو تعلقات شیطانی است توقعی بیجاست! انبیاء جان ابناء بشر را متعبد درگاه احدیت نموده اند، اما این تعبد نفس، مگر جز با عمل آغاز شده است؟ ظاهر و باطن با هم تحول می پذیرند و بر هم اثر می گذارند؛ بنابراین سودای تحول سبک زندگی انسان نتیجه ای جزتغییر نسبت های نفسانی او در بر نخواهد داشت و صد البته چون جان انسان متوجه امری گردد فعل او ظهور آن توجه خواهد شد. نظم ظاهری از تقوای باطنی می آید و این کلیدواژه کلیدی و هدیه نهج البلاغه به جامعه تشنه نظم و اخلاق و ارامش و آسایش است.
و اما نقشه راه…
در تکمله سؤالاتی که رهبر انقلاب طرح فرمودند سؤالات زیر نیز قابل بحث است:
۱- چرا رویکرد کارکردگرایانه سبک زندگی مسیحی و غربی در برابرالقای نگاه انتزاعی و غیرکاربردی از سبک زندگی اسلامی در برخی بخشها موفق جلوه کرده است؟
۲- تغییر در جامعه از کجا شروع می شود؟ لایه عینی و سطحی؟ سبک زندگی،نگرش، اندیشه، اخلاق، یا اعتقادات، کدام یک؟
۳-سبک زندگی در تحول سایرابعاد حیات اجتماعی هم چون اندیشه، اعتقاد و دانش چه نقشی دارد؟
۴-آیا سبک زندگی مستقلاً قابل تغییر است؟ مقصود استقلال در مقابل اخلاق، اعتقاد، اندیشه ونظریات علوم اجتماعی و نظام های اجتماعی است.
۵-مفروض بر آن که پاسخ سوال قبل مثبت باشد، آیا در راستای دینی کردن جامعه بر این تغییر فایده ای مترتب است؟مقصود آن است که آیا آغاز کردن از سبک زندگی برای تغییر ماهیت جامعه با مقصد دینی،آغاز درستی است؟
۶-عوامل اصلی تعیین کننده سبک زندگی کدامند؟
۷-آیااندیشیدن به راهی برای تغییر سبک زندگی که بتواند بر عوامل اصلی کنونی غلبه کند ویا آن را دور بزند عقلانی است؟
۸-از منظر دین، محور و عامل اصل تغییر درسبک زندگی چیست؟
۹-آیا می توان مدلهای مختلف سبک زندگی را با هم جمع نمود؟
برای طرح صحیح پرسش های دیگر باید فهم دقیق و کلانی از آن چه هستیم داشته باشیم. گاه در خیابان های شهری بزرگ می چرخیم و گاه بر نقشه شهر اشراف مییابیم. در موضوعی نظیر سبک زندگی نیز کثرت عوامل مؤثر و دخیل آن قدر زیاد است که اگر عمری را هم در بررسی آن صرف کنیم باز عواملی از قلم خواهد افتاد. برای آشنایی با شهر، چرخیدن در خیابان ها تا حدی لازم و مفید است اما کسی که سودای تغییر درنقشه شهر در سر می پروراند، نمی تواند عمر خود را صرف خیابان گردی کند. او به فهم وطرحی کلان از شهر محتاج است.
در بین کوچه و پس کوچه های بی شمار سبک زندگی،باید بتوانیم گذرگاه های اصلی و گلوگاه های شهر را تشخیص دهیم. این ها را گفتیم تاوقتی می پرسیم سبک زندگی را کدام عوامل تعیین می کنند از فهرست کردن هزاران عامل خودداری کنیم. در میان هزاران نیرویی که در جهت های مختلف بر یک نقطه وارد می شود،چند نیروی محوری وجود دارد که برآیندشان جهت اصلی را تعیین می کند و رفته رفته ریزنیروها را با خود هم جهت می سازد. این از نظر فیزیکی درست نیست اما نیروهای جوامع انسانی را حکمی دیگر است. این نیروها کدامند؟ نقشه راه ترسیمی از سوی رهبرحکیم انقلاب مبنای کار ما خواهد بود.
تهیه و تنظیم : سید محمد بابایی
http://old.ido.ir/