حتماً مىدانى که هر کس بخواهد به مکّه برود، باید اعمال «عُمره» را بهجا آورد. آرى، شرط زیارت خانۀ خدا این است که لباسهاى دنیوى را از تن بیرون آورى و لباس سفید احرام بر تن کنى تا بتوانى به سوى خدا بروى. اینکار در بین راه مکه و مدینه، در مسجد شجره انجام مىشود.
کاروان شهادت در مسجد شجره توقّف کوتاهى مىکند و همۀ کاروانیان، لباس احرام بر تن مىکنند و «لَبَّیک اللهمّ لَبَّیک» مىگویند.
عجب حال و هوایى است. از هر طرف صداى «لَبَیّک» به گوش مىرسد: «به سوى تو مىآیم اى خداى مهربان!» .
نگاه کن، همۀ جوانان دور امام حسین علیه السلام حلقه زدهاند، من و تو اگر بخواهیم همراه این کاروان برویم باید لباس احرام بر تن کنیم و لبیک بگوییم.
خوانندۀ خوبم! فرصت زیادى ندارى، زود آماده شو، چرا که این کاروان به زودى حرکت مىکند.
نماز جماعت صبح برپا مىشود. همه نماز مىخوانند و بعد از آن آمادۀ حرکت مىشوند.
بانویى از مسجد بیرون مىآید. عبّاس، على اکبر و بقیّۀ جوانان، دور او حلقه مىزنند و با احترام او را به سوى کجاوه مىبرند.
او زینب علیها السلام است، دختر على و فاطمه علیهما السلام.
کاروان وارد جادّه اصلى مدینه مکّه مىشود و به سوى شهر خدا مىرود. بعضى از یاران امام، به حضرت پیشنهاد مىدهند که از راه فرعى به سوى مکّه برویم تا اگر نیروهاى امیر مدینه به دنبال ما بیایند نتوانند ما را پیدا کنند. امّا امام در همان راه اصلى به سفر خود ادامه مىدهد. از طرف دیگر امیر مدینه خبردار مىشود که امام حسین علیه السلام از مدینه خارج شده است. او خدا را شکر مىکند که او را از فتنۀ بزرگى نجات داده است. او دیگر سربازانش را براى برگرداندن امام نمىفرستد.
جاسوسان به یزید خبر مىدهند که امیر مدینه در کشتن حسین کوتاهى نموده و در واقع با سیاست مسالمتآمیز خود، زمینۀ خروج او را از مدینه فراهم نموده است.
وقتى این خبر به یزید مىرسد بىدرنگ دستور بر کنارى امیر مدینه را صادر مىکند، ولى کار از کار گذشته است و اکنون دیگر کشتن امام حسین علیه السلام کار سادهاى نیست. امام در نزدیکىهاى مکّه است. این شهر نزد همۀ مسلمانان احترام دارد و دیگر نمىتوان به این سادگى، نقشۀ قتل امام را اجرا نمود. مکّه شهر امن خداست و تا به حال کسى جرأت نکرده است به حریم این شهر جسارت کند. امّا آیا او در این شهر در آرامش خواهد بود؟
همسفر خوبم! آیا مىدانى ما چند روز است که در راه هستیم؟
ما شب یکشنبۀ ٢٨ رجب، از مدینه خارج شدیم. امشب هم شب جمعه، شب سوم ماه شعبان است. ما راه مدینه تا مکّه را پنج روزه آمدهایم. چه توفیقى از این بهتر که اعمال عمره خود را در شب جمعه انجام دهیم.
تا یادم نرفته بگویم که امشب، شب ولادت امام حسین علیه السلام نیز، هست.
خورشید را نگاه کن که پشت آن کوهها غروب مىکند. پشت آن کوهها شهر مکّه قرار دارد. آرى، ما به نزدیکىهاى مکّه رسیدهایم. امام، همراه یاران خود وارد شهر مىشود و به مسجد الحرام رفته و اعمال عمره را انجام مىدهد. بیا من و تو هم اعمال عمره خود را انجام بدهیم. بیا کمى با خداى خود خلوت کنیم. . .
خانۀ خدا چه صفایى دارد!
خبر ورود امام حسین علیه السلام در همۀ شهر مىپیچد، همۀ مردم خوشحال مىشوند که تنها یادگار پیامبر به مکّه آمده است. شهر دوباره بوى پیامبر را گرفته است و خوب است بدانى که افراد زیادى از شهرهاى مختلف براى انجام عمره، به مکّه آمدهاند و آنها هم با شنیدن این خبر براى دیدن امام لحظه شمارى مىکنند. آرى، امام به حرم امن الهى پناه آورده است. کسانى که زیرک هستند، مىفهمند که جان امام حسین علیه السلام در خطر است. امام در شهر منزل مىکند و مردم دستهدسته به دیدن ایشان مىآیند. مردم مىدانند که امام حسین علیه السلام براى اینکه با یزید بیعت نکند به این شهر آمده است.
او آمده است تا نهضت سرخ خود را از مکّه آغاز کند.
پیش از آمدن امام حسین علیه السلام، امیر مکّه در مسجد الحرام، امام جماعت بود. امّا اکنون امام حسین علیه السلام تنها امام جماعت خانۀ خداست و سیل جمعیّت پشت سر ایشان به نماز مىایستند. خبر مىرسد که قلب همۀ مردم با امام حسین علیه السلام است و آنها هر صبح و شام خدمت آن حضرت مىرسند. ترس و وحشت تمام وجود امیر مکّه را فرا مىگیرد. اگر آن حضرت فقط یک اشاره به مردم کند، آنها اطاعت مىکنند. او با خودش فکر مىکند که خوب است قبل از اینکه مردم، مرا از شهر بیرون کنند، خودم فرار کنم.
او مىداند که لحظه به لحظه، بر تعداد هواداران امام حسین علیه السلام افزوده مىشود. پس چه بهتر که جان خود را نجات دهد. اگر مردم شورش کنند، اوّل سراغ نمایندۀ یزید مىآیند که امیر مکه است.
امیر مکه سرانجام تصمیم مىگیرد شبانه از مکّه فرار کند. خبر در همهجا مىپیچد که امیر مکّه فرار کرده است. همهجا جشن و سرور است. همه خوشحال هستند و این را یک موفقیّت بزرگ براى نهضت امام حسین علیه السلام مىدانند. مىخواهى من و تو هم در این جشن شرکت کنیم؟ آیا موافق هستى کمى شیرینى بگیریم و در میان دوستان خود تقسیم کنیم؟
اکنون مکّه، یک امیر دارد آن هم امام حسین علیه السلام است.
امام براى قیام علیه یزید، به مکّه آمده است. افرادى که براى انجام عمره به مکّه آمدهاند، وقتى به شهر خود باز مىگردند این خبر را به همشهریان خود مىرسانند.
خبر در همه جاى جهان اسلام مىپیچد. عدۀ زیادى از آزاداندیشان خود را به مکّه مىرسانند. حلقۀ یاران روز به روز گستردهتر مىشود.
مردم کوفه با شنیدن این خبر خوشحال مىشوند. آنها که زیر ستم بنىاُمیّه، کمر خم کرده بودند، اکنون به رهایى از این همه ظلم و ستم مىاندیشند.
مردم کوفه، کینهاى سخت از حکومت بنىاُمیّه به دل دارند. به همین دلیل با شنیدن خبر قیام امام حسین علیه السلام، فرصت را غنیمت شمرده و تصمیم مىگیرند تا امام را به شهر خود دعوت کنند.
آنها صد و پنجاه نفر از بزرگان خود را همراه با نامههاى بسیارى به سوى مکّه مىفرستند، تا امام حسین علیه السلام را به شهر خود دعوت کنند. آیا موافقى با هم به خانه امام حسین علیه السلام سرى بزنیم.
اینجا چقدر شلوغ است. حتماً بزرگان کوفه خدمت امام هستند. آنجا را نگاه کن! چقدر نامه روى هم جمع شده است. موافقى آنها را با هم بشماریم؟
خسته نباشى، خوانندۀ عزیزم! دوازده هزار نامه!! اینها، نامههاى مردم کوفه است.
در یکى از نامهها نوشته شده است: «اى حسین! ما جان خود را در راه تو فدا مىکنیم. به سوى ما بیا، ما همه، سرباز تو هستیم» . در نامه دیگر آمده است: «اى حسین! باغهاى ما سرسبز است. بشتاب که همۀ ما در انتظار تو هستیم. در شهر ما لشکرى صد هزار نفرى خواهى یافت که براى یارى تو سر از پا نمىشناسند. دیگر کسى در کوفه به نماز جمعه نمىرود. همۀ ما منتظر تو هستیم تا به تو اقتدا کنیم» . آیا مىدانى در آخرین نامهاى که به امام رسیده، چه نوشته شده است: «اى حسین! همۀ مردم این شهر، چشم انتظار شما هستند. آنها امامى جز شما ندارند، پس بشتابید» .
امام حسین علیه السلام هنوز جواب این نامهها را نداده است. او در حال بررسى این مسأله است.
این صد و پنجاه نفر خیلى اصرار مىکنند که امام دعوت آنها را بپذیرد.
آنها به امام مىگویند: «مردم کوفه شیعیان شما هستند. آنها مىخواهند شما را یارى کنند تا با یزید بجنگید و خلیفۀ مسلمانان شوید» . امام در فکر است. نمىدانم به رفتن مىاندیشد یا به ماندن؟ آیا در این شرایط، باز باید تردید کرد؟ آیا مىتوان به مردم کوفه اعتماد کرد؟ نگاه کن! امام از جا برمىخیزد. اى مولاى ما، به کجا مىروى؟
امام وضو مىگیرد و از خانه خارج مىشود. بیا ما هم همراه آن حضرت برویم؟
امام به سوى «مسجد الحرام» مىرود. همۀ یاران، همراه آن حضرت مىروند. نگاه کن! امام کنار درِ خانۀ خدا به نماز مىایستد و بعد از نماز، دستهاى خود را به سوى آسمان مىبرد و چنین مىگوید: «خدایا، آن چه خیر و صلاح مسلمانان است براى ما مقدّر فرما» .
سپس قلم و کاغذى مىطلبد و براى مردم کوفه نامهاى مىنویسد.
اکنون امام مىگوید: «بگویید پسر عمویم، مسلم بن عقیل بیاید» .
آیا مسلم بن عقیل را مىشناسى؟ او پسر عموى امام حسین علیه السلام است. مسلم، شخصى شجاع، قوّى و آگاه است و براى همین، امام حسین علیه السلام او را براى مأموریتى مهم انتخاب کرده است. امام به بزرگان کوفه رو مىکند و به آنها مىفرماید: «من تصمیم گرفتهام مسلم را به عنوان نمایندۀ خود به شهر شما بفرستم و از او خواستهام تا اوضاع آنجا را براى من گزارش کند.
وقتى گزارش مسلم به من برسد به سوى کوفه حرکت خواهم کرد» .
بزرگان کوفه بسیار خوشحال مىشوند و به همدیگر تبریک مىگویند. آنها یقین دارند که مسلم با استقبال باشکوه مردم روبهرو خواهد شد و بهترین گزارشها را براى امام حسین علیه السلام خواهد نوشت.
همسفرم! آیا دوست دارى قسمتى از نامۀ امام به مردم کوفه را برایت نقل کنم:
بسم اللّٰه الرحمن الرحیم: از حسین به مردم کوفه: من نامههاى شما را خواندم و دانستم که مشتاق آمدن من هستید. براى همین، پسر عمویم مسلم را نزد شما مىفرستم تا اوضاع شهر شما را بررسى کند. هرگاه او به من خبر دهد، به سوى شما خواهم آمد.
امام، مسلم را در آغوش مىگیرد. صداى گریۀ امام بلند مىشود. مسلم نیز اشک مىریزد.
راز این گریه چیست؟ سفر عشق براى مسلمآغاز شده است. امام نامه را به دست او مىدهد و دستانش را مىفشارد و مىفرماید: «به کوفه رهسپار شو و ببین اوضاع مردم شهر چگونه است. اگر آن گونه بودند که در نامهها نوشتهاند، به من خبر بده تا به سوى تو بیایم و در غیر این صورت، هر چه سریعتر به مکّه باز گرد» . او نامه را مىگیرد و بر چشم مىگذارد و آخرین نگاه را به امام خویش مىنماید و بعد از وداع با همسر و فرزندانش، به سوى کوفه حرکت مىکند.
مسلم براى امنیّت بیشتر، تنها و از راههاى فرعى به سوى کوفه مىرود. چرا که اگر او با گروهى از دوستان خود به این سفر برود، ممکن است گرفتار مأموران یزید شود.
آن صد و پنجاه نفرى که از کوفه آمده بودند، در مکّه مىمانند تا هم اعمال حج را انجام دهند و هم به همراه امام حسین علیه السلام به کوفه باز گردند. آنها مىخواهند امام با احترام خاصّى به سوى کوفه برود.
امروز، پانزدهم ماه رمضان است که مسلم به سوى کوفه مىرود. .
او راه مکّه تا کوفه را مدّت بیست روز طى مىکند و روز پنجم شوّال به کوفه مىرسد.
مردم کوفه به استقبال مسلم آمده و گروه گروه با او بیعت مىکنند.
آیا مىدانید چند نفر با مسلم بیعت کردهاند؟ هجده هزار نفر، چه شرایطى از این بهتر! صبح روز دهم ذى القعده، مسلم قلم در دست مىگیرد. او در این سى و پنج روز به بررسى اوضاع کوفه پرداخته است و شرایط را براى حضور امام مناسب مىبیند.
مسلم مىداند که امام حسین علیه السلام، در مکّه منتظر رسیدن نامۀ اوست و باید نتیجه بررسى اوضاع کوفه را به امام خبر بدهد. پس نتیجۀ بررسىهاى یک ماهۀ خود را گزارش مىدهد و این نامه را براى امام مىنویسد: «هجده هزار نفر با من بیعت کردهاند. هنگامى که نامۀ من به دست شما رسید، هر چه زودتر به سوى کوفه بشتابید» . مسلم، این نامه را به یکى از یاران خود مىدهد و از او مىخواهد که هر چه سریعتر این نامۀ مهمّ را به امام برساند.
فرستادۀ مسلم با شتاب به سوى مکّه مىتازد تا نامه را به موقع به امام برساند.
یزید در قصر خود در شام نشسته و همۀ مشاوران را گرد خود جمع کرده است و به آنها چنین سخن مىگوید: «به راستى، ما براى مقابله با حسین چه کنیم؟ آیا او را در مکّه به قتل برسانیم؟ در مکّه حتى حیوانات هم، در امن و امان هستند. اگر ما حسین را در آن شهر به قتل برسانیم، همۀ دنیاى اسلام شورش خواهند کرد. آن وقت دیگر آبرویى براى ما نخواهد ماند» .
همه در فکر هستند که چه کنند. حمله به حسین در مکّه، براى حکومت یزید بسیار خطرناک است و مىتواند پایههاى حکومت او را به لرزه در آورد.
مشکل یزید این است که اکنون، مکّه در تصرّف امام حسین علیه السلام است. ایام حج هم نزدیک است و همه حاجیان براى طواف خانۀ خدا به مکّه مىروند.
مشاوران یزید مىگویند: «ما نمىتوانیم لشکرى به مکّه بفرستیم و با حسین به صورت آشکارا بجنگیم» .
یزید سخت آشفته است. بر سر اطرافیان خود فریاد مىزند: «من این همه پول به شما مىدهم تا در این مواقع حسّاس، فکرى به حال من بکنید. زود باشید! نقشهاى براى خاموش کردن نهضت حسین بکشید» .
همه به فکر فرو مىروند. برنامههاى امام حسین علیه السلام آنقدر حساب شده و دقیق است که راهى براى یزید باقى نگذاشته است.
یکى از اطرافیان مىگوید: «من راه حلّ را یافتم. من راه حلّ بسیار خوبى پیدا کردم» . او طرح خود را مىگوید، همه با دقّت گوش مىدهند و در نهایت، این طرح مورد تأیید همه قرار مىگیرد و یزید هم بسیار خوشحال مىشود.
طرحى بسیار دقیق و حساب شده که داراى پنج مرحله است:
١. ابتدا امیرى شجاع و نترس را به مکّه اعزام مىکنیم و از او مىخواهیم که هرگز با حسین درگیر نشود.
٢. لشکرى بزرگ و مجهز همراه او به مکّه اعزام مىکنیم.
٣. سى نفر از هواداران بنىاُمیّه را انتخاب نموده و آنها را به مکّه مىفرستیم. آنها باید در زیر لباسهاى خود شمشیر داشته باشند.
۴. در هنگام طواف خانۀ خدا، حسین مورد حمله قرار مىگیرد و از آن جهت که همراه داشتن اسلحه در هنگام طواف بر همه حرام است، پس یاران حسین قدرت دفاع از او را نخواهند داشت.
. بعد از کشته شدن حسین، براى جلوگیرى از شورش مردم، آن سى هوادار بنىاُمیّه به وسیله نیروهاى امیر مکّه دستگیر شده و همگى اعدام مىشوند تا مردم تصور کنند که حسین، به وسیله عدّهاى از اعراب کشته شده است و حکومت یزید نیز، هیچ دخالتى در این ماجرا نداشته و حتّى قاتلان حسین را نیز، اعدام کرده است.
واقعاً که این طرح، یک طرح زیرکانه و دقیق است. امّا آیا یزید موفق به اجراى همۀ مراحل آن خواهد شد؟ با من همراه باشید.
روزهاى اوّل ماه ذى الحجّه است و مردم بسیارى براى انجام مراسم حج به مکّه آمدهاند.
نامۀ مسلم به مکّه مىرسد و امام آن را مىخواند. آیا امام به سوى کوفه خواهد رفت؟ روزهاى انجام حج نزدیک است. امام مىخواهد اعمال حج را انجام دهد.
حج یک اجتماع عظیم اسلامى است و امام مىتواند از این فرصت به خوبى استفاده کند.
از تمام دنیاى اسلام به این شهر آمدهاند و هر حاجى مىتواند پس از بازگشت به وطن خود، یک مبلّغ خوب براى قیام امام باشد.
در حال حاضر مکّه هم بدون امیر است و زمینه براى هرگونه فعالیت یاران امام فراهم است.
در شام جاسوسها خبر بیعت مردم کوفه با امام حسین علیه السلام را به یزید دادهاند.
قلب کشور عراق در کوفه مىتپد و اگر امام بتواند آنجا را تصرّف کند به آسانى بر بخش عظیمى از دنیاى اسلام تسلّط مىیابد. اگر امام حسین علیه السلام به کوفه برسد، گروه بىشمارى از شیعیان دور او جمع خواهند شد.
روز دوشنبه هفتم ذى الحجّه است و ما دو روز دیگر تا روز عرفه فرصت داریم. همۀ حاجیان لباس احرام بر تن کردهاند و خود را براى رفتن به صحراى عرفات آماده مىکنند.
سلام جالب نوشتید…لطفاً وارد بخش شناسنامه پنل خود شوید ودر بخش زندگی نامه هر جمله ای خواستید بنویسید تا زیر مطالب شما نمایش داده شود.مثل بقیه کاربران به لینک زیر نگاه کنید:
https://14khorshid.ir/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87%D8%A7/