واسپاری کودک به استاد و معلم دوستدار اهل بیت(علیهم السلام)
نقش معلم و استاد و تأثیر گذاری مثبت و یا منفی او در تربیت و شخصیت کودک و نوجوان بر هیچ کس پوشیده نیست، چرا که اساساً خداوند متعال در قرآن کریم در توضیح چگونگی ورود انسان به دنیا می فرماید:«وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَتِکُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیًْا وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَرَ وَ الْأَفِْدَهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون»،« و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالى که هیچ چیز نمىدانستید؛ و براى شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت او را بجا آورید!»[۱]
از این آیه برداشت می شود که شکر واقعی نعمت چشم، گوش تحصیل علم است، زیرا ابتدای آیه می فرماید:«شما نمی دانستید، من به شما چشم و گوش دادم تا شکر کنید.(یعنی علم بیاموزید.)»[۲]
خداوند متعال قلب انسان را مانند لوحی سفید آماده ی نگارش قرار داده و وارد به دنیا می نماید. از سویی حضرت علی(علیه السلام) می فرمایند:«العلمُ من الضغر کالنّقشِ»، «آموزش در کودکی هم چون نگارش متنی بر سنگ است.»[۳] به عبارتی، آموزش و تأثیرگذاری رفتاری معلم بر فرزند، همچون تأثیر گذاری کشاورز در زمینی بایر است که بذر افشانی کمیت و کیفیت محصول آینده را رقم می زند، در سیره ی حضرت سید الشهداء(علیه السلام) است که حضرت برای آموزش توحید و حمد، فرزند خود را به دست استاد سپرد و پس از موفقیت استاد، برای او هدایا و پاداش هایی به اندازه ی کفایت او قرار دادند.
عبد الرّحمن سلمی به فرزند امام حسین(علیه السلام) سوره حمد را آموخت. وقتی کودک در حضور پدر سوره را خواند، حضرت امام حسین(علیه السلام) علاوه بر پول نقد و پارچه ای که از راه حق شناسی به معلم طفل داد، دهان آموزگار را از درّ پر کرد. فقیل له فی ذلک فقال علیه السلام:«و دین یقع هذا من عطائه یعنی تعلمیه؟» کسانی که از این همه عطا تعجب کردند و در آن باره از حضرت سؤال کردند؛ امام حسین(علیه السلام) در جواب فرمودند:«کجا پاداش مالی من با اعطای آموزش این معلم برابری می کند؟»[۴] یعنی خدمت تعلیم سوره حمد از عطای مالی من ارزنده تر است.
از این عمل امام(علیه السلام) چند نتیجه می گیریم:
الف-تأثیر تربیتی و آموزشی استاد بر روح و جان کودک بیشتر از والدین است.
ب-باید برای تربیت دینی فرزندان خود معلم و آموزگار امین انتخاب نمود.
ج-واگذاری فرزند به استاد جهت آموزش قرآن و عقاید، هدایایی به او هدیه نمود.
د-باید جهت تشویق و قدر دانی از استاد و معلم قرآن و عقاید، هدایایی به او هدیه نمود.
ه-آموزش مسائل دینی در کودکی و نوجوانی بسیار با اهمیت و مهم است.
و-قرار دادن استاد خصوصی و تدریس خصوصی و هزینه ای ویژه برای تربیت دینی فرزندان مهم و مفید است.[۵]
استاد و معلم چنان تأثیری دارند که می توانند طبع و فکر کودکان را تغییر دهند. و حتی کودکانی که بر اثر تربیت خانوادگی غلط دشمن اهل بیت اند منش و رفتار آنان را تغییر داده و دل آنان را جایگاه محبت اهل بیت(علیهم السلام) قرار دهند. نمونه این سخن در داستان معروف عمربن عبد العزیز و استاد وی آمده است.
عمربن عبدالعزیز(یکی از خلفای اموی) به نسبت دیگر خلفا مردی نسبتاً دادگر بود و هر چند بخاطر عدم امضای حکومت او از سوی جانشینان معصوم پیامبر(صلی الله علیه و آله) وی نیز از جرگه ی طاغوتیان شمرده می شود. اما به هر حال با بسیاری از بدعت های بدِ زمان خویش در افتاد که مهم ترین آن ها را می توان از میان برداشن بدعت سبّ امیرمؤمنان(علیه السلام) دانست.
این بدعت ها، میراث شوم معاویه بود. معاویه پس از شهادت امیرمؤمنان(علیه السلام) که خلافت بر امور مسلمین را به طور کامل به دست گرفت، تصمیم به ایجاد تبلیغات سوء بر ضد حضرت علی(علیه السلام) گرفت که حضرت را منفورترین شخص نشان دهد. او دستور داد که در روز های جمعه لعن و دشنام حضرت علی(علیه السلام) را ضمیمه خطبه کنند. این بدعت ریشه دوانید تا کودکان با کینه ی علی(علیه السلام) بزرگ شدند و بزرگ ترها با احساسات ضد علی(علیه السلام) از دنیا رفتند. این بدعت تا زمان عمر بن عبد العزیز ادامه داشت تا این که خود وی می گوید: من در مدینه تحصیل علوم می کردم و ملازم خدمت عبیدالله بن عبدالله عتبه بن مسعود بودم. به او خبر رسیده بود که من نیز مانند سایر بنی امیّه، سبّ علی(علیه السلام) می کنم. عبیدالله مردی خداشناس و با ایمان و اگاه بود. روزی به محضر او آمدم، مشغول نماز بود، نشستم تا نمازش تمام شود، پس از فراغت به من توجهی کرد و فرمود: از کجادانستی که خداوند متعال بر اصحاب بدر و بیعت رضوان غضب کرده است پس از آن که راضی شده بود؟ گفتم: نشنیده ام؟ فرمود: این چیست که از تو به من درباره علی(علیه السلام) خبر داده اند؟ گفتم: از پیشگاه خداوند بزرگ و از شما پوزش می طلبم و از آن تاریخ سبّ علی(علیه السلام) را ترک گفتم. سخنان منطقی و مؤثر استاد، کار خود را کرد و او را سخت تحت تأثیر قرار داد. پس عبد العزیز از آن روز تصمیم گرفت دیگر نام علی(علیه السلام) را به زشتی نبرد. اما باز در کوچه و بازار و هنگام بازی با کودکان، همه جا می شنید که مردم، بی پروا لعن علی(علیه السلام) می کنند تا آن که حادثه دیگری اتفاق افتاد و او را در تصمیم خود استوار ساخت.
حادثه از این قرار بود که پدر عمربن عبد العزیز از طرف حکومت مرکزی شام، حاکم مدینه بود و در روزهای جمعه، طبق معمول، ضمن خطبه نماز جمعه، علی(علیه السلام) را لعن می کرد و خطبه را با سبّ آن حضرت به پایان می رساند. روزی به پدر گفت: پدر تو هر وقت خطبه می خوانی در هر موضوعی که وارد بحث می شوی، داد سخن می دهی و با کمال فصاحت و بلاغت از عهده ی آن بر می آیی، ولی همین که نوبت به لعن علی(علیه السلام) می رسد، زبانت یک نوع لکنت پیدا می کندعلت این امر چیست؟
-فرزندم! آیا تو متوجه این مطلب شده ای؟ – بلی پدر.
– فرزندم! این مردم که پیرامون ما جمع شده اند و پای منبر ما می نشینند، اگر آن چه من از فضائل علی(علیه السلام) می دانم، بدانند، از اطراف ما پراکنده و دنبال فرزندان او خواهند رفت.
عمربن عبدالعزیز که هنوز سخنان استاد در گوش او طنین انداز بود، چون این اعتراف را از پدر خود شنید، سخت تکان خورد و با خود عهد کرد که اگر روزی به قدرت برسد، این بدعت را از میان بردارد. لذا او به مجرد آن که در سال۹۹ ه.ق. به خلافت رسید، به آرزوی دیرینه خود جامه ی عمل پوشانید و طی بخش نامه ای دستور داد که در منابر به جای لعن علی(علیه السلام) آیه« إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاحْسَنِ وَ إِیتَاى ذِى الْقُرْبىَ وَ یَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنکَرِ وَ الْبَغْىِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُون»[۶] تلاوت شود.[۷]
. محسن، قرائتی، تفسیر نور، ج۶ ص۴۳۱[۲]
غررالحکم، تهران، نشر دانشگاه تهران، ۱۲۶۶ش، ص جمال، خوانساری،[۳]
۲٫سیدامیرحسین، کامرانی راد، مقاله راههای ایجاد محبت اهل بیت(علیهم السلام) در کودکان و نوجوانان ص۱۸٫
.مهدی، پیشوایی، سیره پیشوایان، قم، موسسه امام صادق(علیه السلام)، ۱۳۸۷، ص۳۱۷[۷]