مباحث اسلامی, مردان آسمانی

حنظله غسیل الملائکه

hanthalah

یکی از یاران پیامبر گرامی اسلام (ص) در جنگ احد حنظله است. حنظله، جوانى است که از بهار عمرش بیست و چند سال، بیش نگذشته بود.

وى به مصداق آیه یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ؛ از پدران ناپاک فرزندان پاک پدید مى‏آورد» فرزند «ابو عامر» دشمن پیامبر است و پدر او در نبرد «احد» در ارتش قریش شرکت داشت و یکى از عناصر بدخواه اسلام بود که قریش را براى نبرد با پیامبر تحریک کرده بود و در راه دشمنى با اسلام تا آخر عمر کوتاهى نکرد. او پایه‏گذار حادثه مسجد «ضرار» است.

روزى که نبرد احد اتفاق افتاد، شب آن روز عروسى حنظله بود. او با دختر «عبد اللّه بن ابى»، سرشناس اوسیان ازدواج کرده و ناچار بود که مراسم شب زفاف را همان شب انجام دهد.

هنگامى که نداى جهاد در گوش او طنین انداخت، متحیر شد. چاره‏اى ندید جز این که از پیشگاه فرمانده کل قوا اجازه بگیرد، تا یک شب در مدینه توقف کند و فرداى آن خود را به میدان جنگ برساند.

بنا به نقل مرحوم مجلسى آیه زیر درباره وى نازل شده است:

افراد با ایمان کسانى‏اند که به خداوند و پیامبرش ایمان آورده‏اند. هنگامى که براى کار عمومى با او [پیامبر] اجتماع کنند، تا از او اجازه نگیرند، از او جدا نمى‏شوند. کسانى که از تو [پیامبر] اجازه مى‏گیرند، افرادى‏اند که به خداوند و رسول او ایمان آورده‏اند. هرگاه مؤمنى‏ براى کارهاى خصوصى اجازه گرفت، به هر کس که خواستى اجازه بده.

پیامبر یک شب براى انجام مراسم عروسى به وى اجازه داد. بامدادان، حنظله پیش از آن‏که غسل جنابت کند، به سوى میدان شتافت. وقتى خواست از در منزل بیرون آید؛ اشک در دیدگان نوعروس که از ازدواج وى جز یک شب نگذشته بود، حلقه زد.

دست در گردن شوهر خود افکند، و درخواست کرد که چند دقیقه صبر کند. او چهار نفر مرد را که روى داشتن عذر در مدینه مانده بودند، گواه گرفت که دیشب میان او و شوهر گرامى وى عمل آمیزش انجام گرفته است.

حنظله از منزل بیرون رفت، عروس رو به آن چهار نفر کرد و گفت: دیشب در خواب دیدم که آسمان شکافت و شوهرم داخل آن شد، سپس شکاف به هم آمد. من از این رؤیا احساس مى‏کنم که روح شوهر من به سوى جهان بالا خواهد رفت و شربت شهادت را خواهد نوشید.

حنظله وارد سپاه شد دیدگانش به ابى سفیان افتاد که میان دو سپاه مشغول جولان بود. او با یک حمله جوان‏مردانه شمشیرى به سمت او متوجه ساخت، ولى شمشیر بر پشت اسب وى فرود آمد و ابو سفیان نقش زمین شد.

داد و فریاد ابو سفیان موجب اجتماع گروهى از سربازان قریش شد. «شدّاد لیثى» بر «حنظله» حمله کرد و بر اثر آن ابو سفیان از چنگال وى نجات یافت.

در میان سربازان قریش، نیزه‏دارى، به او حمله‏ور شد و نیزه خود را در بدنش فرو برد. حنظله با همان زخم وى را تعقیب کرد و او را با شمشیر از پاى درآورد و خود نیز بر اثر زخم نقش زمین شد پیامبر گرامى (ص) فرمود: من دیدم که فرشتگان، حنظله را غسل مى‏دادند، و از این نظر او را «غسیل الملائکه» مى‏گفتند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *