۱۸۵۸۱-۷۳۶۲۹

در جریان آزادسازى فرات توسط لشکریان امیرالمؤمنین علیه ‏السلام ، مردى تنومند و قوى هیکل به نام «کُرَیْب بن ابرهه» از قبیله «ذى یزن» از صفوف لشکریان معاویه براى هماورد طلبى جدا شد. در مورد قدرت بدنى بالاى او نگاشته ‏اند که وى یک سکه نقره را بین دو انگشت شست و سبابه خود چنان مى‏ مالید که نوشته‏ هاى روى سکه ناپدید مى ‏شد. او خود را براى مبارزه با امیرالمؤمنین علیه ‏السلام آماده مى ‏سازد. معاویه براى تحریک روحیه جنگى او مى ‏گوید: على علیه ‏السلام با تمام نیرو مى ‏جنگد [و جنگجویى سترگ است] و هر کس را یاراى مبارزه با او نیست. [آیا توان رویارویى با او را دارى؟]. کریب پاسخ مى ‏دهد: من [باکى ندارم و] با او مبارزه مى ‏کنم.

نزدیک آمد و امیرالمؤمنین علیه‏السلام را براى مبارزه صدا زد. یکى از پیش‏مرگان مولا على علیه‏السلام به نام «مرتفع بن وضاح زبیدى» پیش آمد. کریب پرسید: کیستى؟ گفت: هماوردى براى تو! کریب پس از لحظاتى جنگ او را به شهادت رساند و دوباره فریاد زد: یا شجاع‏ترین شما با من مبارزه کند، یا على علیه‏السلام بیاید. «شرحبیل بن بکر» و پس از او «حرث بن جلاّح» به نبرد با او پرداختند، اما هر دو به شهادت رسیدند. امیرالمؤمنین علیه ‏السلام که این شکست هاى پى‏ در پى را سبب از دست رفتن روحیه جنگ در افراد خود و سرخوردگى یاران خود مى‏ دید، دست به اقدامى عجیب زد. او فرزند رشید خود عباس علیه ‏السلام را که در آن زمان على‏ رغم سن کم جنگجویى کامل و تمام عیار به نظر مى ‏رسید، فراخواند و به او دستور داد که اسب، زره و تجهیزات نظامى خود را با او عوض کند و در جاى امیرالمؤمنین علیه ‏السلام در قلب لشکر بماند و خود لباس جنگ عباس علیه ‏السلام را پوشید و بر اسب او سوار شد و در مبارزه ‏اى کوتاه اما پر تب و تاب، کریب را به هلاکت رساند… و به سوى لشکر بازگشت و سپس محمد بن حنفیه را بالاى نعش کریب فرستاد تا با خونخواهان کریب مبارزه کند.

امیرالمؤمنین علیه ‏السلام از این حرکت چند هدف را دنبال مى ‏کرد. هدف بلندى که در درجه اول پیش چشم او قرار داشت، روحیه بخشیدن به عباس علیه ‏السلام بود که جنگاورى نو رسیده بود. در درجه دوم او مى ‏خواست لباس و زره و نقاب عباس علیه ‏السلام در جنگها شناخته شده باشد و در دل دشمن ترسى از صاحب آن تجهیزات بیندازد و برگ برنده را به دست عباس علیه‏ السلام در دیگر جنگها بدهد تا هرگاه فردى با این شمایل را دیدند، پیکار على علیه ‏السلام در خاطرشان زنده شود. و در گام واپسین، امام با این کار مى ‏خواست کریب نهراسد و از مبارزه با على علیه ‏السلام شانه خالى نکند و همچنان سرمست از باده غرور و افتخارِ به کشتن سه تن از سرداران اسلام، در میدان باقى بماند و به دست امام کشته شود تا هم او و هم همرزمان زرپرست و زورمدارش، طعم شمشیر اسلام را بچشند.

اما نکته دیگرى که فهمیده مى ‏شود این است که با توجه به قوت داستان از جهت نقل تاریخى، تناسب اندام عباس علیه‏ السلام چندان تفاوتى با پدر نداشته که امام مى ‏توانسته بالاپوش و کلاهخود فرزند جوان یا نوجوان خود را بر تن نماید. از همین جا مى ‏توان به برخى از پنداره اى باطل که در برخى اذهان وجود دارد، پاسخ گفت که واقعا حضرت عباس علیه ‏السلام از نظر جسمانى با سایر افراد تفاوت داشته است و على رغم اینکه برخى تنومند بودن عباس علیه ‏السلام و یا حتى رسیدن زانوان او تا نزدیک گوشه اى مرکب را انکار کرده و جزو تحریفات واقعه عاشورا مى‏ پندارند، حقیقتى تاریخى به شمار مى ‏رود. اگر تاریخ گواه بر وجود افراد درشت اندامى چون کریب با شرحى که در توانایى او گفته شد، در لشکر معاویه بوده باشد، به هیچ وجه بعید نیست که در سپاه اسلام نیز افرادى نظیر عباس علیه ‏السلام وجود داشته باشند؛ چرا که او فرزند کسى است که درب قلعه خیبر را از جا کند و بسیارى از قهرمانان عرب را در نوجوانى به هلاکت رساند؛ آن سان که خود مى ‏فرماید: «من در نوجوانى بزرگان عرب را به خاک افکندم و شجاعان دو قبیله معروف «ربیعه» و «مُضَر» را در هم شکستم… .»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *