عقیدهای وجود دارد و ترویج میشود مبنی بر اینکه قرآن حاضر جمع بین سخنان خدا و پیامبر است. یعنی اعجاز و آینده نگری آن مربوط به سخنان خداست ولی کل قرآن مخلوطی از سخنان پیامبر هم در آن است مثل وجوب اطاعت از پیامبر یا عصمت پیامبر و غیره …! نظر شما چیست؟
چنین عقیدهای وجود ندارد، بلکه چنین ادعاهایی وجود دارد که وظیفه تدوین، تنظیم و طرح آن به دکتر سروش سپرده شده است و مسئولیت ترویج و تبلیغ آن نیز بر عهدهی (به اصطلاح) روشنفکران – دگر اندیشان – قرائت جدیدیها و … سپرده شده است و البته در کنار اهل قلم و برخی از مطبوعات و سایتها، عدهی قابل توجهی از اساتید دانشگاهها، به ویژه در علوم انسانی و بالاخص در دانشگاههای آزاد نیز این رسالت را بر عهده گرفته و بسیار جدی دنبال میکنند.
بحث در این زمینه بسیار است، هر ادعایی باید جداگانه بررسی شود؛ صرف ادعا نیز قابل قبول نیست، بلکه باید ادله اقامه شود و آن دلایل نیز مورد مطالعه قرار گرفته و نقد شوند. مباحث نظری و اعتقادی را نمیشود با تبلیغ، جوّسازی، شانتاژ، فرافکنی و …، به اثبات رساند. در هر حال بحث در این خصوص بسیار است، اما برای این که سبُکی این ادعای هدفدار معلوم شود، فقط به چند نکته اشاره میشود:
الف – از کجا فهمیدند که قرآن کریم، مخلوطی از وحی و سخنان پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله است؟ آیا بخش وحیانیاین به آنها نیز وحی شده و یا توسط فرشتگان برایشان بازخوانی شده که فهمیدند مخلوط است؟
ب – مگر تمام قرآن به پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله نازل نشده و توسط ایشان به بقیه ابلاغ نگردیده است؟ مگر ایشان سخنان دیگری که تحت عنوان حدیث مطرح است را بیان ننموده است؟ پس ما از کجا فهمیدیم که کدام وحی است و کدام حدیث؟ غیر از بیان و تفکیک شخص ایشان، دلیل دیگری هم داریم؟ حال چطور تشخیص دادیم که برخی از فرازهای قرآن نیز وحی نیست؟
د – از کجا فهمیدند که درست همان فرازهای مؤثر در ساختار شخصیت فردی و اجتماعی و به ویژه سیاسی و حکومتی، مثل عصمت، وجوب اطاعت، تبعیت، الگوپذیری، ولایت و …، وحی نیست؟!
چطور تشخیص دادند که مثلاً «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ» وحی است یا خبر از معاد و امر به بندگی او وحی است، اما آیه تطهیر یا آیه ۳۲ از سوره آل عمران که میفرماید: «قُلْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ فإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ» وحی نیست؟ و چه کسی قابلیت و رسالت تشخیص آیات وحی و یا افزودههای آن را به آنان داده است؟ ملاک تشخیص و تفکیکشان چیست؟
حالا مثلاً آقای سروش گفت: بخش عصمت و اطاعتش وحی نیست – سپس آقای دیگری گفت: به نظر من بخش طهارتش وحی نیست – آقا یا خانم دیگری گفت: به نظر من احکام جهادی و حکومتیاش وحی نیست – دیگر گفت: به نظرم اخبار بهشت و جهنمش وحی نیست و …؛ چه باید کرد و چه میشود؟
ﻫ – آیا وقتی در قالب کلمات، اصطلاحات و جملات (به اصطلاح فلسفی) بیان میکنند که الغیاذ بالله پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله، سخنان خود را به نام وحی به مردم ابلاغ و القا کرده است، معنایش اهل معصیت کبیره خواندن ایشان و نیز العیاذ بالله مفتر خواندن ایشان نیست؟
پس خوب دقت شود که کجا را هدف گرفتهاند و دقت شود که بسیار فرق است بین «انکار عصمت» و «متهم کردن پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله [الیعاذ بالله] به دروغ، افترا، فریب، هوای نفس و …».
در این ادعاهای بیدلیل، چندین هدف تعقیب میشود که عمدهی آنها عبارتند از:
*- قداست زدایی از خدا، وحی، قرآن و اهل عصمت علیهمالسلام؛
*- ایجاد انفصال عقلی و قلبی (نظری و عملی)، بین مؤمنین با خدا، وحی، قرآن و رسول (ص)؛
*- غیر وحیانی خواندن قرآن کریم و بالبتع ایجاد تشکیک در کلّ قرآن؛
*- تکذیب آیاتی که اعتقاد و عمل به آنها، منجر به تکفیر طاغوت، قیام به قسط و الگو قرار ندادن نظام استبدادی سلطه میگردد.
*- الگو زدایی وحیانی در تمامی شئون زندگی [اعم از اخلاقی، رفتاری، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و …]، برای فراهم سازی الگو پذیری از غرب و نظام سلطه.
*- … و در یک کلام، گرفتن خدا، ایمان، اسلام، قرآن و اهل عصمت علیهمالسلام از مردم.
و – خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید که عدهای از کفار سعی دارند بین خدا و رسولان جدایی بیاندازند و بعد بگویند که پس ما به برخی از آیات (که به نظر خودمان وحی است) ایمان می آوریم و به برخی دیگر ایمان نمی آوریم …، سپس یک حد وسطی را که نه خدا و دین کاملاً انکار شود و نه کاملاً مورد اعتقاد قرار گرفته و عمل شود را ترسیم میکنیم، یک اسلام لیبرال، اسلام تسامح و تساهل، اسلام قرائت جدید، اسلام بیقداست، اسلام مشکوک، اسلام قابل تفکیک، اسلام معتدل به معنای حد وسط کفر و ایمان و … را میآوریم و مردم را به آن فرا میخوانیم – و در واقع آنان به جای پیامبر دیکته و القا میکنند که کدام بیان را وحی بدانید و کدام را ندانید:
«إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَیُرِیدُونَ أَن یُفَرِّقُواْ بَیْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَیقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُرِیدُونَ أَن یَتَّخِذُواْ بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلاً» (النساء، ۱۵۰)
ترجمه: همانا کسانى که خدا و پیامبرانش را انکار مىکنند، و مىخواهند میان خدا و رسولانش جدایى قائل شوند، و مىگویند: ما به برخى ایمان داریم و به برخى نداریم، و مىخواهند بین این دو، راهى [جدا] بگیرند.
ادعاهای جدید در خصوص وحی، تجربهی شخصی بودن وحی، کم و اضافه شدن به وحی به تشخیص آورنده و ابلاغ کنندهی وحی و …، که توسط دکتر سروش تدوین و طرح میشود و توسط عدهای مشابه، به صورت هدفمند ترویج میگردد، ترجمه و برگردان بومی و اسلامی اندیشههای پست مدرن و نیز مصداق کامل و روشن آیه مذکور میباشد.
آنها نمیخواهند اقرار کنند که ما اساساً به خدا، رسول، وحی، قرآن و اسلام هیچ اعتقادی نداریم، چرا که آن وقت بین آنها و مسلمانان فاصله میافتد و نمیتوانند منافقوار از درون علیه اسلام و مسلمین کار کنند و اهداف خود و فرماندههانشان را محقق نمایند، لذا از این طرق وارد میشوند.