وظیفهی انبیاء در بیان قرآن در آیات زیادی از قرآن وظیفهی پیغمبران اینگونه بیان شده است که بیایند به انسانها بشارت بدهند و انذار کنند. مبشراً و نذیراً: یا در بعضی از آیات آمده است نذیراً للعالمین تو را فرستادیم برای ترساندن و این تعبیر در قرآن، هم در مورد پیغمبر ما و هم در مورد پیغمبران گذشته زیاد تکرار شده، (بشارت دادن و ترساندن که البته انذار و تبشیر بکار رفته) حالا به چه چیزی بشارت و از چه چیزی ترساندن است؟ که از عنوان بشارت دادن و انذار در یک جمله میتوان گفت: بشارت یعنی نیک روزی، انذار یعنی ترساندن از تیره روزی و این حرفی است درست. پس پیغمبران آمدهاند تا انسانها را بشارت بدهند به نیکروزیهایی که در صورت تبعیت از آئین الهی در انتظار آنهاست و این نیکروزی، هم شامل نیکروزی دنیوی و هم شامل نیکروزی بعد از مرگ است. یعنی کسانی که از راه انبیاء تبعیت بکنند دنیای خوبی هم خواهند داشت و کسانی که از راه انبیاء تبعیت نکنند دنیایشان هم دنیای بدی خواهد بود: و من اعرض عن ذکری فانّ له معیشتاً ضنکاً (طه – ۱۲۴) زندگی هم برای آنها زندگیی سخت و تنگی خواهد شد، البته اولین چیزی که به ذهن یک کسی که تدبر در اطراف این آیات و مفهوم قرآنی نکرده باشد مطرح میشود، این است که: پس چگونه است که ما میبینیم برخی دین خدا را مورد توجه قرار ندادهاند و آئین خدا را رد کردهاند، اما در عین حال زندگیهای خوبی دارند؟ فرضاً مترفین تاریخ که با خوشگذرانی و عیش و نوش زندگی کردند و بعد مردند، خدا را هم نمیشناختند، بنابراین کجای معیشت اینها ضنک است؟ یا امروز مثلاً شما در میان ملتها و دولتها میبینید انسانهایی هستند که از زندگی راحتی برخوردارند، معیشت ضنک اینها کجاست؟ و متقابلاً مسلمانهایی را میبینید که زندگیی بدی دارند؟ اولاً آن معیشت ضنک و سختی و تنگیی زندگی فقط این نیست که انسان غذا برای خوردن پیدا نکند، یا فقط این نیست که انسان اگر خواست پول خرج بکند پول در جیب خودش نداشته باشد تا خرج کند، یا اینکه اگر کسی پول در جیب داشته باشد و زندگیی آسودهای، بگوئیم این دیگر معیشت ضنک ندارد. انسان علاوه بر این نیازها یک نیاز فطری دیگری هم دارد که آن نیاز فطری با این چیزها برآورده نمیشود. یعنی ممکن است در حال غفلت به سر ببرد، اما آن نیاز به حال خودش باقی باشد و آن نیاز آرامش قلب و طمأنینه است که جز با توجه بخدا و جز با کار برای خدا تأمین نخواهد شد. آن کسی که از نعمت و عیش دنیوی برخوردار است. این، آن اطمینان و آرامش و سکینهی روحی را ندارد، لذا هر لحظه برای او از دست دادن این نعمت یک دلهره است و هر لحظهای از عمر خود را که از دست میدهد. یک خسارت و یک حسرت است، چون این چیزی را که دارد از دست میدهد به جای آن هیچ چیزی در دست او نخواهد بود. این انسانی که از زندگی خوش و عیش و نوش و راحتی برخوردار است بطور دائم یک حزنی گریبانگیر اوست. ممکن است غافل و مست باشد، اما لحظات زیادی در زندگی او هست که متوجه میشود یک چیز قیمتی را که همهی هستی اوست دارد بسرعت از دست میدهد و آن لحظات خوش زندگی است که هیچ چیز جای آنها را پر نخواهد کرد. دغدغه هر آسایشی را برای انسان تلخ میکند. هر همورای را تبدیل به ناهمواری میکند، ولذا این چه زندگی کردنی است؟! حالا فرض کنید: همین آدم ولو این معیشت راحت را هم نداشته باشد اما حرکت او و کار او براساس عقیدهی او و مطابق رضای خدا باشد، ایمان دارد، ولو ایمانش ایمان کاملی هم نباشد اعتقاد دارد که طبق ایمان خودش و در راه خدا دارد حرکت میکند. لهذا این ساعاتی را که از دست داده مایهی غم و غصه و دغدغهی او نیست و میداند که در مقابل از دست دادن هر لحظهای یک دستآوردی دارد، مثل کسی که دارد یک پولی را خرج میکند اما جنسی را میخرد که سرمایهی اوست، یعنی اگر چه سرمایهی پولیی خودش را از دست میدهد اما در عوض دارد سرمایهی جنسی تأمین میکند و با از دست دادن پول احساس خسارت نمیکند، چون در مقابل آن پول چیزی را ذخیره میکند و لذا اگر این را مقایسه کنید با کسی که وارد بازاری شده پول را دارد خرج میکند و چیزهایی میخرد و میخورد و تمام میشود، یا با کسی که پولش را در بازار دزد میبرد و یا گم میکند، هر دوی آنها پول را از دست دادهاند، اما حال آن اولی که در مقابل هر ریال از پولهایش خریده و در جایی گذاشته، با حال این دومی که پولش را گم کرده یا دزد برده و یا چیزی خریده و همانجا نابود شده یکسان نیست، زیرا این دومی احساس میکند چیزی ندارد، اما او احساس میکند چیزی دارد و این حالت همان کسی است که آنانت زندگی و لحظات ذی قیمت حیاه او را دارد خرج میکند در راهی که آن راه را، راه خدا میداند و برای خدا کار میکند، این آدم اگر اشتباه هم کرده باشد خدای متعال به او اجر میدهد چون نیتش، نیت خدایی است و هر حرکتش حرکت در راه خداست اما دغدغهی از دست دادن اصلیترین سرمایه یک انسان، یعنی سرمایه حیاه و سرمایه عمر و سرمایهی این لحظات و آنات نمیگذارد انسان خوش بگذراند و خوش گذراندن یک آدم مست و یک آدمی است که مشروبات الکلی مصرف میکند، البته در آن برههی مستی یک حالت غفلتی به او دست میدهد که نمیگذارد آن غم را بطور عمیق احساس بکند و بعد از آنکه آن لحظه گذشت و این مستی، از سر او پرید، باز همان دردها به سراغش میآید، انسانی که از خوشی و مستیی زندگیی راحت برخوردار است ناراحتی وجدان و ناراحتی از گذشت عمر دارد، ولذا آرامش و طمأنینه متعلق به انسان مؤمن است و لاغیر. پس بنابراین: اگر کسی تصور کند آن کسانی که دین و ایمان ندارند ممکن است زندگی خودش و راحتی داشته باشند، اینطور نخواهد بود و این زندگی ولو به صورت ظاهر خوب باشد، اما از لحاظ باطن دچار مشکل است. نکتهی دیگر اینکه: ملتهایی را که شما میبینید، در دنیا پیشرفت کردند و به زندگی خوب رسیدند که ثروت دارند، قدرت دارند، وسایل آسایش زندگی دارند، همهی اینها را دین به انسان میدهد، منتها با تعلیمات درست، یعنی اگر جوامع بشری به کار و تلاش صحیح و برنامهریزی شده و به پا گذاشتن روی شهوات زودگذر و به هدفگیری بنای عالم توجه کرد و مقداری از خودگذشتگی نشان داد، زندگی اینها بطور نسبی خوب خواهد شد و همهی اینها تعالیم دین است. |