برخی از آیات قرآن کریم مثل سخن گفتن نبی با مورچه، کشتی نوح، معراج و … با عقل سلیم مطابقت ندارد؟
این سؤال یا شبهه اخیراً بسیار رایج شده است و با اشکال متفاوت در اذهان مطرح میگردد. گاه می گویند با عقل سازگاری ندارد و گاه میگویند با علم تجربی نمیخواند و … .
دقت شود که عقل سلیم یک مقوله است و علم تجربی که محدود به عالم ماده و تجربهی به دست آمده تا کنون است نیز مقولهی دیگری میباشد و نباید این دو و تعریف و عرصه فعالیت آنها را یکی گرفت و جایگزین نمود، چرا که حتماً موجب خلط مبحث و درک نادرست از حقایق میگردد.
با عقل سلیم میتوان به وجود خدا و حقانیت رسول و وحی پیبرد، سپس اگر در کلام وحی نقلی از تاریخ شد که ما در آن حضور نداشتیم قابل پذیرش است، و ضرورتی ندارد که حتماً همه چیز فقط به علم تجربی به اثبات برسد. با علم تجربی نیز میتوان آثار و نشانههایی را در عالم ماده دید و آنها را به عقل ارجاع داد تا حکم کند.
الف – یکی فرض نمودن عقل و علم تجربی [که به تعطیل عقل و عقلانیت میانجامد]، فرضیه و اصلی از اصول اولیهی ماتریالیستهاست. هر چند که بشر با عصای علم تجربی و انتقال نتایج حاصله به عقل برای صدور حکم نیز به برخی از حقایق عقلی دست یافته و مییابد. التبه ممکن است کتمان کند، اما اذعان دارد که قابل انکار نیست.
ب – امروزه علم تجربی نیز برقراری ارتباط با حیوانات و فهم سخن آنان را بعید نمیداند و کار و تلاش میکند تا بتواند از طریق صداها، سیگنالها، ارتعاشات صوتی یا فیزیکی و حتی اطوارها، برخی از پیامها و مفاهیم آنها را درک کند، اما اگر بگویند خداوند علیم این علم را به یک نبی داده بود، زود میگویند که محال است و نمی شود؟!
ج – حضرت نوح نیز موظف نبود که از هر حیوانی چون شیر و پلنگ و ببر و گرگ یک جفت بردارد. بلکه از حیوانات مورد استفاده حیات روزمرهی بشر مثل شتر، گاو، گوسفند، سگ، مرغ، اسب، الاغ و … برداشت. در این خصوص در گذشته مطالب مبسوطی درج شده است. (۱)
د – معجزه، یعنی کاری که عموم مردم از انجام آن عاجز باشند، نه این که عموم بدانند چگونه صورت میگیرد و بتوانند انجام دهند. به عنوان مثال اگر قرار بود ما نیز بتوانیم دریابیم که پیامبر اکرم(ص) چگونه به معراج رفت، خوب ما هم میرفتیم. آن وقت دیگر هیچ امری معجزه نبود.
اما برای درک و قبول معجزات، به غیر از عقل سلیم، از هر علم و توانی کمی به سایر انسانها دادهاند که درک مطلب کنند. به عنوان مثال: امروزه پرواز در فضا مثل حضرت سلیمان (ع)، شفای بیماران صعب العلاج، شکافتن دریا و عبور از عمق آن، حتی دو شقه کردن کرهی ماه امری ناشندنی نیست، و به همین دلیل هم دیگر این امور معجزه دین آخر نیست. هر چند که هنوز و هیچ وقت کسی نمیتواند به آن سرعت و سهولت معجزهی انبیا این کارها را انجام دهد. اما میتواند به لحاظ عقلی و علمی درک کند.
معراج نیز از همین قبیل است. به ما هم کمی این علم و قدرت را دادهاند تا با داشتن اندک، بتوانیم بسیار را درک و قبول کنیم و فرمودهاند: «الصلوه معراج المؤمن» یعنی اگر نماز درستی بخوانیم و حق نماز را به جای آوریم، نماز نیز نوعی معراج است، با جسم و روح و ظرف چند ثانیه به معراج میرویم و با خدا مکالمه می کنیم و پس از چند دقیقه بر میگردیم و هر کس در این معراج به اندازه وسعت و رتبه وجودی خود، اخلاص، ایمان، تقوا و علم خود، بهرهای میبرد.
در قدیم اگر میگفتند بشر روزی روی ماه راه می رود، کسی باور نمی کرد، اما امروزه سفر به مریخ کهنه شده و به فکر آسانسور فضایی هستند و … .
ﻫ – دقت شود که در آن روزگاران، مشاهده کشتی نوح و حیواناتش، سخن گفتن نبی (ع) با مورچهها یا موریانهها، شکافته شدن دریا و عبور سپاهیان موسی(ع)، شفا یافتن بیماران یا زنده شدن مردگان به معجزه حضرت عیسی (ص)… و البته همه باذن خدا، برای مخاطبین یک علم تجربی بود. چرا که با چشم میدیدند. اما برای ما امروز باید وقوع چنین حوادثی در گذشته به اثبات رسد. چنان چه جنگها یا حکومتها برای آنان تجربه بود، ولی برای ما باید اثبات شود. و اثبات آن چه در گذشته رخ داده نیز راهکارها، وسایل و شاخصههایی دارد. مثلاً با یافتن یک فسیل یا سنگواره به وجود دایناسورها یا حتی زمان و نحوه حیات آنان پی میبرند، یا با دیدن یک نقاشی ساده روی سنگ به تمدن مادها یا مایاها پی میبرند و یا با خواندن کتب تاریخی معتبر و مستند، به چگونگی وقوع یک حادثهای چون جنگ، یا زلزله پی میبرند، هر چند که آثاری گویای چگونگی جنگ و تعداد لشکریان و … که به علم تجربی قابل اثبات باشد، وجود نداشته باشد.
پس هم عقل ملاک است، هم علم تجربی ملاک است، هم شواهد عینی ملاک است و هم اسناد تاریخی، اعتبار و علم نویسنده یا ناقل یک رخداد تاریخی و دلایل صحت گفتار او ملاک است و حکم نهایی در مورد حاصل کنکاش و تلاش همه این ملاکها نیز به «عقل» بر میگردد.
پس، عقل با شنیدن نقل به وجود ناقل پی میبرد و اگر وجود و صحت گتفارش را قبول داشت، نقلش را نیز میپذیرد، قبل با دیدن فعل به وجود فاعل کمی می برد و علم و قدرت و حتی حکمت و هدفش را با دیدن فعل میشناسد. لذا انسان محقق وقتی با عقل به وجود خداوند حکیم و علیم و حقانیت وحی پیبُرد، اگر به نقلی از حقایق عالم هستی و یا فرازی از تاریخ رسید که با علوم تجربی برایش قابل اثبات نبود، با عقل قبول میکند.
و – هیچ کس در تاریخ گذشتهتر از تولد خود وجود نداشته است، آیا وقوع هیچ حادثهای را قبول نمیکند، مگر آن که به علم تجربی به اثبات رسد؟ به عنوان مثال اگر پدری به فرزندش بگوید: «من وقت خواستگاری از مادر تو خیلی نگران بودم و دعا میکردم که این وصلت صورت پذیرد» چگونه به لحاظ علم تجربی قابل اثبات است؟ آیا فرزند گفتهای او را تکذیب میکند، یا چون وجود پدر و مادرش را پذیرفته و به راستگویی پدر نیز ایمان آورده، گفتهاش را میپذیرد؟ قصص انبیا و نقل تاریخ گذشتگان در قرآن کریم نیز همین طور است. هیچ کدام در زمان دیگری نبودهاند، آثار تجربی نیز از معجزات آنها باقی نمانده بود، اما ناقل و گوینده (خدا) را با عقل سلیم شناخته و به سخن او ایمان داشتند. چنان چه به پیامبر اکرم (ص) میفرماید، وقتی ما به موسی (ع) وحی فرستادیم، تو آنجا و شاهد این امر نبودی:
«وَ مَا کُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنَا إِلَى مُوسَى الْأَمْرَ وَ مَا کُنتَ مِنَ الشَّاهِدِین» (القصص، ۴۴)
ترجمه: و چون امر [پیامبرى] را به موسى واگذاشتیم تو در جانب غربى [طور] نبودى و از گواهان [نیز] نبودى.