خانه وخانواده

نماز بدون حضور قلب هم ارزشمند است!

بسم الله الرحمن الرحیم

همین اندک هم بسیار است  

شیطان از هیچ تلاشی برای گمراه کردن ما کم نمی ­گذارد. او برای   این­که انسان را از نماز و بندگی خداوند دور کند، به مقتضای روحیات و نگرش­ های افراد، روش­ های مختلفی را در پیش می ­گیرد. اگر شخصی دچار اشتباه و گناهی شود، تا زمانی که تاریکی گناه در وجودش قرار دارد، نمی ­تواند همچون گذشته با حضور قلب نماز بخواند. در این صورت ممکن است شیطان با سوء استفاده از این شرایط بحرانی، به عنوان فردی خیرخواه

 

در  گوش وی زمزمه کند و بگوید:

ü      تو که غرق در گناه و معصیتی، نمازت چه ارزشی دارد؟!

ü      آیا نماز خواندن تو، کار عبث و بیهوده ­ای نیست؟!

ü      یعنی فکر می ­کنی، نماز تو هم ارزشمند است؟!

ü      آیا فکر نمی ­کنی با چنین نمازی به جای آن­ که به خداوند ادای احترام کرده باشی، نامۀ اعمالت را سیاه ­تر کرده و بار گناهان خود را سنگین ­تر کرده ­ای؟!

همان ­گونه که ملاحظه می ­فرمایید، شیطان به جای آن­که گناه جوان را از او بگیرد، د­ر صدد است تا از آب گل ­آلود ماهی بگیرد و با تارک ­الصلاۀ کردن او، خیمۀ دینش را ویران کند و وی را سرگردان جاده­ های تباهی و ظلمت کند.

شخص نمازخوان، هر اندازه هم بد باشد، باز به حرمت نمازی که   می ­خواند برای بدی ­های خود حدی قائل می­شود و در هر بار که به نماز می­ ایستد، متوجه می ­شود که بالای سرش خدایی هست که ناظر بر اعمال و رفتارش می ­باشد. هر نمازی، وجدان خفته ­اش را بیدارتر می­کند، و او را سرزنش و ملامت می ­کند. بالأخره همین تذکر، کار خود را به اتمام     می­ رساند، و موجب می ­شود تا دست از انحراف ­های رفتاری خود بردارد. اما کسی که نماز را کنار می ­گذارد، فرصت چنین تذکری را هم از خود دریغ می­ کند و با افتادن در دام گناه، بدون واهمه به پیش می ­رود. روز به روز در باتلاق گناه پایین ­تر می ­رود و به تدریج پل ­های پشت سر خود را خراب می ­کند و راه بازگشت را به روی خود تنگ ­تر و سخت ­تر می­ گرداند.

روزی به پیامبر اکرم (صلی ­الله­ علیه­ وآله) عرض کردند: «جوانی است که پشت سر شما نماز می­ خواند؛ اما اهل فساد و فحشا است!» حضرت نفرمودند: «نمازش ارزشی ندارد»؛ بلکه فرمودند: «همین نماز، کمکش می­ کند تا از گناه فاصله گیرد».

دیری نپایید که جوان، دست از گناه خود کشید و توبه کرد.[۱]

در زمان پیامبر اکرم (صلی ­الله­ علیه ­وآله) زنی بود که از راه زنا بچه­ دار شد. آن زن، برای حفظ آبروی خود، با نهایت قساوتِ ­قلب، کودکش را درون خمرۀ سرکه انداخت و بعدها سرکۀ نجس را هم به دیگری فروخت و پول آن را هزینۀ زندگی خود کرد! وقتی آن زن ـ از روی عذاب وجدان ـ داستان رفتار خود را با پیامبر اکرم (صلی ­الله ­علیه ­و آله) مطرح کرد، آن حضرت فرمود: «علت گناهان بزرگت، آن است که روزی نماز عصر خود را عمداً ترک نمودی!»[۲]

آن زن از ابتدا این­گونه نبود. او زنی پاک و نمازخوان بود. به خاطر این که فقط یک نماز خود را عمداً ترک کرد، خیمۀ دینش فرو ریخت و در سراشیبی سقوط قرار گرفت. هر چند می ­توانست توبه کند، اما چنین نکرد و روز به روز پَست­ تر و گناه­ کارتر شد.

حکایت

حجت­ الإسلام والمسلمین شیخ ابوالقاسم غروی می ­فرمود:

شخصی نزد پدرم آمد، و درخواست کرد تا برای او استخاره کند. پدرم استخاره کرد و فرمود: «بد است. ضرر می ­کنی. بلکه هر معامله­ ای که انجام دهی، ضرر خواهی کرد».

آن مرد گفت: «آقا چرا این طور است؟! من می ­توانم کار بیافرینم، اما در عین حال همیشه ضرر می ­کنم».

پدرم گفت: «می ­خواهی علت آن را بدانی؟» گفت: «آری!»

پدرم فرمود: «علت آن دو چیز است: یکی به خاطر خانه ­ای که در آن زندگی می ­کنی و دیگری، به خاطر بی­ اهمیتی نسبت به نماز! مثلاً همین امروز نماز تو قضا شده است. هر گاه احتیاج به غسل داشتی، باید قبل از طلوع آفتاب غسل کنی و نمازت را با طهارت بخوانی».

آن مرد با چشم گریان از خانه خارج شد. بعد از مدتی نزد پدرم آمد، ولی هنوز خانۀ خود را عوض نکرده بود. مدتی بعد معلوم شد که آن خانه، قبلاً زندان دولت طاغوت بوده و در آن­جا ظلم و ستم ­های زیادی به مردم شده است. در آب ­انبار آن خانه، سنگ­ های بزرگی بود که با برداشتن سنگ ­ها سیاه چال ­های زندان ظاهر شد.[۳]

[۱] . أنَّ فَتًى مِنَ الأنْصَارِ کَانَ یُصَلِّی الصَّلاهَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی­ الله­ علیه­ وآله) وَ یَرْتَکِبُ الْفَوَاحِشَ فَوُصِفَ ذَلِکَ لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی ­الله­ علیه­ وآله) فَقَالَ: «إِنَّ صَلاتَهُ تَنْهَاهُ یَوْماً مَا.» فَلَمْ یَلْبَثْ أنْ تَابَ.

(بحارالأنوار، ج۷۹، ص۱۹۸)

[۲] . محمد محمدی اشتهاردی، داستان دوستان، ج۱، ص۵۶٫

[۳] . آیت­الله سید محسن خرازی، روزنه­ هایی از عالم غیب، ص ۱۸۷٫ (با مختصری تصرف)

برگرفته از کتاب پیوند جوان با نماز ـ

author-avatar

درباره کاظمی

زندگي کن. حتي اگه بهترين هايت را از دست دادي. زيرا اين زندگي کردن است که بهترينهاي ديگر را برايت ميسازد آسمانم انتهايش قلب توست / مهربان اين آسمان از آن توست / آسمانم هديه اي از سوي من / تا بداني قلب من هم ياد توست حسرتي گر به دلم هست همان دوري توست من پرستوي خزان ديده ي خاموش توام. کاش ميشد در سايه ي مژگانت ، لحظه اي به تماشاي درياي خوشرنگ چشمهايت مي نشستم وبلاگ من:http://kazme20.parsiblog.com/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *