با کفار چگونه رفتار کنیم؟

 

اولین مسئله مهم این است که به همین راحتی به هر کسی لقب «کافر» ندهیم، هر چند که شاید در ظاهر و کلام گاه اظهار کفر کنند.
دومین مسئله مهم و قابل توجه این است که در عقاید مردم تفتیش نکنیم. گاه همین تفتیش‌ها دیگران را به لجاجت و خودمان را به وسواس می‌اندازد.
سومین مسئله آن که اخلاق، رفتار، محبت به جا، مراعات، حفظ حقوق و احترام را حتماً و حتماً مراعات کنیم. حتی اگر طرف مقابل کافر باشد. کافر بودن کسی به ما اجازه نمی‌دهد که بی‌احترامی، اهانت یا تحقیر کرده و یا حقوق کسی را ضایع کنیم. دقت کنیم که طرف ما خداوند متعال است و نه افراد مؤمن و کافر. مؤمن خود را در محضر خدا می‌بیند، نه محضر دیگران.
چهارمین مسئله آن که باید خود را در قابلیت جذب و ارشاد و به اسلام (نه دعوت به خود) قرار دهیم. دیگران مسلمانی را در ما می‌بینند و از اسلام زده می شوند. حال سخت است که بفهمانید «آقا با من یا آن آقا چه کار داری، اسلام را درک کن».
«قلب‌ها گاهی آمادگی روی آوردن به حق را دارند و گاهی ندارند، پس از حالت اشتیاق و اقبال آنها وارد شوید. یا قلب‌ها خوشایندها و ناخوشنودی‌هایی دارند، از سوی خوشایندهای‌شان وارد شوید.»
پنجمین مسئله آن که حضرت علی علیه‌السلام فرمودند «انّ للقلوب شهوه اقبالا و ادبارا فاتوها من قبل شهوتها و اقبالها»، مضمون این سخن گهربار این است که «قلب‌ها گاهی آمادگی روی آوردن به حق را دارند و گاهی ندارند، پس از حالت اشتیاق و اقبال آنها وارد شوید. یا قلب‌ها خوشایندها و ناخوشنودی‌هایی دارند، از سوی خوشایندهای‌شان وارد شوید.»
به عنوان مثال ممکن است با جوانی برخورد کنید که خدا را دوست دارد، یا دست کم می‌خواهد که دوست داشته باشد، اما رعایت نماز یا حجاب ندارد. خوب باید با او در حیطه‌ی علاقه‌اش صحبت شود تا آرام آرام معرفت و میلش زیاد شود.
نکات:
الف – بدیهی است که هر کس محبوب و محبوب‌هایی دارد و هم چنین کسان یا چیزهایی را دشمن می‌دارد، در واقع هر کسی «حُبّی و بُغضی» دارد. بدیهی است که وقتی سخن از محبوبش به میان آید خوشحال می‌شود، خواه آن محبوب خدا باشد یا پول یا شهوت؛ و هر گاه سخن از مغضوبش به میان آید ناراحت می‌شود، خواه مغضوبش معاویه و یزید (لعنت الله) باشند یا خدا و پیامبر و اسلام.
خداوند متعال خود می‌فرماید که برخی تا نام «الله جلّ جلاله» را می‌شنوند، قلب‌شان «مشمئز» می‌شود، اما اگر از این بحث خارج شده و به چیزهایی که دوست دارند اشاره شود، قلب‌شان باز و فرحناک می‌گردد:

«وَإِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ وَإِذَا ذُکِرَ الَّذِینَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ» (الزمر، ۴۵)
ترجمه: هنگامی که خداوند به یگانگی یاد می‏شود، دل‌های کسانی که به آخرت ایمان ندارند مشمئز (و متنفر) می‏گردد; اما هنگامی که از معبودهای دیگر یاد می‏شود، آنان خوشحال می‏شوند.

متقابلاً مؤمن نیز هر کجا سخن و یاد خدا آمد، دلش روشن و محکم می‌گردد و هر کجا سخن از کفر، شرک، نفاق، معصیت، فسق، فجور و ظلم بود، دلش مشمئز و تیره می‌شود:

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» (الأنفال،۲)
ترجمه: مؤمنان همان کسانى ‏اند که چون خدا یاد شود دلهای‌شان بترسد (از خوف و شوق بلرزد) و چون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید و بر پروردگار خود توکل مى‏ کنند.

پس این خصلت بشر است که از ذکر محبوب شاد و از ذکر مغبوض ناراحت، متنفر و حتی مشمئز می‌شود. لذا ما مجبور نیستیم تا آنها را دیدیم، از خدا سخن بگوییم تا بر تنفرشان افزوده شده و گمراه‌تر شوند.
البته این نکات در برخورد با کسانی است که عناد و لجاجی ندارند، اما غافل هستند. پس ما می‌توانیم با برخوردهای صحیح، سبب تذکرات و تأثیرات مسقیم و غیر مستقیم گردیم و مجبور نیستیم که حتماً همه را دشمن ببینیم. اما اگر جمعی بودند که به غیر از غفلت، دچار عناد و لجاج هم بودند، مثلاً بر خود واجب کرده بودند که هر کجا دور هم جمع شدند، حتماً تکفیر کنند و از اسلام، قرآن و سایر آموزه‌های اسلامی بد بگویند یا مسخره کنند، بدیهی است که مسلمان باید ابتدا سعی کند تا موضوع بحث را عوض کند، تا آنها بیشتر سقوط نکنند و اگر اصرار بر تداوم داشتند، با آنها ننشیند و مجلس (یا ارتباط) را ترک کند:

«وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمَّا یُنسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» (الأنعام، ۶۸)
ترجمه: و چون ببینى کسانى [به قصد تخطئه] در آیات ما فرو مى‏ روند از ایشان روى برتاب تا در سخنى غیر از آن درآیند و اگر شیطان تو را [در این باره] به فراموشى انداخت پس از توجه [دیگر] با قوم ستمکار منشین.

ب – چرا نمی‌شود که مؤمن و کافر در یک کشور و کنار هم زندگی کنند، چه رسد به مسلمان و کافر؟! انبیای الهی وقتی به سوی مردم گسیل شدند، اغلب مردم کافر بودند؛ ما مسلمانان نیز که به خدا، قرآن، اسلام، پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) روی آورده و می‌آوریم، اغلب دچار گناهان کبیره و صغیره هستیم. در قرآن کریم آیات بسیاری هست که می‌فرماید اگر کفار با شما دشمنی و جنگ نکردند، شما نیز با آنان مسالمت داشته باشید. حضرت علی (ع) به مالک اشتر فرمود: اگر مردم مسلمان نبودند، یک حق بر گردن تو دارند که هر دو «انسان» هستید و اگر مسلمان بودند که دو حق دارند، هم انسان هستند و هم برادر دینی تو.
پس بهترین راه، همان خودسازی در ایمان، تقوا و اخلاق از یک سو و مراعات و دلسوزی دیگران از سوی دیگر است. و البته اگر خدایی ناکرده کسی اظهار کفر کرد و ضمناً به دشمنی و محاربه برخاست، تکلیف متفاوت می‌شود. اما معمولاً افرادی که در اطراف ما هستند و ما آنها را کافر می‌خوانیم و یا خودشان از روی غفلت چنین اظهاری می‌کنند، چه بسا فقط می‌خواهند خودنمایی کنند و اصلاً کافر نباشند و یا اگر واقعاً کافرند، دشمنی نداشته باشند. پس باید به قابلیت‌های جذب آنها نیز توجه داشت. باید چه در جنگ و چه در صلح، چه در ملاطفت و چه در سخت‌گیری، چه در جذب و چه در دفع، با بصیرت تمام به سیره و آموزه‌های پیامبراکرم (ص) و اهل بیت (ع) تأسی کرد.
اسلام برای جذب است، نه این که دیواری دور خود بکشد، و همگان را دفع کند، و البته اجازه هم نمی‌دهد که کفار از روحیه لطیف، مهربانی و شوق جذب آنها سوء استفاده کنند و بر سرشان سوار شوند.
در ضمن به هیچ وجه تعداد کفار زیاد نیست و روز به روز نیز زیادتر نمی‌شود، بلکه برعکس است. منتهی چون نادر هستند، به چشم می‌آیند و چون حساس هستیم، زیاد می‌بینیم.

منبع: x-shobhe

 

author-avatar

درباره کیان آرامش

به داد اسلام برسید،و بدانید که خدا محتاج به عبادت و استعانت شما نیست. اگر دین او را یاری نکنید،او دینش را به امتی دیگر می سپارد. (طلبه شهید محمد فاضلی)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *