خداوند متعال در چندبن جای قرآن تاکید نموده و “باالوالدین احسانا” (به پدر و مادر خود احسان کنید) لطفاٌ بطور واضح بفرمایید منظور از نیکی و احسان چیست؟
همان گونه که بیان نمودید، خداوند متعال که هادی به صراط مستقیم، جهت رشد و کمال انسان و رسیدن به مقام قرب الهی اوست، در چند آیه به “احسان به والدین”، توصیهی مؤکد نموده است، مانند:
«وَقَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا.» (الإسراء، ۲۳)
ترجمه: و پروردگارت حکم قطعى کرد که جز او را نپرستید و به پدر و مادر (خود) نیکى کنید حال اگر در نزد تو یکى از آن دو یا هر دو به کهنسالى رسند (در مقابل زحمات یا خشونتهاى آنها اظهار ناراحتى مکن حتى) به آنان افّ مگو و بر آنها فریاد مزن و سخن درشت مگو و با آنان سخنى کریمانه بگوى.
اگر در همین آیه دقت شود، به چند نکتهی مهم اشاره شده است:
*- اول آن که “توحید” و بندگی نکردن غیر و سپس احسان به والدین را “قضای الهی”، یعنی حکم قطعی در نظام خلقت بر شمرده است.
*- دوم آن که پس از توحید، احسان به والدین را آورده است و نه مباحث دیگر در سایر رفتارهای فردی و جمعی (سایر احکام). دقت شود که عبادت یک رفتار است – احسان به والدین نیز یک رفتار است.
* –سوم آن که فرمود این احسان به ویژه در زمان کهولت سن آنها باید بیشتر باشد (هم نیاز آنها بیشتر است، هم دلشان رقیقتر است و هم ممکن است که جوان بیحوصلگی و اهمال نشان دهد و …).
*- چهارم آن که فرمود از مصادیق احسان و ادب و به جا آوردن حقوق آنها، یکی است که حتی یک “اُف” یا به تعبیر خودمان یک “اَه” نیز به آنان گفته نشود. و مبادا با صدای بلند و درشت (فریاد زدن بر سر آنها)، با آنها مکالمه شود.
*- پنجم آن که فرمود با آنها قول کریمانه داشته باشید (یعنی مهربان، با گذشت، با عطوفت و نرمی، با ادب و بزرگ منشانه سخن بگویید).
الف – از همین دو تأکید آخر (چهارم و پنجم)، معلوم میشود که چگونه حرف زدن، با هر کسی و از جمله پدر و مادر، از اهمیت و اثر بسیاری برخوردار است. ممکن است انسان به خاطر مشکلاتی دلخوش نباشد، مغموم باشد، عصبانی باشد و …، اما هنرِ ادبِ آدمی به این است که بتواند در عین حال با دیگران برخورد و گفتارِ متینی داشته باشد. اما نسبت به پدر و مادر، حساستر است، تا آنجا که حتی اگر از سخن یا رفتار یا وضعیت آنان ناراحت بود، باز نه تنها یک “اف” هم نگوید، چه رسد به این که با صدای بلند و کلمات درشت صحبت کند؛ بلکه باید در هر حال کریمانه سخن بگوید. یادش نرود دوران نوزادی خود و گریههایش را – کودکی و رفتارهای خاص خودش را – نوجوانی و زحمات آنان را و … .
ب – احسان، به طور کلی نیکی و خیرخواهی است، پس ابتدا باید در قلب ایجاد شود. انسان محسن، یک انسان نیک اندیش و خیر خواه است. پس احسان به والدین این است که فرزند آنها را قلباً دوست داشته باشد و احترامشان را نگهدارد، حقوقشان را رعایت کند (حتی اگر کافر باشند)، و به همین جهت دلسوز آنها باشد و برایشان خیر بخواهد. چنان چه شاهدیم پس از آیه فوق، میفرماید که جلوی آنها فروتن و متواضع باش، پر و بال حمایت و رحمتت را باز کن و در ضمن برایشان دعای خیر کن. یعنی قلبت، خیر آنها را از خدا بخواهد و به زبان نیز جاری کنی و در عمل پیاده کنی:
«وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا» (الإسراء، ۲۴)
ترجمه: در رحمت پر و بال مسکنت (تواضع و رحمت) بر ایشان بگستر و بگو پروردگارا این دو را رحم کن همانطور که مرا در کوچکیم تربیت کردند.
ج – پس، بدین ترتیب، قدردانی، حفظ احترام، تواضع، ادب، گفتار کریمانه، زیر پوشش حمایتی قرار دادن و بالاخره “دعای خیر” از مصادیق کلی این احسان میباشد که هر کس موضوعهای مربوطه را خودش تشخیص میدهد. چون شرایط یک سان نیست. حتی ممکن است که پدر و مادر کسی از دنیا رفته باشند، باز هم باید در حق آنها احسان کند، یعنی برای زندگی اخروی آنها نیز خیرشان را بخواهد، برایشان خیرات و مبرات مادی و معنوی داشته باشد و با دعای غیر، غفران و رحمتشان را از خدا بخواهد.
نکته:
دقت کنیم که حضرت عیسی علیه السلام، هنگامی که به صورت معجزه در گهواره لب گشود، پس از آن که اذعان و تصریح به بندگی خدا و نبوت او نمود، افزود: خداوند به من امر نموده که تا عمر دارم، اقامه نماز کنم، زکات بدهم، و به من این فضیلت را بخشیده که نسبت به مادرم (چون پدر نداشتند)، خیرخواه و نیکو باشم، نه زورگو و شقی.
«قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا * وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاهِ وَالزَّکَاهِ مَا دُمْتُ حَیًّا * وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا» (مریم، ۳۰ تا ۳۲)
ترجمه: [نوزاد در گهواره] گفت: به درستی که من بندهى خداوند هستم (نه فرزند او یا خود او)، که به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است * و مرا هر کجا که باشم وجود پربرکتى ساخته، و تا زنده هستم به نماز و زکات سفارش کرده است * و مرا نسبت به مادرم نیکوکار کرده و زورگو و نافرمانم نگردانیده است.