نگاه غرب به اسلام

غرب، دنیای اسلام و جهان عرب را متهم می‌کند که دارای فرهنگ تروریستی است. برای تعامل با غرب در این زمینه باید روی اصولی تکیه کرد که از روح اسلام و بطن قوانین آن سرچشمه می‌گیرند. اسلام تروریسم را محکوم می‌کند. علامه مرجع اعتقاد دارد که غرب فهم نادرست و غیرواقعی از اسلام دارد. ایشان در این باره می‌گوید:
«ما تلاش می‌کنیم که با دنیای غرب و شرق گفت‌و‌گو کنیم. زیرا گفت‌و‌گو، ابزاری انسانی و تمدنی برای دعوت کردن است. ولی مشکلی که پس از رویداد یازده سپتامبر آمریکا به وجود آمده است این است که دولت کنونی آمریکا از این واقعه استفاده کرده است تا تحت عنوان جنگ با تروریسم و این که اسلام از تروریسم و تروریست‌ها حمایت می‌کند، جنگی جهانی و همه جانبه را علیه اسلام و مسلمین راه بیندازد. ولی باید توجه کرد کسانی که به چنین کارهایی دست زده‌اند درک نادرست و غیرواقعی از مسائلی چون جهاد و … اسلام دارند.
از حادثه یازده سپتامبر تاکنون همواره تأکید کرده‌ایم که اسلام چنین ابزارهایی را به رسمیت نمی‌شناسد و اگر بعضی از مسلمانان به کارهایی دست زده‌اند که در حیطه تروریسم جای می‌گیرند، به این معنا نیست که همه مسلمانان در راستای خشونت حرکت می‌کنند. اگر صرفاً به خاطر اعمال خشونت‌آمیز و توجیه ناپذیر بعضی از مسلمانان، از این منطق علیه همه دنیای اسلام استفاده کنیم، باید بگوییم که در غرب مثل آمریکا و اروپا و جاهای دیگر سازمانهای تروریستی بیشتری وجود دارند که به شیوه‌های دیگر بی‌گناهان را می‌کشند.»[۱]
«از این رو می‌گوییم: عدالت در قضاوت اقتضا می‌کند که مدارک اتهام زدن یا قضاوت نمودن به خوبی بررسی شوند. بنابراین ما اعتقاد داریم این‌که آمریکایی‌ها و بعضی جریانهای اروپایی – فقط به خاطر بعضی خشونتهای پیش آمده – اسلام را دینی تروریستی نامیده‌اند، غیر عادلانه و غیرقابل توجیه است و هیچ منطق دینی یا تمدنی آن را نمی‌پذیرد.
پس ما به عنوان مسلمان باید براساس صداقت با دنیا تعامل کنیم و بین دولتهای غربی، حتی دولت آمریکا و بین ملتهای غربی تفاوت قائل شدیم. شاید دیده باشید که بسیاری از ملتهای غربی، از جمله آمریکا و ایتالیا و بریتانیا و فرانسه، تظاهرات صدها هزار نفری علیه جنگی که دولت آمریکا در عراق و افغانستان و … دامن زده است به راه انداختند.»[۲]
 گفت‌و‌گو ابزاری تمدنی است
علامه مرجع اعتقاد دارد که اسلام در مقابل غرب قرار ندارد: «هیچ مشکلی بین اسلام و ملتهای غربی وجود ندارد، هر چند که در بعضی اصول با یکدیگر تفاوتهایی دارند. با توجه به آموزه‌های اسلامی، روشی که برای تعامل با آن‌ها باید در پیش بگیریم، همان روش گفت‌وگوی بین اسلام و غرب است. در جریان این گفت‌و‌گو، مسلمانان اندیشه‌های خود را در قالب گفت‌و‌گو مطرح می‌کنند.»[۳]
در درست بودن این امر، ایشان می‌گویند: «بسیاری از غربی‌ها در کشورهای اسلامی زندگی می‌کنند و به جز در بعضی موارد که شبیه آن در غرب نیز اتفاق افتاده است، کسی متعرض آنان نشده است. در مقابل، می‌بینیم میلیونها مسلمان در غرب زندگی می‌کنند. ولی حیات جامعه غربی را متزلزل نکرده‌اند بلکه بصورت خیلی طبیعی با غربی‌ها همزیستی داشته‌اند. ممکن است تندروهایی در بین مسلمانان وجود داشته باشند همان‌طور که در غرب نیز ممکن است افراد تندروی وجود داشته باشند. آیا خشونت‌های نژادی علیه خارجی‌ها در غرب وجود ندارد؟ ولی ما نمی‌گوییم که تمامی غربی‌ها متعصب یا نژادپرست هستند. در بین مسلمانان نیز افراد متعصبی هستند که حتی بعضی از ایشان علیه مسلمانان دیگر نیزتعصب می‌ورزند ولی هیچگاه نمی‌گوییم که اسلام نژادگرا یا متعصب است. آیه‌ای در قرآن کریم وجود دارد که شیوه تبدیل کردن دشمن به دوست سخن می‌گوید. این آیه یهودیان و مسیحیان را مورد خطاب قرار می‌دهد تا به همراه مسلمانان به سوی اندیشه‌ای بیایند که روی آن اتفاق نظر دارند و سپس روی نقاط اختلافی با یکدیگر گفت‌و‌گو کنند. پس اسلام دیگران را به رسمیت می‌شناسد و با آن‌ها همزیستی می‌نماید. در طول تاریخ، اسلام، یهودیت و مسیحت را به رسمیت شناخته و با آن همزیستی داشته است. پس اسلام به گفت‌و‌گو پیرامون اختلافاتی که با مردم دارد ایمان دارد و هیچگاه از روی عمد به تحمیل اندیشه خود نپرداخته است. بلکه وسیله [مورد نظر اسلام] همان گفت‌و‌گو و اقناع است.»[۴]
اما غرب همه دولتهای اسلامی را به حکومت دینی داشتن محکوم می‌نماید. علامه «ویژگی دینی این دولتها را نفی می‌کند و معتقد است که این دولت‌ها از دین فقط برای تأثیر گذاشتن بر دیگران استفاده می‌کنند. زیرا بیشتر حاکمان آنها، به مردم ستم می‌کنند، در حالی که دین به عدالت دعوت می‌کند. مثل بسیاری که نام دموکراسی به خود داده‌اند ولی از آن فقط برای رسیدن به منافع شخصی خود سوء استفاده می‌کنند.»[۵]
 نقش انگلستان
در رابطه با نقش منفی انگلیس در منطقه خصوصاً نسبت به قضیه فلسطین که سرزمینش غصب و مردم آن آواره گردیدند، علامه مرجع می‌گوید: «انگلیس یکی از قدرتمندترین دولتهای بریتانیایی است ولی در عرصه سیاست در حاشیه آمریکا قرار دارد. ما در مشرق زمین احساس می‌کنیم که انگلیس استقلال سیاسی ندارد. اگر انگلیس از حاشیه نشینی سیاست آمریکا دور شود، می‌تواند رهبری اتحادیه اروپا را به عهده بگیرد. آمریکا از انگلیس برای ضعیف کردن اروپا استفاده می‌کند و این امر موجب سرفرازی ملت انگلیس نیست. تصور ما این است که اروپا نسبت به آمریکا آمادگی بیشتری دارد که با ملتهای جهان سوم رابطه انسانی داشته باشد. پس انگلیس باید به جای این‌که نقش آمریکایی ایفا کند، نقش اروپایی خود را بازی کند. ما این آمادگی را داریم که خیلی بیشتر و بهتر با اروپا تعامل به خرج دهیم.»[۶]
 نگاه دنیای اسلام به غرب
پیرامون دیدگاه امروز دنیای اسلام به غرب، علامه بین اروپا و آمریکا تمایز قائل می‌شود و اعتقاد دارد که اروپا بهتر از آمریکا قضایای مسلمانان و عربها را درک می‌کند. ایشان درباره علت این امر می‌گوید: «فضای سیاسی عمومی جهان اسلام، احساس ضد آمریکایی دارد؛ زیرا آمریکا در مخالفت با فلسطینی‌ها خصوصاً و عربها عموماً، به صورت مطلق از اسرائیلی حمایت می‌کند در حالی که مسلمانان احساس می‌کنند اروپا قضیه فلسطین و جهان عرب و دنیای اسلام را بهتر از آمریکا می‌فهمد و از موضع معتدل‌‌تری برخوردار است. دنیای اسلام هیچ عقده‌ای از غرب ندارد؛ زیرا دوران استعمار غربی به پایان رسیده است. ما می‌دانیم که غرب منافعی در جهان عرب و دنیای اسلام دارد ولی ما از غرب می‌خواهیم که به منافع ما نیز احترام بگذارد تا روابط ما و غرب بر اساس منافع دوطرفه باشد. ما دعوت می‌کنیم که گفتمان اسلام و غرب شکل بگیرد. درست نیست که می‌گویند اسلام علیه غرب است. اگر چه اسلام با بسیاری از سیاستها و اشغالگری‌های غربی مخالف است ولی این به معنای دشمنی نیست بلکه به معنای مخالفت است. درست مثل خود غرب که در اندیشه دموکراسی خود، مخالفت­های داخلی و خارجی را به رسمیت می‌شناسد. ولی مشکل بعضی از دولتهای غربی و از جمله دولت آمریکاست که ندای آزادی جهان را سر داده است ولی منظور آن فقط آزادی سیاست‌های آمریکایی است نه آزادی ملتها.»[۷]
«شنیدیم که جورج بوش با صراحت اعلام کرد: یا با ما باشید یا با تروریسم. ولی ما به او گفتیم نه با شما هستیم و نه با تروریسم. وقتی از آنان می‌خواهیم که مفهوم تروریسم را دقیقاً تعریف کنند قبول نمی‌کنند. آنان مبارزه ملت فلسطین را تروریسم می­دانند و اعتقاد دارند که اسرائیل فقط از خود دفاع می‌کند و هیچ‌گونه اقدام تروریستی علیه فلسطینی‌ها انجام نمی‌دهد. جورج بوش در سیاست، دموکرات نیست و با حقوق انسانی ملت فلسطین مخالف است. او جز حقوق انسانی یهودیان، چیز دیگری را به رسمیت نمی‌شناسد.
بوش به اسرائیل اجازه می‌دهد که شهرها و اردوگاه‌های فلسطینی را نابود کند و ملت فلسطین را بکشد و این‌ها را دفاع از خود قلمداد می‌نماید. ولی در مقابل، اقدامات مقاومت فلسطینی را دفاع از خود به حساب نمی‌آورد. در حالی که آنان علیه اشغال مقاومت می‌کنند. ما با یهود به عنوان یک دین هیچ مخالفتی نداریم، آنان چهارده قرن است که در کنار ما زندگی می‌کنند و ما هیچگاه آنان را تحت فشار قرار نداده‌ایم. مسیحیان نیز در کنار ما زیسته‌اند. زیرا ما به آزادی‌های دینی باور داریم. ما یهودیان را تحت فشار قرار نداده‌ایم بلکه این خود غرب است که یهودیان را تحت فشار قرار می‌دادند. ولی با اشغال فلسطین و آواره ساختن مردمان آن، این غربی‌ها بودند که به یهودیان کمک کردند تا به ما فشار بیاورند. ما یهود را دشمنان نژاد سامی می‌دانیم؛ زیرا این ماییم که سامی هستیم.»[۸]

 تفاوت عملیات شهادت طلبانه و انتحاری

در تفاوت بین عملیات شهادت‌طلبانه و انتحاری که غرب علامه مرجع را اولین کسی می‌داند که آن را اجازه داده است، می‌بینیم که بین آن دو تفاوت وجود دارد. ایشان در این باره می‌گوید: «واقعیت این است که من اولین کسی نیستم که آن را اجازه داده­است. ولی من از آن دفاع کرده‌ام و بین عملیات شهادت طلبانه و عملیاتی که افراد بی‌گناه را هدف قرار می‌دهد تفاوت قائل گردیده‌ام. به همین جهت من حادثه یازده سپتامبر را محکوم نمودم و گفتم که این عملیات انتحاری است و شهادت طلبانه نیست؛ زیرا جایز نیست صرفاً به خاطر مخالفت با سیاست‌های آمریکا، سرنشینان هواپیماها را به خدمت بگیرند و به افرادی که در مرکز تجارت جهانی حضور دارند تعدّی نمایند. گفته‌ایم اگر چه ما مخالف سیاست‌های آمریکا هستیم ولی با ملت آمریکا دشمنی نداریم و نمی‌پذیریم که به ملت آمریکا یا ملتهای غربی، حتی اگر با ایشان اختلاف سیاسی داریم، تعدی صورت گیرد.»[۹]
اما در فلسطین که حالت جنگی بین اسرائیل و فلسطینی‌ها وجود دارد وضع به کلی فرق می‌کند. زیرا مثل شرایط جنگی، اسرائیل شهروندان فلسطینی را می‌کشد و فلسطینی‌ها نیز از خود دفاع می‌کنند و شهروندان اسرائیلی را به هلاکت می‌رسانند. اسرائیلی‌ها امنیت فلسطینی‌ها را می‌کشند از این رو سعی فلسطینی‌ها نیز این است که امنیت اسرائیلی‌ها را بکشند و از بین ببرند و این به معنای کشتن شهروندان نیست. زیرا جنگ امنیت است و شهروندان مثل شرایط جنگی کشته می‌شوند. اگر اسرائیل از اراضی اشغالی فلسطین عقب نشینی کند. فلسطینی‌ها متعرض شهروندان اسرائیلی نمی‌شوند. منظور من از «امنیت» این است که اسرائیل فلسطینی‌ها را در حالت جنگی مطلق نگه داشته است، کودکان، زنان و سالخوردگان و مردان را می‌کشد، مزارع، خانه‌ها و درخت‌ها را ویران می‌نماید و فلسطینی‌ها را در حصاری از ناامنی نگه داشته است و از هر سلاحی، حتی سلاحهایی که جز در جنگ‌های بزرگ از آن‌ها استفاده نمی‌شود مثل جنگنده‌های اف ۱۶، علیه فلسطینی‌ها استفاده می‌کند. پس برای فلسطینی‌‌ها چاره‌ای جز این نمی‌ماند که با هدف قرار دادن شهروندان اسرائیلی، در برابر این همه فشار از خود دفاع کنند. آنان کشتن شهروندان را دوست ندارند ولی آنان راه دیگری برای دفاع از خود ندارند. زیرا اسرائیل شهرها را بمباران می‌کند و خانه‌ها را بر سر یاران ما ویران می‌سازد. ما می‌پرسیم: وقتی آمریکا هیروشیما را بمباران کرد آیا بمب اتمی را بر سر نظامی‌ها انداخت یا شهروندان؟ آمریکایی‌ها هزاران شهروند افغان را کشتند. و آنان را زیر خاکشان دفن نمودند و گفتند این از ویژگی جنگ است و در جنگ خطاهایی نیز صورت می‌گیرد و کدام عاقل اشتباه را تصدیق می‌کند؟ لذا فلسطین ها نیز می گویند که منطق جنگ چنین است.[۱۰]

 تفاوت دیدگاه غرب و دیدگاه علامه مرجع از جنبش‌های اسلامی
بعضی‌ها می‌گویند نقد مستمر علامه مرجع از جنبش های اسلامی با نقد غربی‌ها هماهنگی و همسویی دارد. ولی ایشان بین دیدگاه خود و دیدگاه غرب تمایز قائل می‌شود و می گوید: «معتقدم مشکل غرب این است که مسأله را خیلی کلی و عمومی مطرح می‌کند و سعی دارد همه جنبش‌های اسلامی را با چوب عقب ماندگی براند. ما این را نمی‌پذیریم؛ زیرا می‌دانیم بخشی از جنبشهای اسلامی دارای دیدگاهی عصری و شیوه واقعی مبارزاتی اسلامی هستند و تلاش دارند که از هر شکافی به صحنه سیاسی وارد شوند. ممکن است از همه این جنبش‌ها به صورت مثبت صحبت نکنیم ولی در باب واقع گرایی، باید بعضی مزایا را برای این جنبش‌ها برشمرد. وقتی تجربه جنبش اسلامی در ترکیه را بررسی کنیم، با قطع نظر از جزئیات فرهنگی و فکری آن، می‌بینیم توانسته است دیوار سکولاریسم را که سعی دارد اسلام را در این کشور مصادره کند، پشت سر بگذارد و با شعارهای اسلامی پایگاه مردمی قابل توجّهی بدست آورد. علاوه بر این، بسیاری از رهبران اسلامی توانسته‌اند به شیوه‌های گوناگون بعضی شکافهایی را در نظام لائیک و سیاستهای بین المللی و منطقه‌ای ترکیه بوجود آورند. تجربه ترکیه باید مورد بررسی قرار بگیرد. تجربه ایران نیز وجود دارد. اگر چه بعضی‌ها آن را به آسمان برده و بعضی دیگر به پائین می‌کشند. ولی قضیه این چنین نیست. زیرا جنبش اسلامی ایران جریان واحدی نیست بلکه از خطوط گوناگونی تشکیل شده است. شاید بعضی‌ها از مزایای جریان اصلاح طلب ایران بگویند و بعضی دیگر به خاطر اهتمام به درستی مفاهیم و اندیشه‌های اسلامی مزایایی را در جریان محافظه کار و اصول گرا ببینند. از این رو همیشه باید مزایا و معایب هر جنبش اسلامی مورد نقد و بررسی قرار گیرد. باید بدانیم جنبش‌های اسلامی _مثل جنبش‌های سکولار-  حالت مطلق ندارند و بیرون از شرایط عینی پیرامون خود حرکت نمی­کنند.
بنابراین در حالی که با هزاران نوع ستم محاصره شده‌ایم، از عدالت حرف زدن کفایت نمی‌کند. کافی نیست فقط به اندیشه‌ای باور داشته باشیم یا برای پیروزی خود، آن را در باور مردم به پویش واداریم بلکه باید زمینه واقعی پویایی را به درستی بررسی کنیم.» [۱۱]
دیگر مشکلی که در ارزیابی جنبش‌های اسلامی وجود دارد این است که در بین مردم هستند کسانی که فقط سیاه و سفید می‌بینند. در حالی که می‌دانیم شرایط پیرامونی ما طوری است که ما به سمت رنگ خاکستری نیز می­کشاند. جزو کسانی نیستیم که رنگ خاکستری را مطلقاً رد می‌کنند؛ بلکه اعتقاد دارم که حرکت ما، حتی در جنبه شرعی، می‌تواند بر اساس بررسی اصلح و اهم در فضای خاکستری نیز حرکت کند.» [۱۲]
 استفاده جنایت آمیز بعضی از دوائر غربی از دین
ایشان درباره راه‌های مقابله با حملات روز افزون علیه اسلام و مسلمین می‌گوید: «ما شاهد حملات فزاینده‌ای علیه اسلام هستیم که دارد جنبه جهانی پیدا می‌کند. از مسأله فرهنگی گذشته و رنگ سیاسی به خود گرفته است. گستره یورش توسعه یافته است تا هجوم فزاینده‌ای را علیه مسائل مهم عربی و اسلامی صورت دهند. لذا می‌توانیم بگوئیم که ما در برابر جنگی سیاسی قرار داریم که فرهنگ و اندیشه و مفاهیم اسلام را هدف گرفته است. این حرکت در حال توسعه است و هدف آن این است که هر نوع مرز مبتنی بر اسلام را ویران کند. می‌خواهند صرفاً به خاطر وجود بعضی از گروههای خشونت گرا، مفاهیم اسلامی را بدنام کنند. ممکن است بعضی از این اقدامات جنبه دفاعی داشته باشد. اگر کسی بخواهد حقایقی را درباره یهودیان و درباره اقدامات صهیونیست‌‌ها خصوصاً در فلسطین اشغالی چیزی بگوید مورد پیگیری و تهدید قرار می‌گیرد.» [۱۳]
«شاهدیم اسرائیلی‌ها و یهودیان از اتفاقی که در اروپا برای‌شان پیش آمده است تا نهایت ممکن سوء استفاده می‌کنند و آن را بزرگ جلوه می‌دهند ولی در مقابل شاهدیم که عربها و مسلمانان، برای مقابله با یهودیان، در استفاده از شعار دشمنی با نژاد سامی، گرفتار رخوت وسستی شده‌اند. زیرا یهودیان از نژادها وگروههای گوناگونی تشکیل شده‌اند و همه ایشان سامی نیستند و عربها سامی خالص می‌باشند. از این رو دشمنی با عربها و مسلمانان که قرآن و اسلام آنان را عرب نامیده است، دشمنی با نژاد سامی است و اسرائیل به خاطر تعّدی دائم به عرب‌ها و مسلمانان و قضایای مهم آنان، افشاندن بذر فتنه در منطقه و جنایت‌های پیگیر علیه ملت‌های عربی و اسلامی مصداق بارز این دشمنی است.» [۱۴]
«مشکل فقط تؤطئه‌های غربی‌ها و آمریکا نیست که تابع بازی‌های یهودی‌ها هستند و به خاطر سلطه رو به افزایش صهیونیست‌ها بر رسانه‌های غربی و تبدیل شدن یهودیان به یک مجموعه سیاسی و رسانه‌ای فعّال و پویا در غرب تحت فشار قرار دارند. بلکه مشکل کوتاهی جهان عرب و دنیای اسلام است. این ناتوانی بسیاری اوقات برنامه‌ریزی شده و تعمّدی می‌باشد. جهان عرب و دنیای اسلام از همه سلاحها برای مقابله استفاده نمی‌کند. از رسانه‌های عربی می‌پرسیم چرا از زبان‌های انگلیسی و فرانسوی استفاده نمی‌کنید؟ مشکل ممکن است به توده مردم عرب و مسلمانان نیز باز گردد. باید به دنبال راه­هایی گشت که ما از مقابله همه جانبه و جهانی دور نموده‌اند. ما فقط گرفتار خود شده‌ایم و به چالشهای بزرگی که به عنوان عرب و مسلمان ما را هدف گرفته‌اند توجّهی نداریم.»[۱۵]
«مشکل ما این است که در برابر هجوم‌های رسانه‌ای و سیاسی غرب که خطوط صهیونیستی و استکباری پشت سر آنها پنهان شده‌اند، زمینگیر شده‌ایم و سعی نمی‌کنیم رسانه‌هایی پیشرفته و متحوّل و جهانی تولید کنیم. یورش وضعیت خطرناکی به خود گرفته است و دیگر جنبه فصلی و گاه و بیگاه ندارد. دارند سرنوشت ما را تهدید می‌کنند. شاهدیم آمریکا حملات منظم و برنامه‌ریزی شده‌ای را علیه اسلام و مسلمین صورت می‌دهد گاهی بعضی از کشیش‌های متأثر از انگیزه‌های صهیونیستی و گاهی جنرالان نظامی از این مسأله سخن می‌گویند. مثل آن جنرالی که می‌کوشید چنین القا کند که مسلمانان به این دلیل از مسیحیان بدشان می‌آید که ریشه‌ ایشان یهودی است. در حالی که همگان می‌دانند که مسلمانان، مسیحیان و یهودیان سرزمینهای اسلامی را برای گفت‌و‌گو و همکاری جهانی برای مقابله با الحاد و استکبار جهانی دعوت می‌کنند.» [۱۶]
«ما به عنوان عرب و مسلمان در معرض حملات شیطانی گوناگون دوائر غربی قرار داریم. بعضی از اینان سعی دارند به صورت خباثت آمیزی به مسائل دینی دامن بزنند. همه اینها در راستای خدمت به صهیونیسم جهانی قرار دارند. از این رو از واتیکان می‌خواهیم که این حملات و بدنام کردن دین را محکوم کند. از علمای آگاه و عالم جهان عرب و دنیای اسلام می‌خواهیم که به عرصه عمل و رویارویی وارد شوند تا بتوانند با این یورشهای فرهنگی و سیاسی و رسانه‌ای مقابله کنند. مسأله این است که آنان از همه سلاحها و شیوه‌های بدنام سازی و نیرنگ استفاده می‌کنند ولی عربها و مسلمانان برای مقابله از بکارگیری سلاحهای حقیقی و شیوه‌های گوناگون دست برداشته‌اند.»[۱۷]

 منابع:
[۱‍] روزنامه سعودی الریاض، ۲۸ ذی الحجه ۱۴۲۵ ‍ه‍.
[۲] همان.
[۳] همان.
[۴] گفت‌و‌گو با گرام ترنر روزنامه نگار انگلیسی.
[۵] همان.
[۶] همان.
[۷] روزنامه سعودی الریاض،همان.
[۸] همان.
[۹] همان.
[۱۰] همان.
[۱۱] روزنامه لبنانی النهار، ۲ محرم ۱۴۲۴ ه‍.
[۱۲] همان.
[۱۳] موضع‌گیری هفتگی، ۲۵ شعبان ۱۴۲۴ ه‍.
[۱۴] همان.
[۱۵] همان.
[۱۶] همان.
[۱۷] همان.

کیوان آرامش

author-avatar

درباره کیان آرامش

به داد اسلام برسید،و بدانید که خدا محتاج به عبادت و استعانت شما نیست. اگر دین او را یاری نکنید،او دینش را به امتی دیگر می سپارد. (طلبه شهید محمد فاضلی)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *