حضرت امام مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف فرمود:

براى تعجیل ظهور من در هر موقعیّت مناسب بسیار دعا کنید؛ که در آن فرج و حلّ مشکلات شما خواهد بود.

منبع: بحارالانوار،جلد ۵۳،صفحه ۱۶۵

                                دعا برای فــــرج

دعا برای فرج در بین همه دعاها از ویژگی خاصّی برخوردار است، ده ها روایت از پیامبر اکرم ( صلی الله علیه وآله وسلم ) و امامان معصوم ( علیهم السلام ) : در ترغیبمؤمنین به چنین دعایی وارد شده، و علاوه بر آن ده ها دعای کوتاه و بلند مشتمل بر سوز و گداز برای تعجیل فرج از ناحیه آن بزرگواران روایت گردیده است که گواه گویایی بر اهمیّت این دعا و اهتمام آنان به چنین دعایی به شمار می آید.

                       ۱۳۷۷۹۵۵۱۶۹۱۲۷۹۷۶_large

                 داستان تولد امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

شرایط زمان تولد امام زمان (ع) شرایط عادى نبود، زیرا طبق روایات منقول از پیامبر اسلام (ص) مهدى آل محمد (ع)

 ـ آن که ستمگران را نابود و زمین را پر از عدل و داد مى کند ـ فرزند امام حسن عسکرى (ع) است. از این رو

 دستگاه خلافت عباسى امام حسن عسکرى (ع) را در شهر سامرا تحت نظر داشت، و منتظر بود تا اگر فرزندى

 از ایشان به دنیا آید، او را بکشد، همان گونه که فرعون، در کمین بود تا اگر حضرت موسى (ع) به دنیا آید، او را

 به قتل برساند. در این شرایط خفقان و غیر عادى، حضرت مهدى (ع) مخفیانه به دنیا آمدند.

جریان تولد حضرت را حکیمه خاتون، دختر امام جواد (ع) و عمه ى امام حسن عسکرى (ع) این گونه بازگو کرده است:«ابو محمد امام حسن عسکرى (ع) شخصى را دنبال من فرستاد که امشب ـ شب نیمه ى شعبان ـ براى افطار نزد ما بیا،زیرا خداوند امشب حجتش را آشکار مى کند. پرسیدم این مولود از چه کسى است؟ حضرت فرمود: از نرجس خاتون.

عرض کردم: من در نرجس خاتون آثار باردارى نمى بینم حضرت فرمود: موضوع همین است که گفتم.من در حالى که نشسته بودم، نرجس آمد و کفش مرا از پایم بیرون آورد و فرمود: بانوى من حالتان چطور است؟ گفتم: تو بانوى من و خانواده ام هستى. او از سخن من تعجب کرد و ناراحت شد و فرمود: این چه سخنى است؟گفتم: خداوند در این شب به تو فرزندى عطا مى کند که سرور و آقاى دنیا و آخرت خواهد شد. نرجس خاتون از این سخن من خجالت کشید ، بعد از افطار و نماز عشا به بستر رفتم. چون پاسى از نیمه ى شب گذشت، برخاستم و نماز شب را به جا آوردم، بعداز تعقیب نماز به خواب رفتم و دوباره بیدار شدم. در این هنگام، نرجس نیز بیدار شد ونماز شب را به جا آورد. سپس از اتاق بیرون رفتم، تا از طلوع فجر باخبر شوم; دیدم فجر اول طلوع کرده و نرجس در خواب است. در این حال، به ذهنم خطور کرد که چرا حجت خدا  آشکار نشد؟! نزدیک بود شکى در دلم ایجاد شود که ناگهان حضرت امام حسن عسکرى (ع) از اتاق مجاور صدا زدند: اى عمه! شتاب مکن که موعود نزدیک است.

من مشغول خواندن سوره «الم سجده» و «یس» شدم. در این هنگام ناگهان نرجس خاتون با ناراحتى از خواب بیدار شد. من او را به سینه چسباندم و نام خدا را بر زبان جارى کردم. امام حسن عسکرى (ع) فرمود: سوره ى قدر را برایش بخوان. آن سوره را خواندم و از نرجس پرسیدم: حالت چطور است؟ گفت: آنچه مولایت فرموده بود ظاهر شد. من دوباره سوره ىقدر را خواندم. کودک نیز در شکم مادر، همراه من سوره ى قدر را خواند که من ترسیدم. در این هنگام پرده ى نورى میان من و او کشیده شد، ناگاه متوجه شدم کودک ولادت یافته است. چون جامه را از روى نرجس برداشتم، آن مولود سر به سجده گذاشته و مشغول ذکر خدا بود. هنگامى که او را برگرفتم، دیدم پاک و پاکیزه است. در این موقع حضرت امامحسن عسکرى (ع) صدا زدند: عمه! فرزندم را نزد من بیاور. وقتى نوزاد را نزد حضرت بردم، وى را در آغوش گرفت،و بر دست و چشم کودک دست کشید و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و فرمود: فرزندم! سخن بگو! پس آن طفل گفت: «اشهد انّ لا اله الا الله و اشهد انّ محمداً رسول الله»  پس از آن به امامت امیرالمؤمنین (ع)و سایر امامان معصوم (علیهم السلام) شهادت داد و چون به نام خود رسید فرمود: «اللهم انجز . لى وعدى و اتمم لى امرى و ثبت و طأتى واملاء الارض بى عدلا و قسطاً» «پروردگارا! وعده ى مرا قطعى گردان  امر مرا به اتمام رسان،و مرا ثابت قدم بدار، و زمین را به وسیله ى من از عدل و داد پر کن.»

( بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۱۹، منتهى الامال، ج ۲، ص ۲۸۵، غیبت شیخ طوسى ص ۱۴۱)

author-avatar

درباره کیان آرامش

به داد اسلام برسید،و بدانید که خدا محتاج به عبادت و استعانت شما نیست. اگر دین او را یاری نکنید،او دینش را به امتی دیگر می سپارد. (طلبه شهید محمد فاضلی)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *