۳۶۲۲۶۱۹۱۱۲۱۱۷۵۱۵۴۷۹۱۵۹۱۱۰۲۲۵۱۲۹۴۲۸۱۹۳۲۲۲۲۱۲

در حماسه حسینى آن کسى که بیش از همه این درس را آموخت و بیش از همه این پرتو حسینى بر روح مقدس او تابید،

خواهر بزرگوارش زینب (سلام اللَّه علیها) بود.

راستى که موضوع عجیبى است: زینب با آن عظمتى که از اول داشته است- و آن عظمت را در دامن زهرا علیها السلام

و از تربیت على علیه السلام به دست آورده بود- در عین حال زینبِ بعد از کربلا با زینب قبل از کربلا متفاوت است،

یعنى زینب بعد از کربلا یک شخصیت و عظمت بیشترى دارد.

ما مى‏ بینیم در شب عاشورا زینب یکى دو نوبت حتى نمى‏ تواند جلوى گریه ‏اش رابگیرد. یک بار آنقدر گریه مى‏ کند که بر روى

دامن حسین بیهوش مى‏ شود و حسین علیه السلام با صحبتهاى خودش زینب را آرام مى‏ کند:

«لا یُذْهِبَنَّ حِلْمَکَ الشَّیْطانُ» «۱» خواهر عزیزم! مبادا وساوس شیطانى بر تو مسلط بشود و حلم را از تو برباید،

صبر و تحمل را از تو برباید. وقتى حسین به زینب مى‏ فرماید که چرا این‏طور مى‏ کنى، مگر تو شاهد و ناظر وفات جدم نبودى؟

جد من از من بهتر بود، پدر ما از ما بهتر بود، برادر همین‏طور، مادر همین‏طور، زینب با حسین اینچنین صحبت مى‏ کند: برادر جان!

همه آنها اگر رفتند بالأخره من پناهگاهى غیر از تو داشتم، ولى با رفتن تو براى من پناهگاهى باقى نمى ماند.

اما همینکه ایام عاشورا سپرى مى‏ شود و زینب، حسین علیه السلام را با آن روحیه قوى و نیرومند و با آن دستورالعمل‏ها

مى ‏بیند، زینب دیگرى مى‏ شود که دیگر احدى در مقابل او کوچکترین شخصیتى ندارد. امام زین العابدین فرمود: ما دوازده نفر

بودیم و تمام ما دوازده نفر را به یک زنجیر بسته بودند که یک سر زنجیر به بازوى من و سر دیگر آن به بازوى عمه ‏ام زینب بسته

بود.مى ‏گویند تاریخ ورود اسرا به شام دوم ماه صفر بوده است. بنابراین بیست و دو روز از اسارت زینب گذشته است؛

بیست و دو روز رنج متوالى کشیده است که با این حال او را وارد مجلس یزیدبن معاویه مى‏ کنند،

یزیدى که کاخ اخضر او (یعنى کاخ سبزى که معاویه در شام ساخته بود) آنچنان بارگاه مجلّلى بود که هرکس با دیدن آن بارگاه

و آن خدم و حشم و طنطنه و دبدبه، خودش را مى‏ باخت. بعضى نوشته‏ اند که افراد مى‏ بایست از هفت تالار مى‏ گذشتند

تا به آن تالار آخرى مى‏ رسیدند که یزید روى تخت مزیّن و مرصّعى نشسته بود و تمام اعیان و اشراف و اعاظم سفراى

کشورهاى خارجى نیز روى کرسیهاى طلا یا نقره نشسته بودند. در چنین شرایطى این اسرا را وارد مى‏ کنند و همین زینب

اسیر رنج دیده و رنج کشیده، در همان محضر چنان موجى در روحش پیدا شد و چنان موجى در جمعیت ایجاد کرد که یزیدِ

معروف به فصاحت و بلاغت را لال کرد. یزید شعرهاى ابن زبعرى را با خودش مى‏ خوانَد و به چنین موقعیتى که نصیبش شده

است افتخار مى‏ کند. زینب فریادش بلند مى‏ شود: «اظَنَنْتَ یا یَزیدُ حَیْثُ اخَذْتَ عَلَیْنا اقْطارَ الْأرْضِ و افاقَ السَّماءِ فَاصْبَحْنا نُساقُ

کَما تُساقُ‏ الْاسارى‏ انَّ بِنا عَلَى اللَّهِ هَواناً وَ بِکَ عَلَیْهِ کَرامَهً؟» اى یزید! خیلى باد به دماغت انداخته‏ اى‏ (شَمَخْتَ بِانْفِکَ!) «۲».

تو خیال مى‏ کنى اینکه امروز ما را اسیر کرده‏ اى و تمام اقطار زمین را بر ما گرفته ‏اى و ما در مشت نوکرهاى تو هستیم،

یک نعمت و موهبتى از طرف خداوند بر توست؟! به خدا قسم تو الآن در نظر من بسیار کوچک و حقیر و بسیار پست هستى و

من براى تو یک ذره شخصیت قائل نیستم.

ببینید، اینها مردمى هستند که بجز ایمان و شخصیت روحى و معنوى همه چیزشان را از دست داده ‏اند. آن وقت شما توقع

ندارید که شخصیتى مانند شخصیت زینب چنین حماسه ‏اى بیافریند و در شام انقلاب به وجود بیاورد؟

همان‏طور که انقلاب هم به وجود آورد.

یزید مجبور شد در همان شام روش خودش را عوض کند و اسرا را محترمانه به مدینه بفرستد، بعد تبرّى کند و بگوید:

«خدا لعنت کند ابن زیاد را، من چنان دستورى نداده بودم، او از پیش خود این کار را کرد.» چه کسى این کار را کرد؟

زینب چنین کارى را کرد.

در آخر جمله هایش این‏طور فرمود: «یا یَزیدُ! کِدْ کَیْدَکَ وَ اسْعَ سَعْیَکَ ناصِبْ جَهْدَکَ فَوَ اللَّهِ لا تَمْحوا ذِکْرَنا وَلا تُمیتُ وَحْیَنا» «۳».

زینب علیها السلام به کسى که مردم با هزار ترس و لرز به او «یا امیرالمؤمنین» مى‏ گفتند، خطاب مى‏ کند که یا یزید!

به تو مى‏ گویم: هر حقّه‏ اى که مى‏ خواهى بزن و هر کارى که مى‏ توانى انجام بده اما یقین داشته باش که اگر مى‏ خواهى

نام ما را در دنیا محو کنى، نام ما محو شدنى نیست؛ آن که محو و نابود مى‏

شود تو هستى.چنان خطبه‏اى در آن مجلس خواند که یزید لال و ساکت باقى ماند و خشم سراسر وجود آن مرد شقى

و لعین را فرا گرفت و براى اینکه دل زینب را آتش بزند و زبان او را ساکت کند و براى اینکه زینب منقلب بشود،

دست به یک عمل ناجوانمردانه زد: با عصاى خیزران خود به لب و دندان ابا عبداللَّه اشاره کرد.

وَلا حول و لا قوّه الّا باللَّه العلى العظیم‏

پی نوشتها

______________________________

(۱). بحارالانوار، ج ۴۵/ ص ۲٫

(۲). بحارالانوار، ج ۴۵/ ص ۱۳۳٫

(۳). همان، ص ۱۳۵٫

منبع:مجموعه‏ آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏۱۷ ،ص ۶۰

http://rihane.womenhc.com

دیدگاهی در مورد “زینب (سلام اللَّه علیها) و احساس شخصیت‏

  1. زهرا گفت:

    با سلام.
    مطالبتون خیلی زیبا و عالیه. تشکر
    موفق باشید

  2. باسلام. ممنونم از لطفتون. واقعا شخصیت والای حضرت زینب سلام الله علیها در وصف نمیاد. از کلام استاد شهید مطهری استفاده کردم. امیدوارم زندگی همه ما خصوصا دختران وزنان مسلمان، زینب گونه باشد ودر کلاس درس زینب (س) وسایر ائمه معصومین علیهم السلام، درس زندگی بگیریم.
    در پناه حق، موفق ومنصور باشید.

  3. دانلود بازی اندروید گفت:

    واقعا واقعا دمتون گرم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *