شرح-نهج-البلاغه

ِنَّمَا الْمَرْءُ فِي الدُّنْيَا غَرَضٌ تَنْتَضِلُ فِيهِ الْمَنَايَا وَ نَهْبٌ تُبَادِرُهُ الْمَصَائِبُ؛ وَمَعَ كُلِّ جُرْعَةٍ شَرَقٌ. وَ فِي كُلِّ أَكْلَةٍ غَصَصٌ. وَلاَ يَنَالُ الْعَبْدُ نِعْمَةً إِلاَّ بِفِرَاقِ أُخْرَى، وَلاَ يَسْتَقْبِلُ يَوْماً مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ بِفِرَاقِ آخَرَ مِنْ أَجَلِهِ. فَنَحْنُ أَعْوَانُ الْمَنُونِ، وَأَنْفُسُنَا نَصْبُ الْحُتُوفِ؛ فَمِنْ أَيْنَ نَرْجُو الْبَقَاءَ وَهَذَا اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ لَمْ يَرْفَعَا مِنْ شَيْءٍ شَرَفاً، إِلاَّ أَسْرَعَا الْكَرَّةَ فِي هَدْمِ مَا بَنَيَا، وَ تَفْرِيقِ مَا جَمَعَا؟!

امام(عليه السلام) فرمود: انسان در اين دنيا هدفى است كه تيرهاى مرگ همواره به سوى او نشانه گيرى مى كند و ثروتى است كه مصائب، در غارت آن شتاب دارند و بر يكديگر سبقت مى گيرند. همراه هر جرعه اى گلوگير شدنى و همراه هر لقمه اى (نيز) گلوگرفتنى است. انسان به نعمتى از آن نمى رسد جز با فراق نعمت ديگر. به استقبال هيچ روز از عمرش نمى رود جز اين كه از روز ديگرى از عمرش جدا مى شود، بنابراين ما اعوان و ياران مرگيم و جانمان هدف (عوامل) مرگبار و با اين حال چگونه مى توانيم اميد بقا داشته باشيم. اين شب و روز هرگز ارزش چيزى را بالا نبرده جز اين كه پراكنده مى كنند.

شرح و تفسير

چهره واقعى دنيا و سرانجام دنياپرستان

امام(عليه السلام) در اين گفتار نورانى چهره واقعى دنيا را به همگان نشان داده و از بىوفايى و ناپايدارى و مشكلات گوناگون آن سخن مى گويد; سخنى كه از جان مولا برخاسته و بر جان مى نشيند. حضرت در آن به شش نكته مهم اشاره كرده است: نخست مى فرمايد: «انسان در اين دنيا هدفى است كه تيرهاى مرگ همواره به سوى او نشانه گيرى مى كند و ثروتى است كه مصائب، در غارت آن شتاب دارند و بر يكديگر سبقت مى گيرند»; (إِنَّمَا الْمَرْءُ فِي الدُّنْيَا غَرَضٌ تَنْتَضِلُ فِيهِ الْمَنَايَا، وَنَهْبٌ تُبَادِرُهُ الْمَصَائِبُ). «غرض» به معناى هدفى است كه به آن تير مى اندازند و «تَنْتَضِلُ» از ريشه «نضل» (بر وزن عزل) به معناى غلبه در مبارزه و «منايا» جمع «منية» به معناى مرگ است. جالب اينكه در اين عبارت انسان به دو چيز تشبيه شده; يكى هدفى كه تيراندازان آن را نشانه مى گيرند و ديگر سرمايه اى كه غارتگران آن را چپاول مى كنند. انسان آن هدف است و عوامل مرگ زا تيرهايى كه به سوى او پرتاب مى شوند. وجود انسان و استعدادهاى فراوان او همان سرمايه عظيمى است كه مصائب مختلف به غارت آن مى پردازند و به همين دليل آرامش واقعى هرگز در اين زندگى ديده نمى شود. چگونه انسانى مى تواند آرامش داشته باشد در حالى كه دشمنانى از اطراف، او را نشانه گرفته اند و غارتگرانى اطراف خانه او جمع شده اند. در دومين نكته كه در واقع تكميل كننده نكته پيشين است مى فرمايد: «همراه هر جرعه اى گلوگير شدنى و همراه هر لقمه اى (نيز) گلوگرفتنى است»; (وَمَعَ كُلِّ جُرْعَة شَرَقٌ. وَفِي كُلِّ أَكْلَة غَصَصٌ). «شَرَق» مايه اى است كه گلوى انسان را مى گيرد و «غَصَص» غذايى كه گلوگير مى شود. اشاره به اين كه در كنار هر لذتى از لذات دنيا خطرات و ناراحتى هايى وجود دارد; در كنار هر نوشى نيشى است و در كنار هر خوشبختى بدبختى. زندگى آميخته با انواع مشكلات و مصائبِ از دست رفتن نيرو و توان جسمانى و بستگان و دوستان و ثروت ها و سرمايه ها. با اين حال كدام عاقل مى تواند آن را به عنوان هدف اصلى خود برگزيند؟ زندگى خالى از هر گونه ناراحتى زندگى جاويدان آخرت در بهشت برين است. «(وَإِنَّ الدَّارَ الاْخِرَةَ لَهِىَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ); و فقط سراى آخرت، سراى زندگى (واقعى) است، اگر مى دانستند». در سوره «فاطر» آيات 34 و 35 مى خوانيم: «(وَقَالُوا الْحَمْدُ للهِِ الَّذِى أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ * الَّذِى أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لاَ يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَلاَ يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ); آنها مى گويند حمد (و ستايش) براى خداوندى است كه اندوه را از ما برطرف ساخت پروردگار ما آمرزنده و سپاسگزار است همان كسى كه با فضل خود ما را در اين سراى اقامت (جاويدان) جاى داد نه در آن رنجى به ما مى رسد و نه سستى و واماندگى». سپس در ادامه معرفى حقيقت دنيا به سومين نكته پرداخته مى فرمايد: «(يكى از مشكلات مهم دنيا اين است كه) انسان به نعمتى از آن نمى رسد جز با فراق نعمت ديگرى»; (وَ لاَ يَنَالُ الْعَبْدُ نِعْمَةً إِلاَّ بِفِرَاقِ أُخْرَى). اين نكته واقعيتى ملموس و شايان دقت و عبرت است; فى المثل كسى كه فرزند ندارد واقعاً در زحمت است; اما هنگامى كه خدا اين نعمت را به او ارزانى مى دارد مشكلات زيادى براى نگهدارى و اداره و تربيت فرزند به سراغ او مى آيد، هنگامى كه مركبى ندارد در زحمت است و وقتى صاحب مركبى شد آسودگى هاى ديگرى را از دست مى دهد و هنگامى كه نام و نشان و شهرتى پيدا مى كند به نعمتى رسيده اما نعمت هاى ديگرى را به سبب اين شهرت از دست مى دهد. در واقع تمام نعمت هاى دنيا اين گونه است كه نعمت ها با هم جمع نمى شوند، بلكه يكى مى آيد و ديگرى از دست مى رود. در چهارمين نكته كه بى شباهت به نكته قبل نيست مى فرمايد: «انسان به استقبال هيچ روز از عمرش نمى رود جز اين كه از روز ديگرى از عمرش جدا مى شود»; (وَ لاَ يَسْتَقْبِلُ يَوْماً مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ بِفِرَاقِ آخَرَ مِنْ أَجَلِهِ). گرچه هر روزى از عمر نعمتى از نعمت هاى گرانبهاى الهى است ولى اين نعمت از سرمايه عمر انسان برداشته مى شود و او را يك گام به مرگ نزديك تر مى كند. اين شبيه همان چيزى است كه در يكى ديگر از گفتارهاى حكيمانه امام(عليه السلام)(در حكمت 74 گذشت) كه مى فرمايد: «نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَى أَجَلِهِ; نفس هاى انسان گام هاى او به سوى پايان عمر است» بسيارند كسانى كه از اين نكته غافلند; گويى عمر خود را در اين دنيا جاويدان مى دانند به همين سبب به سادگى روزها و ماه ها و سال هايى را به هدر مى دهند بى آنكه چيزى در برابر اين سرمايه عظيم دريافت دارند. اين حقيقت را قرآن مجيد به صورت ديگرى بيان كرده، مى فرمايد: «(وَالْعَصْرِ * إِنَّ الاِْنسَانَ لَفِى خُسْر); سوگند به عصر كه انسان در زيان كارى است». چه زيانى از اين بالاتر كه هر روز كه مى گذرد بخشى از سرمايه گرانبهاى عمر او كاسته مى شود. آن گاه در پنجمين نكته كه باز در ارتباط با نكات پيشين است مى فرمايد: «بنابراين ما اعوان و ياران مرگيم و جانمان هدف (عوامل) مرگبار و با اين حال چگونه مى توانيم اميد بقا داشته باشيم»; (فَنَحْنُ أَعْوَانُ الْمَنُونِ وَأَنْفُسُنَا نَصْبُ الْحُتُوفِ فَمِنْ أَيْنَ نَرْجُو الْبَقَاءَ). «منون» از ريشه «منّ» به معناى قطع و نقصان گرفته شده و از آنجا كه مرگ عمر انسان را قطع مى كند و مايه نقصان عدد انسان ها مى گردد به آن «منون» گفته شده است. تعبير به «أعْوانُ الْمَنُون» (ياران و كمك كاران مرگ) از اين نظر است كه انسان با گذراندن عمر خود گويى به مرگ خويش كمك مى كند و تعبير به «نَصْبُ الْحُتُوف» (حتُوف جمع «حَتف» به معناى مرگ) اشاره به اين است كه عوامل نابودى، بيمارى ها، سيل ها، زلزله ها، جنگ ها و حادثه هاى ناگوار هر كدام جان انسان را نشانه گرفته اند و سرانجام يكى از آنها تير خود را به هدف مى زند و به زندگى انسان پايان مى دهد و به اين دليل امام(عليه السلام) مى فرمايد: با وجود اين عوامل مرگبار ما چگونه اميد بقا داريم؟ هيچ كس از يك روز بعد از اين و يا حتى يك ساعت بعد آگاه نيست كه چه سرنوشتى دارد. آيا در زمره زندگان است، يا در كنار مردگان آرميده; خواه پير باشد يا جوان، سالم باشد يا بيمار. حضرت در ششمين و آخرين نكته در تكميل بحث هاى گذشته مى فرمايد: «اين شب و روز هرگز ارزش چيزى را بالا نبرده جز اين كه به سرعت باز مى گردند و آنچه را بنا كرده ويران مى سازند و هرچه را جمع كرده پراكنده مى كنند»; (وَهَذَا اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ لَمْ يَرْفَعَا مِنْ شَيْء شَرَفاً إِلاَّ أَسْرَعَا الْكَرَّةَ فِي هَدْمِ مَا بَنَيَا وَتَفْرِيقِ مَا جَمَعَا). شب و روز در واقع واحدهاى زندگى انسان را تشكيل مى دهند كه عمر انسان با گذشت آنها سپرى مى شود و نسبت حوادث به شب و روز (با آنكه آنها ظرف زمانند نه عامل حوادث) نوعى مجاز در نسبت است. شبيه آنچه در خطبه اى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آمده كه مى فرمايد: «وَقَدْ رَأيْتُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهارَ كَيْفَ يُبْلِيانِ كُلَّ جَديد وَيُقَرِّبانِ كُلَّ بَعيد; شما مردم شب و روز را ديده ايد كه چگونه هرچيز نو و جديدى را كهنه و هر دورى را نزديك مى سازند». اميرمؤمنان(عليه السلام) با تعبير ديگرى در خطبه 90 كه در جلد سوم گذشت آن را بيان فرموده و به جاى شب و روز خورشيد و ماه را عامل كهنه شدن نوها و دور شدن نزديك ها مى شمرد. (وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دائِبانِ في مَرْضاتِهِ يُبْلِيانِ كُلَّ جَديد وَيُقَرِّبانِ كُلَّ بَعيد). در يك جمع بندى از مجموع اين گفتار حكيمانه مى توان چنين گفت: از آنجا كه «حُبُّ الدُّنْيا رَأْسُ كُلِّ خَطيئَة» و علاقه به ماديات سرچشمه همه يا اغلب گناهان است، امام(عليه السلام) براى كاستن حب دنيا به ناپايدارى آن از تعبيرات بسيار پرمعنا در اين كلام نورانى استفاده كرده است. نخست هدف بودن انسان را در برابر تيرهاى مرگ كه سرانجام هر كسى است مطرح مى كند و سپس به خطراتى كه در هر لحظه حيات انسان را تهديد مى كند ـ مانند گلوگير شدن جرعه آب يا لقمه غذا ـ اشاره مى فرمايد سپس به اين نكته مهم توجه مى دهد كه هميشه مواهب دنيا با محروميت هايى همراه است و هرگز انسان نمى تواند تمام آنها را يكجا در اختيار بگيرد. آن گاه هشدار مى دهد كه روزهاى عمر پى در پى در گذرند و هر روز، انسان گام تازه اى به سوى مرگ بر مى دارد و مهم اينجاست كه از دست دادن سرمايه عمر در اختيار ما نيست; چه بخواهيم و چه نخواهيم پى در پى از ما گرفته مى شود. مجموع اين سخن درس عبرتى است براى همگان تا زهد در دنيا را پيشه كنند و از حرص و آز و طمع و غرق شدن در لذات بپرهيزند و از اين دنيا براى سعادت جاويدان خود در سراى آخرت بيندوزند.

author-avatar

درباره کیان آرامش

به داد اسلام برسید،و بدانید که خدا محتاج به عبادت و استعانت شما نیست. اگر دین او را یاری نکنید،او دینش را به امتی دیگر می سپارد. (طلبه شهید محمد فاضلی)

دیدگاهی در مورد “شرح و تفسير حکمت 191 نهج البلاغه

  1. اعتضادی گفت:

    با سلام…

    من خیلی از مطالب استفاده میکنم…

    جزاکم الله خیرا

  2. سلام عرض ادب واحترام:
    در پناه حق موفق باشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *