لاَ طَاعَةَ لِمَخْلُوق فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ.
امام(عليه السلام) فرمود: اطاعت مخلوق در معصيت خالق روا نيست.
شرح و تفسير
اطاعت مخلوق محدود به عدم معصيت خالق است
امام(عليه السلام) در اين كلام حكمت آميز به حقيقت روشنى اشاره مى كند كه بسيارى به هنگام عمل آن را فراموش مى كنند، مى فرمايد: «اطاعت مخلوق در معصيت خالق روا نيست»; (لاَ طَاعَةَ لِمَخْلُوق فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ). اشاره به اين كه ما هرچه داريم از ذات پاك پروردگار است و در هر كار و قبل از هر چيز بايد مطيع فرمان او باشيم، بهشت و دوزخ در دست اوست ثواب و جزا به حكم او، عزت و ذلت در اين دنيا نيز از ناحيه اوست و در واقع «لا مُؤَثِّرَ فِى الْوُجُودِ إلاَّ اللهُ» با اين حال چگونه ممكن است ما به اطاعت مخلوقى درآييم كه او فرمان معصيت خالق را صادر كرده است. اين نهايت بى خبرى و ضعف ايمان و نادانى و ناسپاسى است. به همين دليل فقهاى ما مى گويند اطاعت والدين و اطاعت زن از شوهر و مانند آن تنها در صورتى مجاز يا لازم است كه بر خلاف فرمان خدا نباشد و ازاين رو براى انجام حج واجب، نهى آنها هيچ اثرى ندارد و همچنين در انجام دادن واجبات ديگر و ترك محرمات، و آن كس كه اطاعت مخلوق را بر اطاعت خالق مقدم سازد در واقع مشرك است; يعنى گرفتار شرك عملى شده است; از اين رو قرآن مجيد در مورد والدين مى فرمايد «(وَإِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِى مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا); و اگر آن دو (مشرك باشند و) تلاش كنند كه براى من همتايى قائل شوى كه از آن آگاهى ندارى، از آنها پيروى مكن». همچنين اگر حكومتى به هر نام تشكيل شود و قانونى بر خلاف قانون خداوند وضع كند هيچ مسلمانى حق پيروى از آن را ندارد، چون اطاعت مخلوق و معصيت خالق است جز اين كه او را مجبور كنند. بعضى از شارحان نهج البلاغه براى اين جمله معناى ديگرى ذكر كرده و گفته اند منظور اين است كه هيچ كس حق ندارد از طريق معصيت راه اطاعت خدا را بپيمايد; مثلاً در خانه غصبى نماز گزارد يا با آب غصبى وضو يا غسل كند يا با مال حرام فى سبيل الله انفاق نمايد. ولى معناى اول صحيح تر به نظر مى رسد، از اين رو كسانى كه به اين جمله استناد جسته اند نيز در موارد مصداق معناى اول بوده است از جمله قصه «معاويه» و «شداد بن اوس» است كه ابن ابى الحديد نقل مى كند: او (كه از صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود) در مجلس معاويه حضور داشت. معاويه به او گفت: برخيز و يادى از على كن و عيب هايى براى او بشمار. او برخاست و خطبه اى خواند و نه تنها عيبى بر آن حضرت نگرفت بلكه تلويحاً مدح امام را كرد و در لابه لاى خطبه اش اين جمله را نيز بيان كرد: «إنَّهُ لا طاعَةَ لِمَخْلُوق فى مَعْصِيَةِ الْخالِقِ» و در پايان رو به معاويه كرد و گفت: اى معاويه كسى كه با ذكر حق تو را به خشم بياورد خيرخواه توست و كسى كه با سخن باطل تو را راضى كند خيانت به تو كرده است. معاويه سخن او را قطع كرد و دستور داد او را از محل خطابه پايين آورند. سپس به او محبت كرد و مالى به او بخشيد و به او گفت: تو مدح سخاوتمندان كردى آيا من از سخاوتمندان هستم يا نه؟ «شداد» گفت: اگر مال حلالى غير از اموال بيت المال مسلمانان داشته باشى و انفاق كنى تو از سخاوتمندانى و اما اگر مال مسلمانان باشد و آن را در اختيار گرفته باشى و از طريق اسراف آن را خرج كنى مشمول آيه: (إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ) خواهى بود. مرحوم مغنيه نيز در شرح نهج البلاغه خود ضمن تفسير كلام امام(عليه السلام) به همين معنا، مى گويد: كسى كه معصيت پروردگار كند حجت الهى بر ضد او تمام است، هرچند از همه خلايق اطاعت كند و هر كس اطاعت خداوند نمايد حجت الهى به نفع او تمام است حتى اگر جميع خلايق را معصيت كند، بلكه در چنين موردى كه مردم مخالف اطاعت خدا هستند ولى او خدا را اطاعت مى كند، اطاعتى برتر و داراى ثوابى بيشتر است. قرآن مجيد مى فرمايد: «(أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنتُمْ مُؤْمِنِينَ); آيا از آنها مى ترسيد؟ با اين كه اگر ايمان داريد خداوند سزاوارتر است كه از او بترسيد».