لِكُلِّ امْرِئ عَاقِبَةٌ، حُلْوَةٌ أَوْ مُرَّةٌ.
امام(عليه السلام) فرمود: براى هر كس سرانجامى است، شيرين يا تلخ.
شرح و تفسير
هر كس عاقبتى دارد
امام در اين كلام نورانى اشاره به نكته مهمى مى كند كه بسيارى از آن غافلند و آن توجه دادن به عاقبت كارها و عاقبت انسان هاست. مى فرمايد: «براى هر كس سرانجامى است، شيرين يا تلخ»; (لِكُلِّ امْرِئ عَاقِبَةٌ، حُلْوَةٌ أَوْ مُرَّةٌ). يعنى انسان نبايد امروز خود را در نظر بگيرد، بايد مراقب عاقبت خويش باشد. ابن الوقت بودن و به نتيجه اعمال خود نينديشيدن و عاقبت كار را نديدن مايه بدبختى است. مسئله تدبر و تدبير كه از صفات برجسته انسان شمرده مى شود به همين معناست كه انسان عاقبت انديش باشد نه ابن الوقت. به يقين غفلت از عاقبت كارها و عاقبت زندگى انسان مشكلات عظيمى براى او در دنيا و آخرت به بار مى آورد. افراد موفق و پيروز عاقبت انديش اند و سعى مى كنند از عاقبت «مُرّة» (تلخ) بپرهيزند و به عاقبت «حُلوة» (شيرين) روى آورند. در حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: كسى نزد ايشان آمد و عرض كرد يا رسول الله! اندرزى به من ده. پيغمبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: اگر سفارش و اندرزى به تو گويم مى پذيرى يا با آن مخالفت مى كنى؟ عرض كرد: آرى. پيغمبر(صلى الله عليه وآله) سه بار اين سخن را تكرار كرد و او در هر مرتبه جواب آرى دارد. پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «فَإِنِّي أُوصِيكَ إِذَا أَنْتَ هَمَمْتَ بِأَمْر فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ فَإِنْ يَكُ رُشْداً فَامْضِهِ وَإِنْ يَكُ غَيّاً فَانْتَهِ عَنْهُ; هنگامى كه تصميم بر كارى گرفتى در عاقبت آن بينديش اگر عاقبت آن را نيك ديدى انجام ده و اگر عاقبت آن زشت و تاريك است از آن بپرهيز». قرآن مجيد نيز روى مسئله عاقبت مؤمنان و كافران تكيه كرده در يك جا مى فرمايد: «(وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ); و سرانجام (نيك) براى پرهيزگاران است». و در جاى ديگر در مقام هشدار به كافران لجوج مى گويد: «(أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِى الاَْرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ); آيا (مخالفان دعوت تو) در زمين سير نكردند تا ببينند سرانجام كسانى كه پيش از آنها بودند چگونه شد؟!». در آيات فراوان ديگرى سخن از عاقبت نيك و بد به ميان آمده است. نكته: اهميّت حسن عاقبت عمر انسان فراز و نشيب هاى زيادى دارد و غالبا از حالى به حال ديگر دگرگون مى شود. آنچه از همه مهم تر است برگ هاى آخر دفتر زندگانى است كه عمر با آن پايان مى پذيرد، ازاين رو مى بينيم كه انبياى الهى نگران عاقبت كار خويش بودند. درباره يوسف(عليه السلام) مى خوانيم كه بعد از رسيدن به آن همه مقامات و نجات از آن همه مشكلات كه در زندگى كمتر كسى ديده مى شود، آخرين تقاضايى كه از خدا داشت اين بود: «(تَوَفَّنِى مُسْلِماً وَأَلْحِقْنِى بِالصَّالِحِين); مرا مسلمان بميران، و به صالحان ملحق فرما». نيز حضرت ابراهيم(عليه السلام) هنگامى كه به فرزندانش نصيحت مى كند بر اين امر تأكيد مى فرمايد: «(فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ); و شما، جز به آيين اسلام (و تسليم در برابر فرمان خدا) از دنيا نرويد». مرحوم علامه مجلسى در جلد 68 بحارالانوار صفحه 362 بابى تحت عنوان «حُسْنُ الْعاقِبَة وَإصْلاحُ السَّريرَةِ» آورده و احاديث نابى ذيل آن ذكر كرده است، از جمله: «كَتَبَ الصَّادِقُ(عليه السلام) إِلَى بَعْضِ النَّاسِ إِنْ أَرَدْتَ أَنْ يُخْتَمَ بِخَيْر عَمَلُكَ حَتَّى تُقْبَضَ وَأَنْتَ فِي أَفْضَلِ الاَْعْمَالِ فَعَظِّمْ لِلَّهِ حَقَّهُ أَنْ تَبْذُلَ نَعْمَاءَهُ فِي مَعَاصِيهِ وَأَنْ تَغْتَرَّ بِحِلْمِهِ عَنْكَ وَأَكْرِمْ كُلَّ مَنْ وَجَدْتَهُ يَذْكُرُنَا أَوْ يَنْتَحِلُ مَوَدَّتَنَا ثُمَّ لَيْسَ عَلَيْكَ صَادِقاً كَانَ أَوْ كَاذِباً إِنَّمَا لَكَ نِيَّتُكَ وَعَلَيْهِ كَذِبُهُ; امام صادق(عليه السلام)به بعضى از مردم (از يارانش) چنين نوشت كه اگر مى خواهى عاقبت به خير شوى آن گونه كه از دنيا بروى در حالى كه در افضل اعمال هستى حق خداوند را بزرگ دار بدين گونه كه نعمت هاى او را در معاصى اش صرف نكنى و از حلم او نسبت به خود مغرور نشوى (ديگر آنكه) هر كسى را يافتى كه يادى از ما مى كند يا مودت ما را ابراز مى دارد احترام كن خواه راستگو باشد يا دروغگو; به تو مربوط نيست تو به نيت خود مى رسى و اگر او دروغگو باشد نتيجه اعمال خود را مى برد». درباره حسن عاقبت مطالب زيادى گفته شده و بسيارند كسانى كه دعاى اصلى آنها در پيشگاه خداوند دعا براى حسن عاقبت باشد و در روايات اسلامى ـ چنان كه خواهد آمد ـ اهميت زيادى به آن داده شده تا آنجا كه طبق رواياتى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «خَيْرُ الاُْمُورِ خَيْرُهَا عَاقِبَةً; بهترين كارها (تا چه رسد به انسان ها) كارى است كه عاقبت و سرانجامش نيك باشد». در حديثى اميرمؤمنان(عليهم السلام) فرمود: «إِنَّ حَقِيقَةَ السَّعَادَةِ أَنْ يُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالسَّعَادَةِ وَإِنَّ حَقِيقَةَ الشَّقَاءِ أَنْ يُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالشَّقَاءِ; حقيقت سعادت آن است كه انسان، سرانجام كارش به سعادت خاتمه يابد و حقيقت شقاوت (ومحروميت از رحمت خدا) آن است كه سرانجام كارانسان به شقاوت پايان يابد». در حديث پرمعناى ديگرى از حضرت مسيح(عليه السلام)مى خوانيم كه خطاب به حواريون مى گفت: «من به حق مى گويم كه مردم معتقدند استحكام بنا به شالوده آن است; ولى من چنين نمى گويم. حواريون گفتند: اى روح الله تو چه مى گوئى؟ در پاسخ گفت: من به حق مى گويم كه اساس واقعى آخرين سنگى است كه بر بنا گذارده مى شود. (كنايه از اين كه معيار سعادت انسان پايان كار اوست)». در حديث ديگرى امام صادق از پدران گراميش(عليهم السلام) از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)چنين نقل مى كند: «مَنْ أَحْسَنَ فِيمَا بَقِيَ مِنْ عُمُرِهِ لَمْ يُؤَاخَذْ بِمَا مَضَى مِنْ ذَنْبِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فِيمَا بَقِيَ مِنْ عُمُرِهِ أَخَذَ بِالاَْوَّلِ وَالاْخِرِ; كسى كه در باقى مانده عمر كار نيك به جا آورد، خداوند او را بر گناهان گذشته اش مجازات نمى كند و كسى كه در باقيمانده عمرش بد كند هم به گناهان گذشته و هم به گناهان آينده مؤاخذه خواهد شد». همچنين در حديث طولانى ديگرى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه سه بار فرمود: «الْعَمَلُ بِخَوَاتِيمِه; معيار سنجش هر عملى پايان آن است». در دعاهاى مأثوره نيز كراراً دعا براى حُسن عاقبت ذكر شده از جمله در حديثى در تعقيبات نماز از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «وَأَسْأَلُكَ أَنْ تَعْصِمَنِي بِطَاعَتِكَ حَتَّى تَتَوَفَّانِي عَلَيْهَا وَأَنْتَ عَنِّي رَاض وَأَنْ تَخْتِمَ لِي بِالسَّعَادَة; خداوندا! من از تو مى خواهم اين كه مرا در طاعت خودت استوار دارى تا اين كه مرا در حالى كه از من راضى هستى از دنيا ببرى و از تو مى خواهم پايان عمر مرا سعادت قرار دهى». در پايان عهدنامه معروف «مالك اشتر» نيز اين جمله نورانى به چشم مى خورد كه امام(عليه السلام)عرضه مى دارد: «وَأَنَا أَسْأَلُ اللَّهَ… وَأَنْ يَخْتِمَ لِي وَلَكَ بِالسَّعَادَةِ وَالشَّهَادَةِ; از خدا مى خواهم كه پايان عمر من و تو را سعادت و شهادت قرار دهد». آنچه در روايات بالا و آيات قرآنى درباره اهميتِ حسن عاقبت يا سوء عاقبت آمده دليل روشنى دارد كه آنچه در طويل المدة باقى مى ماند عاقبت هر كارى است در حالى كه آغاز آن كوتاه مدت است; مثلاً فرزندى براى انسان متولد مى شود، در اوائل عمر از نظر اخلاقى يا جسمى نقاط ضعف مهمى دارد; اما پس از مدتى از هر نظر موزون و استوار مى گردد و پدر و مادر و همچنين جامعه به وجود او افتخار مى كنند، زيرا آنچه بقا دارد پايان كار است. يا اين كه براى ساختن بنايى، انسان در ابتدا گرفتار مشكلات عظيمى مى شود; ولى در پايان بنايى خوب و موزون ساخته مى شود كه همگان از آن بهره مند مى شوند و مايه آبروى سازنده و جامعه شده و اى بسا جزو آثار ماندگار و باستانى قرار مى گيرد. همچنين در مورد انسان ها از نظر سعادت و شقاوت، همه ما ـ با قطع نظر از آيات و روايات حسن عاقبت ـ به وجود «حر بن يزيد رياحى» افتخار مى كنيم در حالى كه مدتى طولانى از عمرش در خدمت حاكمان ظالم بنى اميه بود، همين كه در آخرين ساعات عمرش بيدار شد و شهادت در راه امام حسين(عليه السلام) را بر همه چيز ترجيح داد نام او از فهرست شقاوتمندان حذف گرديد و در فهرست سعادتمندان قرار گرفت. به عكس، جمعى از صحابه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را مى بينيم كه در آغاز در صف بهشتيان بودند; اما بعد از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آتش جنگ برافروختند و عده زيادى را به كشتن دادند و امروز متأسفانه تاريخ اسلام نام آنها را به نيكى نمى برد. اينجاست كه همه ما دست به دعا برداشته عرضه مى داريم: خداوندا! به ما حسن عاقبت عنايت فرما.