وَقَدْ سَمِعَ رَجُلاً يَذُمُّ الدُّنْيَا : أَيُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْيَا، الْمُغْتَرُّ بِغُرُورِهَا، الْمَخْدُوعُ بِأَبَاطِيلِهَا! أَ تَغْتَرُّ بِالدُّنْيَا ثُمَّ تَذُمُّهَا؟ أَنْتَ الْمُتَجَرِّمُ عَلَيْهَا، أَمْ هِيَ الْمُتَجَرِّمَةُ عَلَيْکَ؟ مَتَى اسْتَهْوَتْکَ، أَمْ مَتَى غَرَّتْکَ؟ أَبِمَصَارِعِ آبَائِکَ مِنَ الْبِلَى، أَمْ بِمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِکَ تَحْتَ الثَّرَى؟ كَمْ عَلَّلْتَ بِكَفَّيْکَ، وَكَمْ مَرَّضْتَ بِيَدَيْکَ! تَبْتَغِي لَهُمُ الشِّفَاءَ، وَتَسْتَوْصِفُ لَهُمُ الاَْطِبَّاءَ، غَدَاةَ لاَ يُغْنِي عَنْهُمْ دَوَاوُکَ، وَلاَ يُجْدِي عَلَيْهِمْ بُكَاوُکَ. لَمْ يَنْفَعْ أَحَدَهُمْ إِشْفَاقُکَ، وَلَمْ تُسْعَفْ فِيهِ بِطِلْبَتِکَ، وَلَمْ تَدْفَعْ عَنْهُ بِقُوَّتِکَ! وَقَدْ مَثَّلَتْ لَکَ بِهِ الدُّنْيَا نَفْسَکَ، وَبِمَصْرَعِهِ مَصْرَعَکَ. إِنَّ الدُّنْيَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا، وَدَارُ عَافِيَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا، وَدَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا، وَدَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا. مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ، وَمُصَلَّى مَلاَئِكَةِ اللَّهِ، وَمَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ، وَمَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ. اكْتَسَبُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ، وَرَبِحُوا فِيهَا الْجَنَّةَ. فَمَنْ ذَا يَذُمُّهَا وَقَدْ آذَنَتْ بِبَيْنِهَا، وَنَادَتْ بِفِرَاقِهَا، وَنَعَتْ نَفْسَهَا وَأَهْلَهَا؛ فَمَثَّلَتْ لَهُمْ بِبَلاَئِهَا الْبَلاَءَ، وَشَوَّقَتْهُمْ بِسُرُورِهَا إِلَى السُّرُورِ؟! رَاحَتْ بِعَافِيَةٍ، وَابْتَكَرَتْ بِفَجِيعَةٍ، تَرْغِيباً وَتَرْهِيباً، وَتَخْوِيفاً وَتَحْذِيراً، فَذَمَّهَا رِجَالٌ غَدَاةَ النَّدَامَةِ، وَحَمِدَهَا آخَرُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ. ذَكَّرَتْهُمُ الدُّنْيَا فَتَذَكَّرُوا، وَحَدَّثَتْهُمْ فَصَدَّقُوا، وَوَعَظَتْهُمْ فَاتَّعَظُوا.
امام علیه السلام شنيد مردى در محضرش نكوهش دنيا مىكند (در حالى كه از غافلان بود) به او فرمود : اى كسى كه نكوهش دنيا مىكنى (و دنيا را به خدعه و نيرنگ و فريبندگى متهم مىسازى) تو خودت تن به غرور دنيا دادهاى و به باطلهاى آن فريفته شدهاى (عيب از توست نه از دنيا) تو خود فريفته دنيا شدهاى سپس دنيا را مذمت مىكنى (و گناه را به گردن آن مىافكنى؟) تو ادعا مىكنى كه دنيا بر تو جرمى روا داشته يا دنيا چنين ادعايى بر تو دارد؟ چه زمانى دنيا تو را به خود مشغول ساخت، يا كى تو را فريب داد؟ آيا به محلى كه پدرانت به خاك افتادند و پوسيدند تو را فريب داده؟ يا به خوابگاه مادرانت در زير خاك؟ چهقدر با دست خود به بيماران پرداختى و چهقدر آنها را پرستارى كردى؟ درخواست شفا براى آنها مىكردى و از طبيبان، راه درمان آنها را مىخواستى، در آن روزهايى كه داروىِ تو به حال آنها سودى نداشت و گريه تو فايدهاى نمىبخشيد، و دلسوزى آميخته با ترس تو براى هيچ يك از آنها سودى نداشت و كوششها و كمكهايت براى آنها نتيجهاى نمىداد و با نيرويت دفاعى از آنها نكردى (و سرانجام با همه اين تلاش و كوششها مرگ گريبانشان را گرفت و به همه چيز پايان داد). دنيا با اين نمونهها (كه براى تو گفتم) وضع تو را نيز مجسم ساخته و با قربانگاههاى او (براى ديگران)، قربانگاه تو را! امام علیه السلام فرمود: دنيا سراى صدق و راستى است براى آن كس كه به راستى با آن رفتار كند، و جايگاه عافيت است براى كسى كه از آن چيزى بفهمد، و سراى بىنيازى است براى آن كس كه از آن توشه برگيرد، و محلّ موعظه و اندرز است براى كسى كه از آن اندرز گيرد. دنيا مسجد دوستان خدا و نمازگاه فرشتگان پروردگار، و محل نزول وحى الهى، و تجارت خانه اولياى الهى است. آنها در دنيا رحمت خدا را به دست آورده و بهشت را از آن بهره گرفتند. با اين حال (كه براى تو شرح دادم) چه كسى دنيا را نكوهش مىكند؟ دنيا جدايى خود را اعلام داشته و فراق خويش را با صداى بلند خبر داده و از مرگ خود و اهلش همه را با خبر ساخته است. دنيا بانمونهاى از بلاهايش بلاهاى آخرت را به آنها نشان داده و با صحنههايى از سرور و خوشحالىاش به سرور آخرت متوجه ساخته است (در حالى كه همه مىدانند نه بلاى آخرت قابل مقايسه با بلاى دنيا و نه سرور آخرت شايسته مقايسه با سرور دنياست). گاه مىبينند هنگام عصر در عافيتاند و صبحگاهان در مصيبت (و به اين ترتيب) گاه تشويق مىكند و گاه مىترساند و گاه انسان را به خوف مىافكند وبرحذر مىدارد با اين اوصاف، گروهى آن را در «روز پشيمانى» (روز قيامت) نكوهش مىكنند و گروه ديگرى در آن روز آن را مدح و ستايش مىنمايند؛ همان گروهى كه دنيا به آنها تذكر داد و متذكر شدند و براى آنها (با زبان حال) سخن گفت و تصديقش كردند و به آنان اندرز داد و اندرزش را پذيرا شدند.
شرح و تفسير
كجاى دنيا فريبنده است؟
اين كلام حكمت آميز كه درباره نقش مؤثر دنيا و مواهب آن براى رسيدن به سعادت اخروى بيان شده در زمانى امام ذكر فرمود كه «شنيد مردى به نكوهش دنيا زبان گشوده است»; (وَقَدْ سَمِعَ رَجُلاً يَذُمُّ الدُّنْيَا). اين مرد اهل بصره و جنگ جمل بود، آن گونه كه بعضى گفته اند يا اهل كوفه كه برخى ديگر نوشته اند ، تأثيرى در اصل سخن ندارد; ولى به نظر مى رسد كه امام(عليه السلام) احساس فرمود مرد رياكارى است و نكوهش او از دنيا نوعى اظهار قدس و تقواست بى آنكه صاحب قدس و تقوا باشد و به هر حال امام(عليه السلام) از اين موقعيت استفاده كرد تا درس بسيار مهمى را درباره دنيا و مواهب دنيوى به همگان بدهد. اين كلام بسيار پربار و حكيمانه به دو بخش تقسيم مى شود; بخش اول درباره اين است كه وصف دنيا به فريب كار بودن توصيف بى دليلى است، زيرا اگر چشم عبرت بين باشد نشانه هاى بىوفايى دنيا در همه جاى آن آشكار است. مى فرمايد: «اى كسى كه نكوهش دنيا مى كنى (و دنيا را به خدعه و نيرنگ و فريبندگى متهم مى سازى) تو خودت تن به غرور دنيا داده اى و به باطل هاى آن فريفته شده اى (عيب از توست نه از دنيا)»; (أَيُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْيَا، الْمُغْتَرُّ بِغُرُورِهَا، الْمَخْدُوعُ بِأَبَاطِيلِهَا!). سپس مى افزايد: «آيا تو خود فريفته دنيا شده اى سپس دنيا را مذمت مى كنى (و گناه را به گردن آن مى افكنى؟) تو ادعا مى كنى كه دنيا بر تو جرمى روا داشته يا دنيا چنين ادعايى بر تو دارد؟»; (أَتَغْتَرُّ بِالدُّنْيَا ثُمَّ تَذُمُّهَا، أَنْتَ الْمُتَجَرِّمُ عَلَيْهَا، أَمْ هِيَ الْمُتَجَرِّمَةُ عَلَيْكَ؟). «مُتَجَرِّم» به كسى مى گويند كه ادعاى جرم بر كسى دارد و منظور امام(عليه السلام) اين است كه تو از دنيا شكايت مى كنى كه بر تو ستم كرده و تو را فريفته در حالى كه دنيا بايد از تو شكايت كند كه مواهبش را به باطل هزينه كرده اى. سپس امام(عليه السلام) از مظاهر بيدار كننده دنيا به دو چيز كه در دسترس همگان است استدلال مى كند. نخست مى فرمايد: «چه زمانى دنيا تو را به خود مشغول ساخت يا كى تو را فريب داد؟ آيا به محلى كه پدرانت به خاك افتادند و پوسيدند تو را فريب داده يا به خوابگاه مادرانت در زير خاك؟»; (مَتَى اسْتَهْوَتْكَ، أَمْ مَتَى غَرَّتْكَ؟ أَبِمَصَارِعِ آبَائِكَ مِنَ الْبِلَى، أَمْ بِمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِكَ تَحْتَ الثَّرَى؟). اشاره به اين كه اگر يك گام به سوى قبرستان بردارى و لحظه اى در كنار آن بايستى و بينديشى همه چيز بر تو ظاهر و آشكار مى شود; پدران و مادران و عزيزان، ديروز در ميان شما بودند و حيات و نشاطى داشتند ولى امروز، خاموش در زير خاك ها خفته و پوسيده اند. آيا همين يكى براى بيدار ساختن انسان كافى نيست؟ و به گفته شاعر: بشكاف خاك را و ببين يك دم *** بى مهرى زمانه رسوا را آن گاه امام(عليه السلام) به صحنه هاى عبرت آميز ديگرى از بى اعتبارى و بىوفايى دنيا اشاره كرده مى فرمايد: «چقدر با دست خود به معالجه بيماران پرداختى و چقدر آنها را پرستارى كردى، درخواست شفا براى آنها مى كردى و از طبيبان، بيان راه درمان آنها را مى خواستى در آن روزهايى كه داروىِ تو به حال آنها سودى نداشت و گريه تو فايده اى نمى بخشيد، دلسوزى آميخته با ترس تو براى هيچ يك از آنها سودى نداشت و كوشش ها و كمك هايت براى آنها نتيجه اى نمى داد و با نيرويت دفاعى از آنها نكردى (و سرانجام با همه اين تلاش و كوشش ها مرگ گريبانشان را گرفت و به همه چيز پايان داد)»; (كَمْ عَلَّلْتَ بِكَفَّيْكَ، وَكَمْ مَرَّضْتَ بِيَدَيْكَ! تَبْتَغِي لَهُمُ الشِّفَاءَ، وَتَسْتَوْصِفُ لَهُمُ الاَْطِبَّاءَ، غَدَاةَ لاَ يُغْنِي عَنْهُمْ دَوَاؤُكَ، وَلاَ يُجْدِي عَلَيْهِمْ بُكَاؤُكَ. لَمْ يَنْفَعْ أَحَدَهُمْ إِشْفَاقُكَ، وَلَمْ تُسْعَفْ فِيهِ بِطِلْبَتِكَ وَلَمْ تَدْفَعْ عَنْهُ بِقُوَّتِكَ!). (توجه داشته باشيد) كه «علّلت» از ريشه «تعليل» به معناى به معالجه پرداختن و «مرضت» از ماده «تمريض» به معناى پرستارى نمودن و «تَسْتَوْصِفُ» از ريشه «وصف» گرفته شده و در اينجا به معناى طلب راه درمان از طبيب است و «إشْفاق» به معناى محبت آميخته با ترس و «تُسْعَفْ» از ماده «اِسْعاف» به معناى يارى طلبيدن و كمك كردن است. امام(عليه السلام) در اين گفتار شفاف و بسيار روشن صحنه هاى عبرت انگيز دنيا را به طرز بسيار آموزنده اى ترسيم فرموده و به پرستارانى اشاره مى كند كه حال بيمارشان روز به روز سخت تر مى شود، گاه به دعا متوسل مى شوند، گاه به طبيب و دارو، گاه بيتابى مى كنند و دلسوزى و گاه سيلاب اشك از چشمشان سرازير مى شود; ولى هيچ كدام از آنها سودى نمى بخشد و بيمار در برابر چشمان اشك آلود آنها جان مى سپارد. اينها امورى است كه بسيارى از مردم تجربه كرده اند و آنها كه تجربه نكرده ند از ديگران شنيده اند. آيا اين صحنه ها كافى نيست كه انسان به وسيله آن پى به بى اعتبارى و بىوفايى دنيا ببرد؟ در پايان اين بخش امام(عليه السلام) مى فرمايد: «و (بدين ترتيب) دنيا با اين نمونه ها وضع تو را نيز مجسم ساخته است و با قربانگاه هاى او (براى ديگران)، قربانگاه تو را»; (وَقَدْ مَثَّلَتْ لَكَ بِهِ الدُّنْيَا نَفْسَكَ، وَبِمَصْرَعِهِ مَصْرَعَكَ). اشاره به اين كه اين گورستان هايى كه در اطراف شهر و ديار توست و بيماران و بيمارستان هايى كه در جاى جاى وطن تو وجود دارند همه نشانه هايى از بى مهرى زمانه رسواست و جاى اين ندارد كه دنيا را با اين همه نشانه هاى بىوفايى، فريبنده و غافل كننده بپندارى. كدام فريبندگى و كدام فريب كارى. البته اين سؤال در اينجا پيش مى آيد كه در قرآن مجيد حيات دنيا به «سرگرمى و بازى» و «متاع غرور» و در روايات به نام «دارالغرور» معرفى شده است. امام(عليه السلام) در داستان خانه اى كه شريح قاضى خريدارى كرده بود (نامه سوم از بخش نامه ها) دنيا را به عنوان «دار الغرور» معرفى فرموده است. همچنين امام سجاد(عليه السلام) نيز در دعاى معروفش: «اللّهُمَّ ارْزُقْني التَّجافِىَ عَنْ دارِ الْغُرُورِ» دنيا را «دارالغرور» معرفى نموده اند. در بعضى از احاديث ديگر هم دنيا را «دارالغرور» شناخته شده است. ممكن است بپرسيم اين تعبيرات چگونه با آنچه امام(عليه السلام) در كلام حكيمانه مورد بحث فرموده سازگار است؟ پاسخ اين سؤال روشن است; هرگاه نگاه به دنيا، نگاه سطحى و زودگذر باشد، دنيا «دار الغرور» است; اما اگر نگاه به آن عميق و حكيمانه باشد، دنيا دار عبرت و بيدارى است. ادامه اين سخن حكيمانه نيز گواه بر آن است كه گفته ايم. شرح و تفسير دنيا تجارتخانه اولياى خداست امام(عليه السلام) در ادامه گفتار حكيمانه اى كه در مورد دنيا در بخش پيشين داشت، در اين بخش جنبه هاى مثبت دنيا را در هشت جمله برمى شمرد در چهار جمله نخست مى فرمايد: «دنيا سراى صدق و راستى است براى آن كس كه به راستى با آن رفتار كند و جايگاه عافيت است براى كسى كه از آن چيزى بفهمد و سراى بى نيازى است براى آن كس كه از آن توشه برگيرد و محلّ موعظه و اندرز است براى آن كس كه از آن اندرز گيرد»; (إِنَّ الدُّنْيَا دَارُ صِدْق لِمَنْ صَدَقَهَا، وَدَارُ عَافِيَة لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا، وَدَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا، وَدَارُ مَوْعِظَة لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا). به اين ترتيب، دنيا گرچه در نظر اول «دار الغرور» و «دار لهو و لعب» است ولى با دقت مى تواند به سراى عافيت و موعظه و برگرفتن زاد و توشه تبديل شود و نردبان ترقى انسان براى قرب الى الله باشد و معراج مؤمن و مزرعه آخرت گردد. همان گونه كه در آيات و روايات به آن اشاره شده است و امام(عليه السلام) در خطبه 28 دنيا را به ميدان تمرين و آمادگى براى مسابقه در ميدان جهان ديگر تشبيه فرمود (أَلا وَإنَّ الْيَوْمَ الْمِضْمارُ وَغَداً السِّباقُ) و در خطبه 203 دستور مى دهد از اين محل عبور براى قرارگاه اصلى خود توشه برگيريد (فَخُذوا مِنْ مَمَرِّكُمْ لِمَقَرِّكُمْ). درست است كه دنيا در نظر ابتدايى دروغ گوست; ولى اگر كمى در حوادث آن دقت شود مى بينيم كه راست گوست و واقعيت ها را برملا مى سازد و بانگ رحيل سر مى دهد. صحيح است كه دنيا سراى بيماردلان است; اما براى آنها كه اهل فهم و دركند سراى تن درستى است. درست است كه دنيا در نظر ابتدايى دار فقر است و تمام سرمايه هاى وجود انسان را مى گيرد و تهى دست به زير خاك مى فرستد; ولى براى آنان كه آماده برگرفتن زاد و توشه اند دار غناست. صحيح است كه دنيا غافل كننده است; اما براى آنها كه اهل پند و نصيحت اند دار موعظه است. سپس امام(عليه السلام) به چهار وصف ديگر پرداخته مى فرمايد: «دنيا مسجد دوستان خدا و نمازگاه فرشتگان پروردگار و محل نزول وحى الهى و تجارت خانه اولياى الهى است»; (مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ، وَمُصَلَّى مَلاَئِكَةِ اللَّهِ، وَمَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ، وَمَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ). امام(عليه السلام) در واقع در اين عبارت كوتاه چهار نام بر دنيا نهاده كه هر يك پيامى دارد. نام «مسجد»، «مصلى»، «مهبط وحى» و «تجارت خانه اولياى حق» آيا ممكن است مسجد جايگاه بدى باشد و يا نمازخانه فرشتگان سزاوار نكوهش گردد؟ و آيا جايگاهى كه وحى الهى بر آن نازل شده و تجارت خانه دوستان حق است جاى بدى است؟ تعبير به تجارت خانه در واقع بر گرفته از آيه شريفه (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَة تُنجِيكُمْ مِّنْ عَذَاب أَلِيم) مى باشد. بعضى از شارحان نهج البلاغه «مُصَلَّى مَلاَئِكَةِ اللَّهِ» را اشاره به سجده كردن فرشتگان براى آدم دانسته اند در حالى كه دليلى بر اين تخصيص نيست; پيوسته جمعى از فرشتگان در حال سجود و جمعى در حال ركوع و مشغول نمازند و منحصر به زمان خاصى نيست و فرشتگان در همه جا هستند; در آسمان و در زمين و مخصوصاً در اماكن مقدسى همچون مكه و مدينه و بقاع معصومان(عليهم السلام). از مجموع اين تعبيرات استفاده مى شود كه دنيا موقعيت بسيار مهمى دارد براى آنان كه از آن بهره گيرند; هم منزلگاهى است براى تهيه زاد و توشه، هم دانشگاهى است براى دروس اخلاقى و موعظه، هم محلى براى عبادت پروردگار و هم تجارت خانه اى است كه انسان با سرمايه عمر وارد آن مى شود و در برابر اين سرمايه مى تواند بهترين متاع ها را كه همان قرب پروردگار و رضاى او و سعادت جاويدان است فراهم سازد. از اين رو امام در ادامه اين سخن مى فرمايد: «آنها در دنيا رحمت خدا را به دست آورده و بهشت را از آن سود بردند»; (اكْتَسَبُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ، وَرَبِحُوا فِيهَا الْجَنَّةَ). سپس امام(عليه السلام) براى يك نتيجه گيرى به آغاز سخن باز مى گردد و مى فرمايد: «با اين حال (كه براى تو شرح دادم) چه كسى دنيا را نكوهش مى كند در حالى كه جدايى خود را اعلام داشته و فراق خود را با صداى بلند خبر داده و خبر از مرگ خود و اهلش داده است»; (فَمَنْ ذَا يَذُمُّهَا وَقَدْ آذَنَتْ بِبَيْنِهَا، وَنَادَتْ بِفِرَاقِهَا، وَنَعَتْ نَفْسَهَا وَأَهْلَهَا). امام(عليه السلام) بعد از اين سه جمله كه در پاسخ مذمت گويان فرموده با دو جمله ديگر آن را تكميل مى كند و مى فرمايد: «دنيا با نمونه اى از بلاهايش بلاهاى آخرت را به آنها نشان داده و با صحنه هايى از سرور و خوشحالى اش به سرور آخرت متوجه ساخته است (در حالى كه مى دانند نه بلاى آخرت قابل مقايسه با بلاى دنيا و نه سرور آخرت شايسته مقايسه با سرور دنياست) و گاه مى بينند هنگام عصر در عافيت اند و صبح گاهان در مصيبت (و به اين ترتيب) گاه تشويق مى كند و گاه مى ترساند و انسان را به خوف مى افكند و برحذر مى دارد»; (فَمَثَّلَتْ لَهُمْ بِبَلاَئِهَا الْبَلاَءَ، وَشَوَّقَتْهُمْ بِسُرُورِهَا إِلَى السُّرُورِ؟! رَاحَتْ بِعَافِيَة، وَابْتَكَرَتْ بِفَجِيعَة، تَرْغِيباً وَتَرْهِيباً وَتَخْوِيفاً وَتَحْذِيراً). آرى، دنيا با زبان حال به روشنى ماهيت خود را كه همان ناپايدارى و بىوفايى و بى اعتبارى است آشكار ساخته، حوادث زودگذر، از دست رفتن عزيزان، بيمارى هاى ناگهانى و بلاهاى زمينى و آسمانى همه اينها پيام هاى روشنى است كه دنيا براى معرفى خود به اهلش مى فرستد. با اين حال چگونه مى توان گفت دنيا فريبنده و غافل كننده است. تعبير به «مَثَّلَتْ لَهُمْ بِبَلائِهَا الْبَلاءَ» شبيه چيزى است كه در آيه 21 سوره «سجده» آمده است: «(وَلَنُذِيقَنَّهُمْ مِّنَ الْعَذَابِ الاَْدْنَى دُونَ الْعَذَابِ الاَْكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ); به آنها از عذاب نزديك (دنيا) پيش از عذاب بزرگ (آخرت) مى چشانيم، شايد باز گردند». «راحَتْ» از ريشه «رَواح» به معناى عصرگاهان و «ابْتَكَرَتْ» از ماده «بكور» به معناى صبحگاهان، «فَجيعَة» حوادث وحشتناك و دردناك و واژه هاى «تَرْغيباً» و «تَرْهيباً» و «تَخْويفاً» و «تَحْذيراً» در واقع مفعول لاجله هستند. بنابراين چشمى باز و گوشى شنوا مى خواهد تا تمام اين پيام هاى بيدارگر را ببيند و بشنود به ويژه در عصر ما كه حوادث سريع تر صورت مى گيرد و فاجعه ها شتاب بيشترى دارند; نمونه آن تصادف هاى مرگ آور اتومبيل ها و سقوط هواپيماها و غرق شدن كشتى ها و بيمارى هاى واگيردار گسترده است، اين پيام، پررنگ تر و شفاف تر است. آن گاه امام(عليه السلام) در پايان اين سخنانِ حكمت آميز و فوق العاده بيدار كننده چنين نتيجه گيرى مى كند كه «با اين اوصاف، گروهى آن را در روز پشيمانى (روز قيامت) نكوهش مى كنند و گروه ديگرى در آن روز آن را مدح و ستايش مى نمايند; همان گروهى كه دنيا به آنها تذكر داد و متذكر شدند و براى آنها (با زبان حال) سخن گفت و تصديقش كردند و به آنان اندرز داد و اندرزش را پذيرا شدند»; (فَذَمَّهَا رِجَالٌ غَدَاةَ النَّدَامَةِ، وَحَمِدَهَا آخَرُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ. ذَكَّرَتْهُمُ الدُّنْيَا فَتَذَكَّرُوا، وَحَدَّثَتْهُمْ فَصَدَّقُوا، وَوَعَظَتْهُمْ فَاتَّعَظُوا). آرى هوى پرستان غافل در قيامت كه آثار اعمال سوء خود را مى بينند سخت پشيمان مى شوند و زبان به مذمت دنيا مى گشايند ولى خردمندان بيدار زبان به ستايش آن مى گشايند كه از آن تجارت خانه پرسود و مزرعه پربار بهترين بهره ها را گرفتند و با خود به عرصه قيامت آوردند. از اين جمله هاى اخير نكته اى را كه قبلا به آن اشاره كرديم بهتر مى توان دريافت كه مذمت دنيا در بسيارى از كلمات معصومان(عليهم السلام) و حتى در آيات قرآن هيچ منافاتى به مدح و ستايش آن در اين كلام پربار اميرمؤمنان(عليه السلام) ندارد. آنچه در نكوهش آن آمده ناظر به افراد كوتاه بين و غافل و بى خبر و آنچه در مدح آن آمده ناظر به آگاهان و خردمندان و عاقبت انديشان است. مهم آن است كه با كدام ديده به دنيا بنگريم. اگر با ديده مثبت بنگريم دنيا به راستى مزرعه آخرت است و اگر با ديده منفى نگاه كنيم دنيا سراى غرور و غفلت و بى خبرى و نكبت است.