شرم وحیا:
يكى از صفات انسانى و الهى كه در چگونگى زندگى انسان مؤثر است، صفت شرم و حياست. اين صفت در آموزههاى دينى، داراى جاىگاه خاصى است و رابطه تنگاتنگى با ايمان، عفت، تقوا و ملكات نفسانى ديگر دارد. آنچه سلامت فرد و جامعه و ارزشهاى متعالى انسانى را تضمين مىكند، رعايت حيا در حوزه فردى و اجتماعى است.
در عصر حاضر بيم آن مىرود كه انسان در گذار از زندگى سنّتى به روش مدرن و صنعتى، هويت و مسئوليت خويش را به فراموشى بسپارد و ارزشهاى فطرى و اخلاقى بىرنگ شود و حيا از جامعه انسانى رخت بر بندد.
امروزه با گسترش روابط بشرى و تشكيل دهكده جهانى، ميزان آسيبپذيرى افراد بيشتر شده است، لذا بايد اصول و قواعدى براى حفظ و سلامت اينگونه روابط در نظر گرفت. بهترين ضامن اجرايى براى مقرّرات دينى، شرم و حياست كه نقش پيشگيرى و هدايت جامعه و كنترل و بهينهسازى روابط را دارد. بر اين اساس، بحث از آن، ضرورى به نظر مىرسد.
وجه ديگر ضرورت بحث از حيا، برداشت نادرست بعضى از جوانان از اين مقوله ارزشمند و عدم تمايز حياى پسنديده از حياى ناپسند و روى آوردن به صفت كمرويى است كه مشكلاتى را براى آنان فراهم كرده است. پس لازم است معناى واقعى حيا و مرز حيا و خجالت و به تعبير روايات، حياى عقل و حياى حُمْق (احمقانه)، تبيين شود تا معلوم گردد كم حرف بودن، دليل بر با حيا بودن نيست و با حيا بودن با محروميت و شكست در زندگى، تناسبى ندارد.
معناى حيا:
حيا در لغت، به معناى شرم داشتن است كه در مقابل آن، وقاحت و بىشرمى قرار دارد.(1)
در اقرب الموارد مىخوانيم: حيا يعنى شرم، آزرم، حشمت، گرفتگى نفس از چيزى و ترك آن به دليل ترس از سرزنش. اما در اصطلاح، حيا يك حالت روانى خاصى است كه موجب متانت و وقار در رفتار و حركات و سكنات انسان مىشود.
در فرهنگ عالمان اخلاق، حيا نوعى انفعال و انقباض نفسانى است كه موجب خوددارى از انجام امور ناپسند در انسان مىگردد و منشأ آن، ترس از سرزنش ديگران است.(2)
حيا، صفت مخصوص انسان:
شرم و حيا، فقط به بشر اختصاص دارد و هيچ يك از حيوانات آن را ندارند. امام صادق (ع) مىفرمايد: «نگاه كن به صفتى كه خداوند آن را به آدميان اختصاص داده و حيوانات از آن بىبهرهاند؛ آن خوى پر ارج و بزرگ، آن خلق ارزنده و عظيم، شرم و حياست.»(3)
دانشمندان امروز هم حيا را از صفات مخصوص بشر مىدانند. «دكتر فلاسن»، استاد دانشگاه روچستر مىگويد: خجالت كشيدن، علامت سلامتى است و در ميان كليه افراد بشر، حتى آنهايى كه برهنه زندگى مىكنند، نيز رايج است.(4)
اركان حيا:
حيا داراى سه ركن اصلى است: فاعل، ناظر، فعل.
منظور از فاعل، شخصى است كه كرامت و بزرگوارى نفسانى دارد. ناظر در حيا، شخصى است كه مقام و منزلت او در چشم فاعل، عظيم و بلند مرتبه است. ركن سوم، فعل است كه همان فعل ناپسند و زشت نام دارد.
محور بازدارندگى از فعل گناه در حيا، ادراك حضور ناظرِ محترم و حفظ حرمت اوست. با اين وصف، فرق حيا و تقوا و خوف مشخص مىشود؛ به اين بيان كه در تقوا و خوف، محور بازدارندگى، درك قدرت خدا و ترس از مجازات اوست، اما در حيا، محور بازدارندگى، ادراك حضور خداوند متعال است.(5)
گرچه جوهره و ماهيت حيا، بازدارندگى از ارتكاب اعمال زشت است اما اين بازدارندگى، انجام اعمال نيك را نيز در پى خواهد داشت. پس حيا، هم نقش بازدارندگى و پيشگيرى از گناه دارد و هم عامل تحريك كننده انسان به سوى خوبىها محسوب مىشود.
فطرى بودن حيا:
انسان غيرا ز غرايز خدادادى، فطرياتى دارد كه حيوانات فاقد آن هستند. يكى از آن فطريات، حياست. از آنجا كه انسان به بىعيب و نقص بودن تمايل دارد و نمىخواهد عيوب احتمالىاش نمايان گردد، مىتوان گفت يك كشش فطرى و درونى به حيا دارد؛ يعنى اگر متوجه شود ديگران عيوبش را مىدانند ناراحت مىشود. همين ويژگى، او را از حيوان متمايز مىسازد.
قرآن مجيد در داستان آفرينش آدم و حوا به تلاش آنها براى پوشاندن عورت خود اشاره مىكند و مىفرمايد: «چون از آن درخت تناول كردند، شرمگاهشان آشكار شد و به پوشاندن خويش از برگهاى درختان پرداختند.»(6)
از اين آيه معلوم مىشود كه حيا و پوشش، امرى فطرى است، زيرا كسى به آدم و حوا ياد نداد كه در آن حال، عورت خود را بپوشانند و شرم داشته باشند.
حيا در قرآن:
در قرآن مجيد در مواردى، به مفهوم حيا تصريح شده است: «ان الله لا يستحيى ان يضرب مثلاً ما بعوضة فما فوقها؛(7) خدا حيا نمىكند كه به پشه و كمتر از آن مَثَل بزند.»
اين آيه در مقابل دشمنان و معاندانى بود كه مَثَلهاى خدا را به مسخره گرفته بودند و خداوند با اين آيه به آنها مىفهماند كه براى تفهيم مسائل به شنوندگان، از آوردن مثالهاى كوچك ابايى ندارد و به ساحت قدسى او خدشهاى وارد نمىشود.
خداوند در جاى ديگر به اصحاب پيامبر (ص) مىفرمايد: «چون به خانه پيامبر (ص) فرا خوانده شديد، زودتر از زمان متداول نرويد، لكن بعد از خوردن غذا متفرق شويد و در حضور رسول الله (ص) به سرگرمى روى نياوريد، زيرا اين امور ايشان را آزار مىدهد، ولى او از روى شرم سخنى نمىگويد. اما خداوند شرم ندارد از اينكه حقيقتى را بيان كند.»(8)
در آيهاى ديگر، خصلت حيا را به صورت كاربردى مطرح كرده است؛ آنجا كه مىفرمايد: «فجاءته احديهما تمشى على استحياء قالت ان ابى يدعوك؛(9) يكى از آن دو (دختران شعيب) كه با حيا راه مىرفت باز آمد و گفت: پدرم تو را فرا خوانده است.»
اين آيه به دختران ما مىآموزد كه اگر خواهان عفت و تقوايند، فقط به پوشش اسلامى بسنده نكنند بلكه علاوه بر آن، در راه رفتن، صحبت كردن و نگريستن نيز دقت لازم را به عمل آورند. دختر شعيب نه تنها در راه رفتن خودنمايى نكرد بلكه به هنگام بيان مطالب، به خلاصهگويى اكتفا كرد و صرفاً پيام پدر را به موسى (ع) رسانيد.
مراتب حيا:
پيامبر اكرم (ص) براى حيا پنج درجه ذكر كردهاند:
1 – حياى گناه: پايينترين مرتبه حياست كه مربوط به توده مردم مىباشد و مانع گناه مىشود.
2 – حياى تقصير: يعنى شخص شرم مىكند مرتكب عملى گردد كه مقصّر واقع شود.
3 – حياى كرامت: شخص بزرگوار به سبب بزرگوارى و عزت نفس، از ارتكاب خلاف جلوگيرى مىكند.
4 – حياى محبت: اين حيا ناشى از تابش شعاع محبت الهى بر قلب انسان است و اجازه مخالفت با حق را نمىدهد.
5 – حياى هيبت: اين حيا ناشى از خشيت از خالق جهان است.
هر كس به اندازه معرفت خود از خدا به درجه و مرتبهاى از حيا دست مىيابد.(10)
اقسام حيا:
با توجه به چيزى كه از آن حيا مىشود،پنج نوع حيا مطرح شده است:
1 – حيا از خدا: حيا از خدا به معناى در نظر گرفتن او در همه حالات و پرهيز از نافرمانى پروردگار است. پيامبر اكرم (ص) مىفرمايد: از خدا حيا داشته باشيد آنطورى كه حق حياست.
اطرافيان پرسيدند: چه كسى اينگونه است؟ حضرت فرمود: كسى كه مرگ را نزديك ببيند، به دنيا و زينتش زهد بورزد، سر و شكم خود را حفظ كند و قبر را فراموش نكند.(11)
2 – حيا از ديگران: حيا از ديگران، رعايت حرمت آنان و پرهيز از گفتار و رفتار سبك و ناپسند است.
3 – حيا از خود: حيا از خود، پاسداشت حرمت خود و رعايت ادب و وقار و حفظ كرامت انسانى است. امام على (ع) مىفرمايد: «احسن الحياء استحياؤك من نفسك؛(12) نيكوترين حيا، حيا از خودت است.»
4 – حيا از پيامبر (ص) و امام (ع): از نظر قرآن و حديث، خداوند اعمال امت را بر پيامبر (ص) و امامان (عليهم السلام) عرضه مىدارد. قرآن مجيد مىفرمايد: «بگو اعمال خود را انجام دهيد و بدانيد هم خدا و هم رسولش و هم مؤمنان كارهاى شما را خواهند ديد.»(13)
در تفسير اين آيه شريفه، روايتى از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود: «تمام اعمال مردم (چه نيك و چه بد) هر روز صبح به پيامبر (ص) عرضه مىشود، مراقب باشيد.»(14)
شخصى به امام رضا (ع) عرض كرد: براى من و خانوادهام دعا كن؟ حضرت فرمود: مگر من دعا نمىكنم؟ به خدا سوگند، اعمال شما هر شب و روز بر من عرضه مىشود، سپس حضرت به آيه فوق استناد كرد.(15)
5 – حيا از فرشتگان: قرآن مجيد از ثبت اعمال توسط فرشتگان خبر داده و مىفرمايد: «انسان هيچ سخنى را تلفظ نمىكند مگر اينكه نزد آن، فرشتهاى مراقب و آماده است».(16) در روايت است كه امام على (ع) هر گاه مىخواست قضاى حاجت كند به دو فرشته همراهش مىگفت: از من دور شويد.(17)
موارد حيا:
شرم و حيا، هم سيره زبانى و هم سيره رفتارى انسان را در بر مىگيرد كه در اينجا به بعضى از موارد آن اشاره مىكنيم:
1 – حيا در نگاه: قرآن مجيد براى حفظ عفت در جامعه، براى مردان و زنان وظيفه مشتركى را مقرّر داشته و آن، حيا در نگاه كردن است: «به زنان و مردان مؤمن بگو چشمهاى خود را از نامحرم فرو گيرند.»(18)
در آيه فوق، كلمه «يَغُضُّوا» آمده كه به معناى كم كردن است؛(19) يعنى مؤمن بايد نگاه خود را كوتاه كند.
2 – حيا در راه رفتن: قرآن مجيد از زنان خواسته است در راه رفتن نيز حيا را رعايت كنند: «و لا يضربن بارجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن؛(20) زنان به هنگام راه رفتن، پاهاى خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانشان دانسته شود.»
اين تكليف بدان دليل بود كه در آن زمان، زنان خلخال به پا مىكردند و لذا از آنان خواسته شد كه حتى از رساندن صداى خلخال به گوش مردان بيگانه، خوددارى كنند.
يكى از وصاياى لقمان به پسرش اين بود كه روى زمين با تكبر راه مرو،(21) زيرا تواضع در راه رفتن، نشانه حيا است. البته اين سفارش لقمان در واقع براى همه افراد اعم از زن و مرد است. همچنين حيا اقتضا مىكند كه فرزند در راه رفتن، از پدر و مادرش پيشى نگيرد.
3 – حيا در سخن گفتن: قرآن مجيد از زنان پيامبر مىخواهد كه در سخن گفتن مواظب باشند و با طنّازى و كرشمه صحبت نكنند: «فلا تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض؛(22) به گونهاى هوسانگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند.»
هر چند مخاطب مستقيم آيه، همسران پيامبرند ولى نمىتوان حكم را منحصر به آنها دانست، بلكه همه زنان مسلمان را در بر مىگيرد. حيا اقتضا مىكند كه كيفيت صحبت كردن به گونهاى باشد كه موجب تحريك و تهييج نامحرم نگردد. از اينرو فقها فرمودهاند: سخن گفتن زن با نامحرم و يا رساندن صدايش به نامحرم اگر به كيفيتى باشد كه تهييج كننده و يا خوف فتنه باشد، حرام است.(23)
شوخى كردن بىمورد مردان با زنان نيز از حيا به دور است. ابو بصير مىگويد: در مسجد كوفه، به زنى قرآن ياد مىدادم كه يكبار با او شوخى كردم. روزى در مدينه حضور امام باقر (ع) شرفياب شدم، مرا سرزنش كرد و فرمود: هر كس در خلوت مرتكب گناه شود، خداوند به او اعتنا نمىكند. من از خجالت سر به زير انداختم. حضرت فرمود: توبه كن و ديگر با آن زن نامحرم، شوخى مكن.(24)
4 – حيا در پوشش: پوشش انسان مسلمان بايد با موازين شرع منطبق باشد و به وقار و حياى او آسيب نرساند. در اين مسئله، فرقى بين زن و مرد نيست. حجاب، حكم مسلّم اسلام براى زنان و مردان است. اسلام با لباس شهرت(25) و يا پوشش بدننما و نازك، مخالف است، چون حيا و عفت عمومى را مخدوش مىسازد.
روزى اسما با جامه بدننما و نازك به خانه پيامبر (ص) آمد. حضرت روى خود را از او برگرداند و فرمود: «اى اسما، زن وقتى به حد بلوغ رسيد، نبايد جايى از بدن و اندامش ديده شود، مگر صورت و دستها.»(26)
يكى از مصاديق حيا در پوشش، پرهيز از شبيه ساختن زنان به مردان و بالعكس است. پيامبر اسلام (ص) فرموده است: «خداوند مردانى را كه شبيه زن مىشوند و زنانى كه خود را شبيه مرد قرار مىدهند، نفرين كرده است.»(27)
بهتر است پدران و مادران در محيط خانه نيز پوشش مناسب داشته باشند تا حرمتها شكسته نشود.
اعتدال در حيا:
گاهى در حيا، مانند صفات خوب ديگر، افراط يا تفريط مىشود. دستهاى راه تفريط را مىپيمايند و گستاخى بيش از حد از خود نشان مىدهند و بدون تفكر، به هر عملى دست مىزنند. در مقابل، عدهاى نيز راه افراط را بر مىگزينند و به نام حيا، از حضور در اجتماع خوددارى مىكنند و از اين طريق، راه كمال را بر خود مسدود مىسازند.
بر اين اساس، پيامبر اكرم (ص) حيا را بر دو قسم كردهاند: «حياى عقل و حياى حُمْق؛ حياى بر آمده از عقل، همان حياى پسنديده است و با آگاهى همراه مىباشد و حياى احمقانه، ريشه در نادانى و جهل دارد.»(28)
حياى مذموم همان كمرويى و خجالت كشيدن بىمورد از مردم است. خجالت كشيدن يا كمرويى، يك نوع ترس يا اضطراب اجتماعى است كه در آن، فرد از رو به رو شدن با افراد ناآشنا و برقرارى ارتباطات اجتماعى، گريزان است.
«بعضى از صاحب نظران گفتهاند: اكثر قريب به اتفاق مردم، در مواردى از زندگى اجتماعى خود به گونهاى دچار كمرويى شدهاند. اما بعضىها صرفاً در مواقع و موقعيتهاى خاص و بعضىها در غالب مواقع و بعضى در همه موقعيتهاى اجتماعى دچار كمرويى مىشوند.»(29)
افراد خجالتى از نظر فيزيولوژى خصوصياتى دارند كه در اعمال و رفتار آنان ظاهر مىشود؛ مانند: تشديد ضربان قلب، سرخ شدن چهره، تغيير در تُن صدا و گريه كردن، كم حرف زدن، بيشتر عبوس بودن، دستپاچه بودن، با انگشتان خود بازى كردن، با لباس خود وررفتن، سر را خم كردن، با صداى آهسته سخن گفتن و تمايل به تنها بودن.(30)
كمرويى مانند رنگ چشم و پوست، ارثى و ژنتيكى نيست، بلكه يك معلوليت اجتماعى است. سختگيرى بيش از حد از خانواده و توقعات زياد از كودك، تهديد و تنبيه و تحقير يا حمايتها و محبتهاى افراطى، زمينه كمرويى را در فرزندان فراهم مىكند.
اعمال فشارهاى روانى، اجراى قوانين خشك و رقابتهاى فشرده در مدرسه و محروميتها و آسيبهاى اجتماعى و ناسازگارىهاى شغلى نيز مىتواند از علل كمرويى به حساب آيد. بنابر اين بايد دانست كمرويى، رفتارى است اكتسابى كه از ناحيه خانواده يا محيط مدرسه و يا اجتماع آموخته شده است.
جوانان ما بايد بدانند كه كمرويى، هميشه نشانه متانت و مؤدّب بودن نيست و نمىتواند حتى براى دختران، امرى عادى و مقبول باشد، چرا كه جامعه ما نيازمند حضور فعال جوانان و استفاده از توانمندىهاى آنان در عرصههاى مختلف زندگى است و محجوب بودن كه يكى از صفات انسانهاى متعالى است، با تحرك و فعاليت و نشاط و بالندگى، منافاتى ندارد.
متأسفانه بعضى از خانوادهها يا اولياى مدارس، ناخودآگاه با تعريف و تمجيد از دانشآموزان كم حرف و دادن بالاترين نمره انضباط به آنان، اين خلق و خوى را تثبيت مىكنند، در حالى كه كمرويى بىجا و حجب و حياى نا بهجا استعدادها و خلاقيتها را كور مىكند.
به آن دسته از جوانانى كه از كمرويى رنج مىبرند مىگوييم: اساس درمان كمرويى، در حوزه شناختى فرد است. كمرويى با دارو برطرف نمىشود و درمان فورى نيز ندارد، بلكه بايد به تدريج در رفع آن كوشيد. بايد روشهايى را به كار گرفت تا روابط بين فردى افزايش يابد. هر قدر اعتماد به نفس بالاتر باشد كمرويى كمتر خواهد شد.
راه كارهاى زير در رفع كمرويى، مؤثرند:
1 – سعى و تلاش در ترك رفتارهاى نامطلوب و تقويت عادتهاى مطلوب از طريق شركت در بحثهاى گروهى و همكارى با اعضاى گروه و مطرح كردن ديدگاهها؛
2 – زدودن افكار غير منطقى از ذهن؛
3 – تأكيد بر انتقادهاى سازنده؛
4 – تقويت نيروى اراده؛
5 – جلب توجه ديگران از طريق نشان دادن ارزشهاى خود؛
6 – گفت و گوى صميمانه با فرزندان و گوش دادن به سخنان آنان و تقويت انگيزههاى معاشرت اجتماعى و مسئوليت دادن به فرزندان.(31)
شرمهاى نا به جا:
پيش از اين گفتيم كه بعضى از حياها، احمقانه و نا بهجاست و توجيه عقلانى ندارد. در اينجا به پارهاى از آنها مىپردازيم كه در روايات معصومين اشاره شده است:
1 – شرم از بخشش ناچيز: امام على (ع) مىفرمايد: «از بخشش كم حيا نكن كه بخشش نكردن، كمتر از آن است.»(32)
2 – شرم از پرسش: امام على (ع) مىفرمايد: «هيچ يك از شما حيا نكند از اينكه بپرسد چيزى را كه نمىداند تا آن را ياد بگيريد.»(33)
3 – شرم از اعتراف به بىاطلاعى: آن حضرت مىفرمايد: «هيچ يك از شما حيا نكند وقتى از او پرسش شد و ندانست، بگويد: نمىدانم.»(34)
كمرويى در مقام سؤال كردن از مسئله واجب و نيز در مقام جواب دادن به سؤالى كه انسان پاسخ آن را نمىداند، مذموم است و هيچ كدام از مصاديق حياى مطلوب به شمار نمىآيند.
4 – شرم از كار كردن: انسان نبايد از كار و فعاليت اقتصادى خود خجالت بكشد و حيا كند، چون كار در اسلام، عبادت است. امام صادق (ع) مىفرمايد: «كسى كه از طلب مال حلال حيا نكند، هزينههايش سبك شود و خداوند خانوادهاش را از نعمت خويش بهرهمند گرداند.»(35)
5 – شرم از خدمت به مهمان: امام على (ع) مىفرمايد: «سه چيز است كه نبايد از آن شرم كرد؛ از جمله، خدمت كردن به ميهمان.»(36)
6 – شرم از درخواست خداوند: امام صادق (ع) مىفرمايد: «هيچ چيز در نزد خداوند محبوبتر از آن نيست كه از او چيزى درخواست شود. پس هيچ يك از شما نبايد شرم كند از اينكه از رحمت خداوند درخواست كند، گرچه يك بند كفش باشد.»(37)
7 – شرم از خدمت به خانواده: امام صادق (ع) مردى از اهل مدينه را ديد كه چيزى براى خانوادهاش خريده و با خود مىبرد. آن مرد وقتى امام را ديد خجالت كشيد. امام (ع) فرمود: اين را خودت خريدهاى و براى خانوادهات مىبرى؟ به خدا سوگند اگر اهل مدينه نبودند كه سرزنش مىكنند، من هم دوست داشتم براى خانوادهام چيزى بخرم و خودم ببرم.(38)
8 – شرم از سخن يا كردار نيكو: پيامبر اكرم (ص) مىفرمايد: «هيچ عملى را از روى ريا و خودنمايى انجام مده و از سر حيا آن را رها نكن.»(39)
9 – شرم از احترام گزاردن: امام على (ع) مىفرمايد: سه چيز است كه نبايد از آن شرم كرد؛ از جمله، برخاستن از جاى خود در برابر پدر و معلم.(40)
اهميت شرم و حيا در اسلام
شرم و حيا به دليل تأثير شگرفى كه در ايمان و تعهد انسان دارد، در اسلام و آموزههاى دينى از اهميت خاصى برخوردار است كه به بعضى از زواياى آن مىپردازيم:
1 – حيا، لباس اسلام است: امام صادق (ع) مىفرمايد: «اسلام، برهنهاى است كه لباسش حياست.»(41)
2 – حيا، ملازم با ايمان است: امام باقر (ع) مىفرمايد: «ايمان و حيا قرين يكديگرند، پس هر گاه يكى از آنها برود ديگرى نيز خواهد رفت.»(42)
3 – بىحيايى، عقوبت الهى است: پيامبر اكرم (ص) مىفرمايد: «اگر خدا بخواهد كسى را مؤاخذه كند نخست، حيا را از او مىگيرد، سپس امانت و در نهايت، رحم را از او مىستاند.»(43)
4 – حيا، تمام دين است: امام على (ع) مىفرمايد: «الحياء هو الدين كله؛(44) حيا، تمام دين است.»
5 – حيا، سفارش پيامبران است: امام كاظم (ع) مىفرمايد: «از مثالهاى (كلمات قصار) پيامبران باقى نمانده است جز يك كلمه و آن اينكه، هر گاه حيا نداشتى هر كارى مىخواهى انجام بده.»(45)
6 – حيا، از صفات پيامبران و اولياى الهى است: رفتارهاى حاكى از حيا، برجستهترين نكات زندگى پيامبران خدا مىباشد. در حالات رسول اكرم (ص) مىخوانيم: آن حضرت از حيث حيا، از دوشيزگان پردهنشين، شرمگينتر و با حياتر بود و اگر چيزى را زشت و ناپسند مىداشت آثار آن در چهره مباركش ديده مىشد.(46)
7 – حيا، در رأس مكارم اخلاقى است: امام صادق (ع) مىفرمايد: مكارم اخلاق، يكى بسته به ديگرى است. خداوند آنها را به هر كه خود بخواهد مىدهد و عبارتاند از: راستگويى، صداقت با مردم، بخشيدن به مسكين، جبران كردن خوبىها، امانتدارى، صله رحم، دوستى و مهربانى با همسايه، ميهماننوازى و در رأس همه، حيا.(47)
8 – حيا، در بين ارزشهاى متعالى، نقش حساس و كليدى دارد: امام على (ع) مىفرمايد: «حيا وسيله رسيدن به هر زيبايى و نيكى است.»(48)
9 – حيا، زينت آدمى است: پيامبر اكرم (ص) مىفرمايد: «بىشرمى با هيچ چيز همراه نشد، مگر اينكه آن را زشت گردانيد و حيا با هيچ چيز همراه نگشت، مگر اينكه آن را آراست.»(49)
10 – حيا، رسم آزادگان است: امام على (ع) مىفرمايد: «حيا و عفت، از آداب ايمان و از خلق و خوى آزادگان و رسم نيكان است.»(50)
آثار و فوايد حيا
حيا در روايات اسلامى، كليد بسيارى از خوبىها معرفى شده است و آثار و فوايد فراوانى دارد. شناخت فوايد حيا، اهميت آن را بيشتر نمايان مىسازد. به همين دليل در اينجا به مهمترين آثار حيا اشاره مىكنيم:
1 – پيشگيرى از گناه: يكى از عوامل كنترل غريزه جنسى، حياست. حيا نيروى بازدارنده از زشتىها و گناهانى است كه با آبرو و حيثيت انسان مرتبط است. امام على (ع) مىفرمايد: «هر كس لباس حيا بپوشد، مردم عيب او را نمىبينند.»(51)
2 – كرامت نفس: با شرم و حيا و ترك گناه، انسان به كرامت حقيقى خود دست مىيابد. امام على (ع) مىفرمايد: از سخن هيچ كس راضى نشو، مگر اينكه از كارش راضى شوى و از كار كسى راضى مشو، مگر اينكه از عقلش خشنود باشى و از عقل او راضى مشو، مگر اينكه از حياى او راضى باشى، زيرا در طبيعت انسان، كرامت و پستى قرار داده شده است. اگر حيا نزد انسان قوى باشد، كرامت و بزرگ منشى نزدش قوى خواهد بود و اگر حيا نزد او ضعيف باشد، ذلت و پستىاش زياد خواهد بود.(52)
3 – عفت و پاكدامنى: ايمان رابطه تنگاتنگى با عفت دارد، چون عفت، پرهيز از گرايشهاى حرام، به ويژه در زمينههاى جنسى و مالى است. استمرار حيا، آدمى را به عفت و پاكدامنى سوق مىدهد. از اينرو در ادبيات مذهبى، واژه عفت و حيا در كنار هم به كار رفته است. امام على (ع) مىفرمايد: «على قدر الحياء تكون العفة؛(53) ميزان عفت به ميزان حياست.»
در برخى از روايات، عفت ورزى پس از با حيا بودن مطرح شده است و اين، هم نشان دهنده تقدّم رتبى حيا بر عفت و هم نشان دهنده تقدّم عملى حيا بر عفت است؛ يعنى كسى كه به حيا آراسته شود به عفت هم آراسته خواهد شد.
4 – انجام خوبىها: بسيارى از خوبىها از آثار حياست. امام صادق (ع) مىفرمايد: اگر تأثير شرم و حيا نبود، احترام مهمان و وفاى به عهد مراعات نمىشد. اگر حيا نبود، در قضاى حوايج و جلب نيكىها و اجتناب از بدىها اقدامى صورت نمىگرفت. بسيارى از فرايض، در پرتو حيا جامه عمل مىپوشد، زيرا بعضى از مردم اگر حيا نبود و از ملامت ديگران نمىترسيدند، مراعات حق پدر و مادر و ارحام خود را نمىكردند و اگر حيا نبود، امانتهاى مردم را رد نمىنمودند و از هيچ عمل منافى با عفت، چشمپوشى نمىكردند.(54)
5 – محبت خداوند: پيامبر اسلام (ص) مىفرمايد: «خداوند انسان با شرم و پاكدامن را دوست دارد و از بىشرمى گداى سمج، نفرت دارد.»(55)
6 – پاك شدن گناهان: امام سجاد (ع) چهار چيز را سبب پاك شدن گناهان مىداند: كار كردن به نفع مردم، راستگويى، شرمسارى نزد خدا و مردم، و خوش رفتارى با خانواده.(56)
7 – موفقيت: يكى از آثار گرانسنگ حيا، كسب پيروزى و كاميابى در زندگى است. رسول خدا (ص) نرمش، مهربانى، در نظر داشتن خدا، سلامت، دورى از بدى، خوشرويى، گذشت، پيروزى و خوشنامى در ميان مردم را از فوايد حيا ذكر كردهاند.(57)
8 – تبديل گناه به ثواب: پيامبر اكرم (ص) مىفرمايد: چهار صفت است كه اگر در انسان باشد هر چه گناه كرده باشد، سر تا پايش گناه باشد، خداوند گناهانش را تبديل به حسنات مىكند: راستگويى، حيا، خلق نيكو و شكر.
معناى اين حديث آن است كه با چهار صفت فوق، انسان متحول مىشود و با اين تحول روحى، گذشتهاش جبران مىشود.
عوامل و زمينه هاى حيا:
در پيدايش حيا، عوامل فردى و اجتماعى و باورها و رفتارها نقش عمدهاى دارند. مهمترين عواملى كه در روايات به آنها اشاره شده است، عبارتاند از:
1 – خردورزى: رسول خدا (ص) در پاسخ راهب مسيحى كه از او درباره آثار عقل پرسيده بود، فرمود: عقل، موجب پيدايش حلم است و از حلم، علم و از علم، رشد و از رشد، عفاف و از عفاف، خويشتندارى و از خويشتندارى، حيا و از حيا، وقار حاصل مىشود.(58)
2 – ايمان: بين حيا و ايمان رابطه مستقيمى وجود دارد. امام صادق (ع) مىفرمايد: «كسى كه حيا ندارد ايمان ندارد.»(59)
3 – عدم اختلاط زن و مرد: يكى از مسائلى كه اسلام بر آن تأكيد ورزيده و در پيدايش حيا و عفت عمومى تأثير فراوان دارد، قراردادن حريم بين زن و مرد است. اسلام در عين حال كه با حضور زنان و فعاليت اجتماعى آنان در جامعه مخالفتى ندارد و آزادى فردى و اجتماعى آنها را به رسميت شناخته است، به منظور اشاعه عفت و حيا و مصون بخشى، توصيهها و مقرّراتى را در روابط زن و مرد وضع كرده است كه مهمترين آنها عبارتاند از: 1 – پرهيز از نگاه آلوده؛ 2 – خلوت نكردن با نامحرم؛ 3 – نداشتن تماس بدنى با نامحرم؛ 4 – پرهيز از عوامل تحريكآميز.
در روايت است كه امام على (ع) دوست نداشت به زنان جوان سلام كند و مىگفت: مىترسم صداى آنان مرا به وجد آورد و گناهش بيش از ثوابش باشد.(60)
وقتى امام معصوم اينقدر احتياط مىكند، تكليف ديگران روشن است، زيرا اين احتياطها به حال جامعه مفيد است، هر چند ممكن است خوشآيند بعضى از افراد نباشد.
وقتى امام على (ع) مطلع شد اهل عراق در اين امر مسامحه مىكنند، خطاب به آنان فرمود: اى اهل عراق! آگاه شدم كه زنانتان در بين راه به مردان تنه مىزنند، آيا حيا نمىكنيد؟(61) فقهاى عظام نيز فرمودهاند: بودن مرد و زن نامحرم در جاى خلوت، جايز نيست و احتياط در نماز نخواندن در آنجاست.(62)
4 – رفتارهاى صواب والدين: آدمى از كودكى در كنار پدر و مادر خود زندگى مىكند. از اينرو خانواده، اولين و مهمترين نهاد تربيتى فرزندان است. پدران و مادران بايد مواظب گفتار و رفتار خود باشند و از مرز حيا پا را فراتر نگذارند. آنان بايد بدانند فرزندانشان درس حيا و عفاف يا بىحيايى و گستاخى را ابتدا از محيط خانه و روابط صحيح يا نادرست والدين خود مىآموزند. درست است كه پدر و مادر به فرزندانشان محرم هستند ولى نبايد مصالح اجتماعى خود و آنان را فداى هوسهاى بىجا كنند.
اسلام به منظور تثبيت حيا در محيط خانواده، به نكات ظريفى اشاره كرده است؛ مانند: جدايى بستر پسران و دختران، رعايت اصول مسائل جنسى، تأكيد به اجازه گرفتن فرزندان براى ورود به جاىگاه خصوصى پدر و مادر و… .
قرآن مجيد والدين را موظف كرده كه به كودكان خود آموزش دهند در سه وقت كه آنها به استراحت مىپردازند، بدون اجازه وارد نشوند.(63) همچنين آنها بايد از شوخىهاى تحريكآميز و پوشيدن لباسهاى نامناسب پرهيز كنند تا زمينه گناه فراهم نشود.
علل بی حیایی:
هر چند گفته شد كه حيا در انسان، امرى فطرى است اما علل و عواملى او را از اين امر فطرى دور مىسازد، كه در اينجا به بعضى از آنها اشاره مىكنيم:
1 – حرمت شكنى: امام كاظم (ع) مىفرمايد: «پرده شرم و آزرم ميان خود و برادرت را برندار و مقدارى از آن را باقى گذار، زيرا برداشتن آن، برداشتن حياست.»(64)
اگر در جامعه مرزها و حريمها معيّن نباشد و هر كس به خود اجازه دهد وارد حريم ديگران شود، به تدريج بىحيايى در جامعه رواج پيدا مىكند. صميميت و خودمانى شدن در جاى خود امرى پسنديده است اما اگر به افراط كشيده شد، حرمتها شكسته مىشود. در اسلام جاىگاه هر كس تعريف شده است. پدر و مادران نبايد پرده شرم ميان خود و فرزندان را بردارند و حرفهايى بزنند كه ارزش آنان را نزد فرزندانشان پايين آورد. همينطور فرزندان نيز بايد حرمت والدين را نگه دارند و از گفتار يا عملى كه حمل بر بىحيايى مىشود پرهيز كنند. هر چند ارتباط نزديك فرزندان با پدر ضرورى است، اما اسلام به آنها سفارش كرده كه او را به نام صدا نزنند. اين نكته مهمى است كه گاهى از آن غفلت مىشود.
داستان احترام حضرت على (ع) به مهمان خود و شستن دست او پس از سرو غذا و واگذار كردن شستن دست پسر مهمان به فرزندش محمد، نشان دهنده رعايت و پاسداشت حرمتهاست و به ما مىآموزد كه جاىگاه هر كس بايد محترم شمرده شود تا حيا و شرم در بين افراد ماندگار شود.
2 – درخواست غير ضرور از مردم: گرچه مشكلات زندگى گاهى آدمى را به درخواست از ديگران وا مىدارد اما تا ضرورت ايجاب نكند نبايد دست نياز به سوى ديگران دراز كرد، چون به تدريج حيا از آدمى رخت بر مىبندد. امام صادق (ع) مىفرمايد: «دست نياز به سوى مردم دراز كردن، عزت را سلب مىكند و حيا را مىبرد.»(65)
البته موارد اضطرار از اين قاعده مستثناست.
3 – پرحرفى: يكى از عوامل بى حيايى، زياد سخن گفتن است. امام على (ع) مىفرمايد: هر كه زياد حرف زد، راه خطا بسيار پوييد و آنكه بسيار خطا كرد، شرم او اندك شد و آنكه شرمش كم شد، پارسايىاش كم گردد و آنكه پارسايىاش اندك شد، دلش مُرد.(66)
4 – شرابخوارى: امام رضا (ع) حكمت تحريم شراب را از بين رفتن عقل و حيا دانسته و فرمودهاند: خداوند متعال شراب را حرام فرمود، زيرا شراب تباهى مىآورد، عقلها را در شناخت حقايق، باطل مىكند و شرم و حيا را از چهره فرد مىزدايد.(67)
5 – معصيت خدا: يكى از آثار گناهان، دريدن پردههاى اجتماعى و بىحيايى است. امام صادق (ع) مىفرمايد: «از براى خداى متعال بر بنده با ايمانش چهل پرده است كه هر گاه گناهى بزرگ انجام دهد، يكى از آن پردهها برداشته مىشود.»(68)
در روايتى، امام سجاد (ع) از گناهان خاصى نام برده كه پردهها را مىدرد و موجب بىحيايى مىشود. اين گناهان عبارتاند از: شراب خوارى، قمار بازى، رد و بدل كردن سخنان لغو، شوخى خارج از نزاكت براى خنداندن مردم، عيب ديگران را بيان كردن و همنشينى با مردمان بد نام.(69)
اسوههاى شرم و حيا:
پيامبران و اولياى الهى همگى در زمان خود الگوى شرم و حيا بودند. ما شيعيان و پيروان مكتب ناب محمدى (ص) كه سيره و سنّت آن بزرگواران را سرمشق خود قرار دادهايم، اين صفت نيكو را نيز بايد از آنان ياد بگيريم. نمونههاى زير براى آشنايى و بصيرت بيشتر ارائه مىشوند:
1 – حياى پيامبر اسلام (ص): پيامبر (ص) هر وقت با مردم صحبت مىكرد عرق شرم بر پيشانى داشت و هيچگاه به كسى خيره نمىشد.(70)
وقتى مردم قلعه بنى قرنطيه به پيامبر و مسلمانان دشنام دادند، به آنها فرمود: اى بندگان طاغوتها! مرا شماتت مىكنيد؟ «اخسئوا اخسئكم الله؛ دور شويد، خدا شما را دور گرداند.»
عرب معمولاً اين خطاب را براى سگ و خوك به كار مىبرد. در اين هنگام، كعب بن اسد به پيامبر (ص) گفت: اى ابوالقاسم! شما كه فحّاش نبوديد؟ امام صادق (ع) مىفرمايد: وقتى پيامبر (ص) اين جمله را از اين مرد شنيد، از روى خجالت آن چيزى كه در دستش بود بىاختيار به زمين افتاد و رداى آن حضرت از دوشش به عقب برگشت.(71) اين در حالى است كه آن حضرت به طور مستقيم حرف زشتى نزده بود.
2 – حياى فاطمه (س) از نابينا: در روايتى آمده است كه مرد نابينايى اجازه خواست تا به خانه حضرت فاطمه (س) وارد شود. آن حضرت پوششى طلبيد و خود را با آن پوشاند. رسول خدا (ص) به فاطمه (س) فرمود: آن مرد، نابيناست و تو را نمىبيند، چرا خود را پوشاندى؟ فاطمه (س) فرمود: اگر او مرا نمىبيند من او را مىبينم و بوى مرا استشمام مىكند. حضرت فرمود: گواهى مىدهم كه به راستى پاره تن من هستى.(72)
3 – زينب، آموزگار حيا: يكى از صفات ارزشمند حضرت زينب (س) كه در دوران اسارتش تجلى كرد، حيا و نجابت او بود. وقتى كاروان اسراى آل محمد (ص) وارد كوفه شدند، كوفيان بر حسين (ع) و جوانانش گريستند در حالى كه همگى در آن جنايت شريك بودند. حضرت زينب (س) نتوانست اين صحنه را ببيند، فرمود: آيا مىدانيد چه جگرى از رسول خدا را پاره پاره كرديد و چه پيمانى گسستيد؟ خزيم اسدى مىگويد: متوجه زينب شدم، به خدا سوگند، زنى را سخنرانتر از او نديدم كه سر تا پا شرم و حيا باشد.(73)
اوج حياى حضرت زينب (س) را مىتوان در مجلس يزيد مشاهده كرد؛ وقتىكه فرياد آهنين حيا بر فرق مجسمه بىشرمى فرود آمد كهاى پسر آزادشدگان! آيا از عدالت است كه تو زنان خود را در پرده بنشانى و دختران رسول خدا (ص) را اسير كنى؟(74)
زينب (س) با اين سخن، بر حجاب و حفظ حرمت و حيا اصرار مىورزد و نشان مىدهد كه در هر حال بايد مرز حيا و حريم خود را پاس داشت.
پي نوشت ها:
1) ابن منظور، لسان العرب، ج 8، ص 51 و ابن اثير، نهايه، ج 1، ص 391.
2) ابن مسكويه، تهذيب الاخلاق، ص 141.
3) بحارالانوار، ج 3، ص 81.
4) به نقل از: محمدتقى فلسفى، كودك، ج 2، ص 317.
5) احمد ديلمى و مسعود آذربايجانى، اخلاق اسلامى، ص 146.
6) اعراف (7) آيه 22.
7) بقره (2) آيه 26.
8) احزاب (33) آيه 53.
9) قصص (28) آيه 25.
10) مصباح الشريعه، ص 403 و بحارالانوار، ج 68، ص 336.
11) بحارالانوار، ج 67، ص 317.
12) غررالحكم و دررالكلم، ج 2، ص 422.
13) توبه (9) آيه 105.
14) تفسير نمونه، ج 8، ص 125.
15) همان، ص 126.
16) ق (50) آيه 18.
17) سفينة البحار، ج 1، ص 362.
18) نور (24) آيه 30 و 31.
19) تفسير نمونه، ج 16، ص 436.
20) نور (24) آيه 31.
21) لقمان (31) آيه 18.
22) احزاب (33) آيه 32.
23) تحرير الوسيله، ج 2، باب نكاح، ص 234.
24) وسائل الشيعه، ج 4، ص 144.
25) لباس شهرت به لباسى گفته مىشود كه انسان باپوشيدن آن، انگشتنما مىشود.
26) سنن ابى داود، ج 2، ص 383.
27) بحارالانوار، ج 103، ص 242.
28) همان، ج 74، ص 169.
29) غلامعلى افروز، روانشناسى كمرويى، ص 12.
30) همان، ص 22.
31) ر.ك: پل ژاكوغلبه بر كمرويى، ترجمه حسين بنى احمد؛ غلامعلى افروز، روانشناسى كمرويى.
32) نهج البلاغه، قصار 64.
33) همان، قصار 79.
34) همان.
35) بحرانى، تحف العقول، ص 59.
36) غررالحكم و دررالكلم، ج 3، ص 336.
37) اصول كافى، ج 4، ص 20.
38) همان، ج 2، ص 123.
39) همان، ص 111.
40) غررالحكم و دررالكلم، ج 3، ص 336.
41) بحارالانوار، ج 78، ص 284.
42) اصول كافى، ج 3، ص 166.
43) بحارالانوار، ج 68، ص 335.
44) ميزان الحكمه، ج 2، ص 717.
45) بحارالانوار، ج 68، ص 333.
46) صحيح مسلم، ج 4، ص 809.
47) اصول كافى، ج2، ص 55.
48) همان، ص 106.
49) امالى شيخ مفيد، ص 167.
50) غررالحكم و دررالكلم، ج 2، ص 584.
51) نهج البلاغه، قصار 223.
52) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 310.
53) غررالحكم و دررالكلم، ج 2، ص .
54) بحارالانوار، ج 3، ص 81.
55) كافى، ج 2، ص 112.
56) شيخ صدوق، خصال، ج 1، ص 222.
57) بحرانى، تحف العقول، ص 20.
58) اصول كافى، ج 1، ص 10.
59) همان، ج 2، ص 106.
60) وسائل الشيعه، ج 14، ص 174.
61) همان.
62) توضيح المسائل مراجع، ج 1، مسئله 889.
63) نور (24) آيه 58.
64) اصول كافى، ج 2، ص 672.
65) همان، ص 148.
66) نهج البلاغه، قصار 349.
67) فقه الرضا، ص 282.
68) اختصاص مفيد، ص 220.
69) معانى الاخبار، ص 270.
70) اصول كافى، ج 5، ص 565.
71) سفينة البحار، ج 1، ص 362.
72) بحارالانوار، ج 43، ص 38.
73) از عاشورا تا اربعين، ص 99.
74) بحارالانوار، ج 45، ص 133.
————————————————–
شبکه شارح » محمد سبحانی نیا