وقار،حیا وحجاب حضرت زینب سلام الله علیها:
«يا اختاه! يا ام كلثوم! يا فاطمة! يا رباب! انظرن اذا قتلت فلا تشققن على جيبا ولا تغمشن وجها ولا تقلن هجرا»
اى خواهر! اى امكلثوم! اى فاطمه! اى رباب! متوجه باشيد كه وقتى من كشته شدم، گريبان ندريد و صورت نخراشيد و سخن بيهوده مگوييد.»
نافع بن هلال میگويد:
وقتى امام حسين عليه السلام به خيمه زينب كبرى عليها السلام وارد شد، شنيدم آن بانوى سترگ از حضرت، وضعيت روحى ياران را پرسيد كه آيا از ثبات و پايدارى آنان اطمينان دارد؟
امام عليه السلام در پاسخ فرمود:
«والله لقد بلوتهم فما وجدت فيهم الاشوس الاقعس يستانسون بالمنية دونى استيناس الطفل الى محالب امه»
سوگند به خدا آنان را آزمودم، در ميان آنان احدى را نيافتم، مگر شجاعانى استوار كه اشتياق آنان به مرگ در ركاب من همچون انس كودك به سينه مادر است.»
دردناكترين صحنه براى بانوان، به ويژه زينب كبرى عليها السلام لحظه وداع امام عليه السلام با اهل خيام بود كه باز همگى از طرف امام عليه السلام مامور به صبر شدند.
هنگامى كه «ذوالجناح» خبر شهادت سيدالشهداء عليه السلام را به خيمه گاه آورد اهل حرم به سوى قتلگاه روانه شدند. زينب كبرى عليها السلام با ديدن صحنه گودال فرياد زد:
وامحمدا! واعليا! هذا حسين بالعراء صريع بكربلا ليت السماء اطبقت على الارض وليت الجبال تدكدكت على السهل
با اين جملات در حالى كه امام در حال جان دادن بود خود را به پيكر برادر نزديك كرد و عمر سعد با گروهى خود را به گودال قتلگاه نزديك میكردند.
«عقيله بنىهاشم» فرياد كشيد:
«واى بر شما. آيا مسلمانى بين شما نيست؟»
اما كسى پاسخ او را نداد و عمر سعد به سپاهيان خود دستور داد كار حسين عليه السلام را تمام كنند.
بانويى كه شهادت دو فرزند، برادران و برادرزادگان و خويشان را به چشم خود ديده است، تازه رسالتسنگينى را به دوش خود احساس مىكند. او بايد برخيزد و بيرق شهدا را تا پايان راه با صبر و پايدارى در دست گيرد.
شام غريبان، حركت از قتلگاه و حوادث مسير اسارت هر كدام به تنهايى براى زمينگير شدن قوىترين مردان كفايت مىكرد اما زينب عليها السلام بزرگتر و استوارتر از آن بود كه با سيل سهمگين طوفانهاى بلا بر خود بلرزد.
زينب كبرى عليها السلام بااين كه دلخراشترين صحنه ها را ديد اما در هر فرصتى پيام عاشوراييان را با اقتدار و صلابتبه گوش همگان مىرساند. در مجلس يزيد كه همه چيز براى تحريف خون كربلاييان فراهم شده بود خطبه آتشين او ورق را برگرداند و جو تبليغاتى مسموم شاميان را چنان متحول ساخت كه دشمن از نگهدارى اسراى سرافراز در آن ديار احساس خطر مىكند. او فاطمهاى بود در شام و زبان گوياى على عليه السلام بود در كوفه. او به حق، زينب بود، زينت پدر…
ما يار قديم مشكلات و رنجيم
در سنگر صبر و در ميان گنجيم
در حادثه هاى تلخ حال خود را
با صابره كرببلا میسنجيم
ستر ناموس نبوت چون حجاب زینب است محتجب لفظ حجاب از احتجاب زینب است
دانش آموز علی خواهر ناموس دین کی دهد معجر ز سر قرآن کتاب زینب است
از میان تربتش بوی حسین آید برون کهنه پیراهن گمانم در مزار زینب است
پرچمت گر سر نگون شد من نگه میدارمش غم مخور بعد از تو پشتیبان پرچم زینب است
ملجع اهل حرم آن ظهر اگر عباس بود شب نگهبان درکنار نهر علقم زینب است
مدعی دیگر مزن بیهوده لاف عاشقی گر حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است
باسلام وعرض ادب
امیدوارم درواسطه گری جهت ترویج فرهنگ حقه تشیع وارزش های الهی موفق باشید..
وبلاگ این حقیرراباارائه نظریاری نمایید..
یافاطمة الزهراء
سلام وعرض ادب…..
جوان گلستان …عزیز.من وبلاگتون مشاهده کردم.وب خوبی دارید با محتوای ارزشی.فقط باید یه کم مطالب تولیدی بیشتری استفاده کنید.تا بازدید وبلاگتون بیشتر بشه.در صورتی که بازدید شما از پانصدتا بالاتر هست بفرمایید تا شمارا به مبلغان سایبری لینک کنیم.موفق وپیروز باشید.