بسم الله الرحمن الرحیم…
شهید علیرضا عاصمی….
سال 41در کاشمر به دنیا آمد .
دوران دبیرستان بیشتر از همه فعالیت می کرد . مسئول انجمن هنری دبیرستان بود. با شروع جنگ پا به میدان گذاشت .
مین و مواد منفجره اشنای هر روز او بود . فرماندهی یگان تخریب در چندین لشکر و سپس یگان تخریب قرار گاه کربلا بر عهده او بود.
یکی از بزرگترین حماسه آفرینی های او در عملیات بدر بود . آنجا که دشمن با تمام توان تصمیم به باز پس گیری منطقه داشت.
تنها مسیر عبور جاده ای به نام خندق بود . اطراف جاده را آب فراگرفته بود. تانک های دشمن هم بی امان شلیک می کردند. آنها از همان مسیر جلو می آمدند. باید کاری کرد باید جاده بریده می شد!
دو نفر از بچه های تخریب با حجم زیادی از مواد منفجره از خاکریز جدا شدند. در زیر بارش گلوله های خمپاره خود را به محل مورد نظر رساندند.
کار جا سازی مواد منفجره انجام شد .سیم رابط به چاشنی متصل شد. دنباله سیم در دست بچه های تخریب بود.
آنها به سمت ما می دویدند. ناگهان انفجار گلوله خمپاره هر دوی آنها را به سختی مجروح کرد .
تنها یک نفر می توانست این مأموریت را به پایان برساند. همان که با سرعت به سوی آن دو می دوید.
مجروحین را به سمت عقب فرستاد. ادامه سیم را با خودش به داخل چاله مخصوص آورد.
دسته انفجاری را کشید. لحظه ای صبر کرد اما مواد منفجر نشد! سرش را از چاله بالا آورد . حالا دیگر تانک ها حسابی نزدیک شدند . از چاله بیرون پرید! به سمت محل استقرار مواد دوید . در راه محل پارگی سیم را پیدا کرد آن را متصل نمود و دوباره برگشت.
باز هم دسته انفجاری عمل نکرد. ترکش خمپاره ها چند جای سیم را پاره کرده بود.
فکری به ذهنش رسید .فتیله انفجاری را به نزدیک مواد برد .آنجا فتیله را روشن کرد . بعد هم به سمت خکریز بچه ها شروع به دویدن کرد .
شمارش معکوس را شروع کرد .لحظاتی بعد انفجاربسیار مهیبی رخ خواهد داد.
در راه پاهایش میان سیم خاردار گیر کرد. هرچه تلاش کرد بی فایده بود. خودش را روی زمین انداخت . سرش را به میان دستانش فرو برد.
انفجار بسیار مهیبی رخ داد. حفره ای در دل جاده ایجاد شده بود. اگر دو تانک را هم داخل آن می انداختی پر نمی شد.
کمتر کسی باور میکرد که این فرمانده شجاع زنده باشد.
لحظاتی بعددر میان دود و گرد و غبار شخصی آهسته به سمت خاکریزآمد. وقتی ما را دید از حال رفت و افتاد.
شهید علیرضا عاصمی آن روز یک عملیات را نجات داد. خدا خواست او زنده بماند.
دی ماه 65 وقتی عراق با موشک های جدید خود کرمانشاه را هدف قرار داده بود. برای خنثی کردن یک موشک عمل نکرده داخل گودال رفت.
همه نیرو ها را از محل اصابت موشک دور کرد. گویی می دانست لحظه دیدار فرا رسیده .
سلام احسنت بر شما جالب بود موفق باشید… 😛