پیامک های روز معلم …
معلم اضیظم… عذ اینکه به من خاندن و نوشطن عاموخطی حذار بار اضط ممنونم
معلمی شغل نیست، عشق است. ذوق است. ایثار و فداکاریست.اگر به عنوان شغل به آن می نگری رهایش ساز و اگر عشق توست، بر شما مبارک.
اگر کسی بتوامد معلم خوبی باشد، خیانت کرده است اگر به کار خوب دیگری بپردازد، چرا که معلمی مقام پیغمبری و تعلیم مقام خدایی است.
معلم هدفت عشق است و ایثار هزاران خفته از عشق تو بیدار. روزت مبارک.
تو ستاره پردازی ستاره ها را نقش می بندی، و جلا می دهی، و در آسمان زندگی رها می کنی، و من ستاره کم سوی دست نشانده ی، تو ام ای معلم، مرا روشن ترین ستاره عالم کن…
روز معلم یادآور شکوه و عظمت زنان ومردان پاکباخته ای است که در طول تاریخ در عرصه تعلیم و تربیت زیباترین جلئه های عشق و ایثار را به نمایش گذاشته اند.
دیروز میگفتم: مشقهایم را خط بزن… مرا مزن… رو تخته خط بکش… گوشم را مکش… مهر را در دلم جاری بکن… جریمه مکن… هرچه تکلیف می خواهی بگیر… امتحان سخت مگیر… اما اکنون.. مرا بزن.. گوشم را بکش… جریمه بکن… امتحان سخت بگیر… مرا یک لحظه به دوران خوب مدرسه برگردان…
یادمه روز معلم در روی تخته سیاه کلاس نوشته بود: معلم مانند شمعی است که می سوزه ودود میکنه. بی انصافیست که تو را به شمع تأبیر کنم، زیرا شمع را میسازند تا بسوزد، اما تو میسوزی تا بسازی، با سپاس و عرض تبریک فراوان.
تا خدا بوده و هست، معلم بوده و هست و هر روز، روز معلم است معلمی هنری است عشقی آسمانی… نمی دانم کدامین جمله را برای توصیف محبت هایت بنویسم، نمی دانم چگونه شما را توصیف کنم، معلمی از جنس بلور است، آسمانی و مهربان، چقدر زیبا واژه ها را آسمانی می کند، شاگرد کوچک شما…..
ای که الفبای زندگی را از سرچشمه نگاهت آموختم… معلم عزیز روزت مبارک…
پرودرگارا معشر انسان معلم است بی شبهه روح عالم انسان معلم است.
ای معلم تو را سپاس: ای آغاز بی پایان، ای وجود بی کران، تو را سپاس، ای والا مقام، ای فراتر از کلام، تو را سپاس، که همچو باران بر کویر خشک اندیشه ام باریدی..روزت مبارک.
شعر روز معلم
اسم من گم شده است، توی دفترچه ی پر حجم زمان،دیر گاهی فراموش شدم،اسم من گم شده است،لابه لای ورق کهنه ی آن لایحه ها،زیر آن بند غریب،پشت انبوهی از آن شرط و شروط،لای آن تبصره ها، اسم من گم شده است، در تریبون معلق شده سخت سکوت، حق من گم شده است. ، زنگ انشاء، کسی انگار نمی، خواست معلم بشود، شأن من گم شده است، شأن من نیست بنالم، شأن من نیست بگویم، ز تهی، ز نبود، یا از این زخم کبود، لیک، رنگ رخسار گواهی دهد از سر درون، از همه رنج و فزون. اسم من گم شده است، نردبانی شده ام، صاف به دیوار ترقی، تا که این نسل و آن نسل، پای بر پله ی من، سوی فردا بروند، و غریبانه فراموش شوم اسم من گم شده است.