بلسساده زیستی را از که بیاموزیم؟دنبال روى از كوره راه دنيا طلبان ننگ است براى انسانى كه داراى ايده ى عالى، آرزوهاى بزرگ الهى و اسلامى و مفتخر به مجاهدت در راه خدا و مفتخر به اين است كهدر راه مهمترين انقلاب دوران ، با پرچم اسلام حضور داشته و دارد، ننگ است كه بعد ازگذشت سالها، دنبال همان كوره راهى كه دنيا طلبان عالم و شكم بارگان و هوس پيشه گانعالم ، قبلا رفته اند، راه بيفتند
ساده زيستى روش حكومت انبياء و اولياء  1 – راه انبيا الگوى راه ما پيغمبر كه خليفه الله بود، همه اورا قبول داشتند، وقتى كه توى مسجد مى نشست نمى شناختندش ، كسى كه از خارج مى آمد،نمى شناخت براى اين كه بالا و پائينى در كار نبوده ، آنوقت حتى يك همچو چيزى همنبوده است كه بيندازد زيرش ، آن روى يك حصير اگر خوب ، بود حصير، والا روى زمين مىنشست ، اسلام اين است . ما دلمان مى خواهد يك همچو، البته قدرت ما نداريم كه اينكه هست عرضه كنيم اما هر چه ، هر چه آدم بخواهد به مبداء خير نزديك بشود، بايد خودشرا نزديك كند، حالا من نتوانستم مثل مالك اشتر عمل كنم خوب ، هر چه بتوانم خودم رانزديك كنم به آنها، باز خوب است و من اميدوارم كه مملكت ما يك مملكت اسلامى بشود،جوانهاى ما، يك جوان هاى مسلم ، معتقد به اسلام بشود و اگر اين ايمانى كه ما را پيشبرد، باقى باشد، احدى ديگر نمى تواند به شما تعدى كند و انشاء الله نخواهد توانست.2 – شيوه سرداران اسلام وحدتكلمه و اسلامى بودن يك مملكت اين است كه از آن رئيس جمهورش كه آن بالا هست به حسباعتبار تا آن كسى كه آن پائين هاست اينها يك جور باشند، نه اين از او بترسد نه اوتوقع داشته باشد كه اين از او بترسد. اسلام اينطورى است . حضرت امير سلام الله عليهكه خليفه مسلمين بود، خليفه يك مملكتى كه شايد ده مقابل مملكت ايران بود از حجاز تامصر، آفريقا، كذا، كذا، يك مقدار هم از اروپا، اين خليفه الهى وقتى توى جمعيت بودمثل همه ما كه نشسته ايم با هم ، اين هم زير پايش نبود، همين بودكه يك پوست داشتندبه حسب نقل . يك پوست داشتند كه شب خودش و حضرت فاطمه رويش مى خوابيدند و روز روىهمين پوست علوفه شترش را مى ريخت ، پيغمبر همين شيوه را داشت . اسلام اين است ،آن كه ما مى خواهيم اين است . البته هيچ كسى قدرت ندارد مثل او باشد اما ما مىخواهيم يك خرده نزديك ، يك بوئى از اسلام بيايد در ايران .. 3 – كيفيت زندگى حاكمان اسلامى اسلام آن اسلامى است كه در نيم قرن فتح كرد تمام اين ممالك را براىاين كه آدمشان كند، نه فتح اسلام مثل فتح سلطنتهاى سلطان هاى ديگر، مثل فتح نادرشاهاست ، خير آن طرز حكومت اسلام ، طرز حكومت آدم سازى است شما خودِ رؤ ساى اسلام رابايد ملاحظه كنيد، مثل پيغمبر اكرم كه رئيس اسلام است ، اميرالمومنين كه بعد از اورئيس اسلام بود. شما خودِ آنها را ببينيد كه وضع شان چه جورى بوده است ، ديكتاتورىبوده است ؟ پيغمبرى كه با مردم ديگر وقتى مى نشست معلوم نبود آقا كدام است و نوكركدام است و عرض بكنم كه اصحاب كدام است و خود پيغمبر كدام است پيغمبرى كه با مردمهمانجور مى نشست و با همه همانطور جلسه ميكردند و همانطور جلسه شان ، جلسه بنده هاو فقرا بود و زندگيش ، زندگى فقرا بود و بيت المال ، مال مردم بود و هيچ تصرفى نمىكرد، مثل يكى از فقرا زندگى مى كرد و با مردم وقتى كه معاشرت مى كرد، اعلام كرد بهاينكه هر كس حقى دارد به من بگويد، يكى پيدا نشد (غير يك نفر آدمى كه اشتباها گفتبراى غرضى ) كه بگويد تو ده شاهى از ما برداشتى ، كه بگويد يك ظلمى تو به من كردىاين آخر عمر مى فرمود هر كه حرفى دارد به من بگويد، هيچ كس پيدا نشد كه بگويد توبهما يك ظلمى كردى ، يك بدى گفتى عرض ميكنم كه به اين ملت يك (نعوذبالله ) خيانتىكردى ، فقط يكى در بين اينها پا شد گفت كه شما يك شلاق به من زده ايد گفت به او بياعوض آن را بزن گفت به اينجاى من . گفت بيا عوض آن را بزن . گفت نه اينجورى نبودبرهنه بودم برهنه شد بعد رفت بوسيد آنجا را، گفت كه من اين را گفتم كه اينجا راببوسم يعنى دروغ گفتم ، نه نكرده ايد شما در حكومت هاى دنيا يك همچنين حاكمى پيداكنيد، ما يك همچنين حاكم ، دنبال يك همچنين حاكم مى گرديم ، البته نمى توانيم پيداكنيم اينجور، اما دنبال اين مى گرديم كه لااقل به بعضى احكام اينها خوب عمل بكند،خيانت نكند به اين ملت ، نخورد مال اين ملت را، برندارد مال اين ملت را ببرد بهآمريكا و به ساير ممالك و ويلا براى خودش و بچه هايش و طايفه اش درست بكند.
نمونه هايى از ساده زيستىحضرت امير (ع )  1 – غذاى ساده ما البته نمى توانيم يك حاكمى مثلحضرت امير پيدا كنيم كه حكومت كند، كه وضع زندگيش آنطور باشد كه وقتى شب آخرى كهشبى است كه (خوب سلطنت دارد بر، حالا من جسارت ميكنم بگويم سلطنت ، خلافت دارد بريك همچو ممالك طويل و عريضى مى خواهد كه شهيد بشود حضرت ، يعنى ضربت خورد، مهمانبود به منزل يكى از دخترها، دخترهاى خودشان ، وقتى كه برايش به حسب تاريخ نمكآوردند و شير آوردند رو كرد كه تو چه وقت ديده بودى كه من دو تا چيز داشته باشم ،مى آيد نمك را بردارد، مى فرمايد كه نه شير را بردار، من همان نمك را مى خورم . البته ما نمى توانيم يك همچنين حكومتى پيدا بكنيم اما مى توانيم كه يك حكومتى كهدزد نباشد پيدا كنيم ، يك حكومتى كه مال مردم را اينقدر نخورد، اينقدر نچاپد،اينقدر ندهد به مردم . ما دنبال اين هستيم كه حالا يك حكومتى پيدا كنيم كه اينطورنباشد كه اموال مسلمين را خرج خودش و عائله اش بكند و يك مقداريش را، زيادترش را همبدهد به آمريكا، بدهد به شوروى و بدهد به ساير ممالك ديگر تا آنكه تخت و تاجش ‍ محفوظ بماند. 2 – رفتار حضرت امير (ع ) جشنبراى آنى بايد بگيرند كه وقتى كه احتمال اين را مى دهد كه در آخر مملكت يك گرسنه اىباشد، به خودش گرسنگى مى دهد كسى كه كنار مسجد، دارالاماره اش و دكة القضاة . او،همين مسجد كوفه يك گوشه اى از مسجد كوفه دكة القضاه او در آن هست و روى زمين مىنشيندو يَاكُلُ كَما يَاكُلُ الْعَبِيدُ وَ يَمْشِىُكَما يَمْشِىُ الْعَبِيدُوقتى هم پيراهن گيرش مى آيد پيراهن نو را به قنبرمى دهد، پيراهن كهنه را خودش بر مى دارد و آستينش هم كه بلند است پاره ميكند همانطور مى پوشد و مى رود خطبه مى خواند، يك مملكتى هم دارد كه ده مقابل مملكت ايراناست ، اين جشن دارد.. 3 – پوشاك ساده ما در تولدحضرت امير جهات معنويش / را از/ دست ما ازش كوتاه است ما نمى توانيم از اين جهاتمعنوى اى كه در ايشان بوده است حتى يك جمله موافق با واقع نمى توانيم عرض كنيم ،لكن بعضى از جهات كه مربوط به خود جهت مادى است و جهات اجتماعى است ، آن را مى شودگفت . شما ملاحظه كنيد كه يك نفر كه خليفه مسلمين است ، زمامدار امور است ، خليفهاست ، اين چه وضعى داشته است ، در حالى كه خليفه است مى خواهد نماز جمعه بخواند،لباس زيادى ندارد، مى رود بالاى منبر، آن لباسى كه دارد حركت مى دهد- به حسب نقل – تا خشك بشود، دو تا لباس ندارد،. يك كفشى را كه خودش وصله مى كرده است ، كفاشى مىكرده است ، ازش مى پرسند/ مى گويد/، حضرت مى فرمايد كه اين كفش به نظر شما چقدرارزش دارد، مى گويند هيچ ، مى گويد كه : (امارت بر شما هم ، خلافت هم ، در نظر من مثل اين كفش و پايينتر از اين كفش است ، مگر اين كه اقامت عدالت كنم). … در همان عصر كه معاويه آن بساط سلطنتى را راهانداخته بود، حضرت امير مثل يك فَعله مى رفت كار مى كرد، مثل يك عمله مى رفت كار مىكرد و آب راه مى انداخت و بعد همان جا مى گفت اين آب صدقه است . آب راه نمى انداختبراى خودش ، وضع زندگى اين بوده است . ما اگر بخواهيم از ايشان تقليد كنيم نمىتوانيم ، حقيقتا نمى توانيم تقليد كنيم ، قدرت اين معنا را ما نداريم . اما خودايشان هم فرمودند كه شما نمى توانيد، اما تقوا مى توانيد داشته باشيد مى توانيد كهتقوا داشته باشيد، مى توانيد كه با خدا باشيد، توجه به خداى تبارك و تعالى داشتهباشيد.4 – پايين ترين سطح زندگى زمان خود پيغمبر (ص ) و زمان على ابن ابيطالب سلام الله عليه شماوقتى آنوقت را ملاحظه كنيد و سران قوم را در آنوقت ، سردارهاى اسلام را در آنوقت ،آن كه در راس واقع شده بود – به حسب نظم مملكتى – وقتى كه ملاحظه بكنيد چه جورزندگى مى كردند، وضع خودشان چه جور بود، آن كه پيغمبر اسلام بود در يك مسجدى كه نهمثل اين مسجد ماها، مساجدى كه حالا هست ، يك مسجدى كه شايد حصير هم نداشتند، يكديوار يك مترى آنقدرى تقريبا بوده است و با اين چيزهاى ، چوب هاى خرما يك جائيش راسقف زده بودند. مسجد، آن مسجد و اطاق ها، يك دانه اطاق براى يك عده بود وقتى كهنشسته بودند (در مسجد مى نشستند با اصحابشان ) كسى كه از خارج مى آمد نمى فهميداينها كدام يكى پيغمبرند و كدام يكى ديگرانند، مى پرسيد كدام يكى شما او هستيد. اينطور مى نشستند، مثل سايرين حتى يك همچو پتوئى نبوده است كه زيرشان بيندازند كه يكامتيازى در كار باشد و آن كه حضرت امير سلام الله عليه است و تاريخش را همه مىدانيم ، همان روزى كه بيعت كردند با حضرت امير و راى دادند به ايشان ، همان روزوقتى فارغ شد از اين قضيه ، بيل و كلنگش را برداشت رفت پى كار. كار مى كرد، يك جارفت آنجا سراغ كارش يك همچو حكومتى ، خودش كار مى كرد اين حكومت يك حكومتى است كهاگر بگويد ما برادر هستيم ، راست مى گويد يعنى يك برادرى است كه از برادر ديگرش ،از ساير برادرهاى ديگرش در زندگى پائين تر است . حضرت امير سر آن آنطور كه در تاريخاست آن چيزى كه تويش آرد جو درست كرده بود براى اينكه از آرد جو ميل مى فرمود سرشرا مهر زده بود كه مبادا دخترهايش به واسطه عطوفتى كه به او دارند يك روغنى ، يكچيزى داخلش بكنند، مثلا چيزى كه تغيير مزه داشته باشد. زندگى اين زندگى بود و مىفرمود كه من مى ترسم كه در آن طرف مملكت نمى دانم كجا، يك كسى باشد كه گرسنه باشد،نان نداشته باشد و من مى خواهم همانطور باشم . اين حكومت يك حكومتى است كه مى تواندحاكم بگويد كه ما با ديگران برادر هستيم ، ما همه هستيم ، همه باهميم ، با اينكهوضعش كمتر از ديگران است . يك پوستى داشتند كه شب زير خودش و عيالش حضرت زهرا مىانداختند مى خوابيدند روى آن ، روز همين پوست را يك قدرى علف مى ريختند براى شترشان . اين زندگى بودآن حكومتى كه ما مى خواهيم آن حكومتى كه ما مىخواهيم مصداقش يكى خود پيغمبر اكرم است كه حاكم بود ما بناست كه رؤ سا را بگيريم ،رؤ سا را نظر بكنيم ، سيره رؤ سا را نظر بكنيم ، يكى از آن ها هم حضرت امير بود.5 – نحوه معاشرت با ديگران خداى تبارك و تعالى هيچ احتياجى به اعمال ما و خود ما ندارد، انبياءهم احتياج به من و شما و به اعمال ما ندارند تمام زحماتى كه انبيا كشيدند، وقتى كهما كيفيت زندگى آنها را مطالعه كنيم ، زندگى حضرت موسى ، حضرت عيسى سلام اللهعليهما را و خصوصا زندگى حضرت رسول اكرم پيغمبر خودمان را اگر ملاحظه كنيد و بهتاريخ اسلام و به تواريخى كه حكايت از اينها كردند و از زندگيشان كردند ملاحظه كنيدمى فهميد كه اينها تشكيل حكومت بعضى شان دادند، احكام حكومتى دارند لكن خودشان وقتىبه زندگيشان مراجعه كنيد مى بينيد كه اصلا مثل رؤ ساى جمهورى يا سلاطين اين عالماصلا نبودند، يك شكل ديگر، يك وضع ديگر داشتند در عين حاليكه مثلا حضرت رسول جزيرةالعرب و بعضى از ممالك ديگر، هم در زمانشان تحت لواى ايشان بوده است در عين حالوقتى زندگيشان را، كيفيت معاشرتشان را ملاحظه مى كنيم مى بينيم كه اصلا اين طورمسايلى كه رئيس كلانترى يك ناحيه داشته ، ايشان ندارد چون كه با وجودى كه الانسلطان حجاز است و فرمانفرماى حجاز است وقتى كه توى مسجد نشسته است و رفقاى خودش ،اصحاب خودش نشسته اند، آدم هائى كه از خارج مى آيند نمى توانند بفهمند كه كدام يكىاز اينها آن پيغمبرى است كه رئيس اينهاست و كدام سايرين هستند معاشرتش اين طور بودهاست خيال نكنيد يك همچو مسندى كه حالا من پيرمرد را شما نشانده ايد، او هم روى مسندنشسته باشد، او روى همانجايى كه شما نشسته ايد، همانجورى نشسته بوده است كه وقتى ازخارج مى آمدند نمى فهميدند كه اين پيغمبر است يا آن يكى ، وضعش اين طور بوده است ،اين طور نبوده كه مثل رئيس جمهورهاى حالا، اگر كسى بخواهد خدمتشان برسد بايد مدتهازحمت بكشد، آن هم چه شخصى باشد، همه مردم كه نمى توانند بروند پيش او، در مسجدش بازبود و همه مى آمدند، غنى و فقير و درويش و مسكين و همه مى آمدند پيش ايشان حرفهايشان را مى زدند و جواب هايشان را مى شنيدند ومسائل شان را گوش ‍ مى كردند واينها، وقتى هم منزل داشتند يك مسجدى اينها داشتند، خيال مى كنيد مثل مسجد حالاىمدينه بوده ، يك تكه زمين بوده و دورش را با چوبهايى از درخت و شاخه هائى از درخت ،محفظه اى گرفته بودند كه حيوانات نروند آنجا. آن مسجدشان بوده است و يك دوسه تا هم، چند تا هم خانه ، اطاق گلى درست كردند در آن و در آن هم ابدا هيچ ابدا از اينتجهيزات كه حتى منزل تو و من دارد نداشته . اين پيغمبر اكرم وقتى مى آييم سراغحضرت امير سلام الله عليه كه وصى به حق اوست آنوقتى كه حضرت امير سلطنت حالا منجسارت مى كنم بگويم سلطنت و امام يك ممالك بزرگ بوده است و تمام حجاز و تمام عراق وتمام سوريه و لبنان و مصر و ايران و همه اينها تحت لواى او و تحت حكومت او بوده است، خودش زندگيش چه جور بوده است ؟ باز مثل اميرالامرا بوده است ؟ يك پوستى داشتند،پوست گوسفندى داشتند كه شب ها – آن طور كه نقل مى كنند و تاريخ دارد – مى انداختندخودشان و همسرشان روى آن ميخوابيدند، روزها همين پوست گوسفند را علف مى ريختند توىآن براى آن شترشان كه علف بخورد اين حكومت اسلام حضرت امير سلام الله عليه با دستخودشان ، با كلنگ خودشان قنات درست ميكردند در تاريخ هست همان روزى كه بيعت كردندبا حضرت امير به خلافت آن هم خلافتى كه دامنه اش اين قدر زياد بود همان روز بعد ازاين كه بيعت تمام شد، ايشان بيل و كلنگش را برداشت رفت سراغ آن كارى كه مى كرد، كارمى كرد، آن وقت كار كه ميكرد نه اين كه كار مى كرد براى استفاده خودش كه قنات داشتهباشد، وقتى كه آب زد بيرون آن وقت قلم و كاغذ را گرفت وقفش كرد براى فقرا، ما يكهمچنين حاكمى مى خواهيم .6 – رفتار با بيت المال ما كه اين قدر زحمت مى كشيم وفرياد مى زنيم و ملت اسلام را دعوت مى كنيم ، دعوت مى كنيم كه ما يك حاكمى مىخواهيم يك سلطانى مى خواهيم كه خيانتكار نباشد. داشت حساب بيت المال را مى كرد،حساب زكات و چيزهائى كه ، ماليات هائى كه به بيت المال بايد مردم بدهند، چراغ روغنىاش روشن بود و حضرت مشغول نوشتن حساب بود، يك كسى آمد ( به حسب آن چيزى كه نقل شدهاست ) با حضرت صحبت بكند حضرت آن چراغ را خاموش كرد گفت آن وقت كه اين روشن بودبراى حساب بيت المال مسلمان ها بود حالا كه مى خواهيد با من صحبت كنيد مربوط به ايننيست من چراغ را خاموش كردم ، مال مردم ، مال بيت المال است ، من حق ندارم . حالاشما ملاحظه كنيد كه اين رئيس جمهورها چه ميكنند، اين سلاطين چه ميكنند. عواقب خروج مسؤ ولين اززندگى ساده  1 – تن به ذلت دادن اگر بخواهيد بى خوف و هراس درمقابل باطل بايستيد و از حق دفاع كنيد و ابرقدرتان و سلاح هاى پيشرفته آنان وشياطين و توطئه هاى آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از ميدان به در نكند خودرا به ساده زيستن عادت دهيد و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهيزيد. مردان بزرگ كه خدمت هاى بزرگ براى ملتهاى خود كرده اند اكثر ساده زيست و بى علاقهبه زخارف دنيا بوده اند. آنها كه اسير هواهاى پست نفسانى و حيوانى بوده و هستندبراى حفظ يا رسيدن به آن تن به هر ذلت و خوارى مى دهند و در مقابل زور و قدرت هاىشيطانى خاضع و نسبت به توده هاى ضعيف ستمكار و زورگو هستند، ولى وارستگان به خلافآنانند، چرا كه بازندگانى اشرافى و مصرفى نمى توان ارزش ‍ هاى انسانى اسلامى را حفظكرد جوانان ايران و زنان و مردان كه در زمان طاغوت با تربيت طاغوتى بار آمده بودندهرگز نتوانستند با قدرت طاغوتى مقابله كنند ولى آنگاه كه به دست تواناى حق جل و علابه انسان انقلابى دور از علايق شيطانى متحول شدند آن قدرت عظيم را سركوب كردند. دستهاى جنايتكارى كه جوانان عزيز را در رژيم سابق به مراكز فساد كشاند و از انسان هاىآزاد عروسك هاى مصرفى تراشيد، انگيزه و نقشه شان اين بود كه هر خيانتى كه در كشورواقع مى شود و هر چه به سر ملت و ذخاير ارزنده آن مى آيد و هر چه زنجيرهاى استعماربه دست و پاى مردم محكمتر مى شود، در مقابل بى تفاوت باشند يا به حمايت همان رويهبرخيزند. امروز هم قشر فعال در جبهه ها و پشت جبهه ها همان طبقات محروم ساده زيستهستند و در بين آنان از آن وابستگان و دلبستگان به علايق دنيا اثرى نمى بينيد. خداوند همه ما را از اين قيدهاى شيطانى رها فرمايد تا بتوانيم اين امانت الهى را بهسرمنزل مقصود برسانيم و به صاحب امانت ، حضرت مهدى موعود ارواحنالمقدمه الفداء ردكنيم . 2 – زير بار اقويا بودن ملتعدالت مى خواهد، اطاق بزرگ نمى خواهد. ملت وزارتخانه مى خواهد وزارتخانه اسلامى ،نه آن وزارتخانه كاخ دادگسترى ، كاخ نخست وزيرى ، كاخ وزارت ، هى كاخ ، كاخ ، مالملت است اينها را نكنيد اينطور. اين تزئيناتى كه الان در اين كاخ ها موجود است ،علاوه بر اينكه بسياريش يا بعضيش از محرمات است و حتما بايد دولت اين را توجه كندبه آن ، دولتى كه مى گويد دولت اسلامى است و هستند نبايد تحت تاثير واقع بشود و هرطورى سابق بوده حالا همان طورى كه در زمان محمدرضا شاه خان ، بوده است حالا هم همانفرم باشد. پس شما چكاره ايد تو كه مى گويى من مسلمان هستم ، چكاره هستى ما يكى يكىبايد بگوئيم دانه دانه بايد بشمريم اينها بايد اصلاح بشود و شماها من مى دانم شمامسلمانيد، من همه افراد اينها را، بعضى شان را مى شناسم ، بعضى شان را هم معرفىكرده اند به من ، اينها همه متعهدند، همه مسلمانند لكن ضعيف النفسند. مى ترسند كهمبادا يك وقت مهمانى از اجانب بيايد در كاخ دادگسترى يا دركاخ نخست وزيرى و اينجاببيند كه يك چيز محقرى است ، بايد حتما به فرم غرب باشد. ضعيفيد آقا، تا ضعيفيد زيربار اقويا هستيد. آنوقتى كه نفس شما قوى شد و اعتنا نكرديد اعتنا به اين زخارفنكرديد آنوقت است كه از شما حساب مى برند. صدر اسلام را مطالعه كنيد ببينيد چه جوربوده وضع ، آنهايى كه ممالك را فتح كردند، آنهايى كه دنيا را گرفتند، آنهائى كهقدرتشان را بر عالم نشان دادند، زندگيشان چه جور بود وقتى حرير فرش كرده بودند دريكى از دارالسلطنه ها، اين جوانهاى اسلام آمدند آنجا گفتند(اگر چه حرام نفرموده است فرش حرير را لكن چون لباس حرير رااينطور نقل ميكنند حرام فرموده ، ما روى فرش حرير هم نمى نشينيم با سر شمشير درحضور سلطان كنار گذاشتند اينها را و روى زمين نشستند). اين ها آدم بودند، اينها قوى بودند. آن كسى كه در راس بود،در زندگى از همه افراد پايين تر بود.3 – بزرگترين آفت و خطر براى روحانيت و آخرين نكته اى كه در اين جا ضمنتشكر از علما و روحانيون و دولت خدمتگزار حامى محرومان بايد از باب تذكر عرض كنم وبر آن تاكيد نمايم ، مساله ساده زيستى و زهدگرايى علما و روحانيت متعهد اسلام استكه من متواضعانه و به عنوان يك پدر پير از همه فرزندان و عزيزان روحانى خود مىخواهم كه در زمانى كه خداوند بر علما و روحانيون منت نهاده است و اداره كشور بزرگ وتبليغ رسالت انبيا را به آنان محول فرموده است ، از زىّروحانى خود خارج نشوند و ازگرايش به تجملات و زرق و برق دنيا كه دون شان روحانيت و اعتبار نظام جمهورى اسلامىايران است ، پرهيز كنند و بر حذر باشند كه هيچ آفت و خطرى براى روحانيت و براى دنياو آخرت آنان بالاتر از توجه به رفاه و حركت در مسير دنيا نيست كه بحمدالله روحانيتمتعهد اسلام امتحان زهدگرايى خود را داده است ، ولى چه بسا دشمنان قسم خورده اسلامو روحانيت بعد از اين براى خدشه دار كردن چهره اين مشعل داران هدايت و نور دست بهكار شوند و با كمترين سوژه اى به اعتبار آنان لطمه وارد آورند كه انشاى الله موفقنمى شوند..
حكومت اسلامى ، داراىمعناى خاص و غير از حكومت سلطنتى است وقتى ما گفتيم حكومت اسلامى ، چيزهايى را در زندگى و وضع عامه مردم ،در نظام اجتماعى ، در افكار و فرهنگ ، در همه مناسبات اجتماعى ، از جمله در روش ومنش كارگزار حكومت اسلامى ، متعهد شده ايم . اين حكومت اسلامى ، معناى خاصى دارد. حكومت اسلامى ، غير از حكومت سلطنتى است ، غير از حكومت دنيايى است ، غير از حكومتطاغوتى است ، غير از سلطه بر مردم است ، غير از زندگى به صورت اغتنام فرصت شهواتاست ، براى كسانى كه دستشان مى رسد و مى توانند. حكومت اسلامى ، يعنى كارگزارانشبراى اسلام و خدا كار مى كنند، نه براى خود. ما بايد خودمان را به معناى واقعى كلمه – نه به معناى تعارفى كلمه – خدمتگزار مردم بدانيم . ما در هر سطحى از سطوح كههستيم ، بايد اين فكر را كه : از امكاناتى كه در اختيار ماست ، مى توانيم براىتامين خواسته ها و هوسهاى خود استفاده كنيم ، پس بكنيم ، بكلى دور بيندازيم . مسئولان كشور بايد به معناى واقعى كلمه ، از لحاظ زهد – يعنى بى رغبتى به زخارفدنيايى – سرمشق ديگران باشند، حد آن هم ، حد ورع است . امير المومنين عليهالصلوة والسلام در آن نامه معروف خود به عثمان بن حنيف ، بعد از آن كه مى فرمايندتو سر چنين سفره يى بودى و چنين و چنان ، زندگى خودشان را مى فرمايند : أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْدُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طَعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ.بعد مى فرمايند : أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَىذَلِكَ،يعنى من از شماها توقع اين طور زندگى را ندارم اگر در جاهاى ديگرشعار مى دهند، ما بايد عمل كنيم . من و شما كجا مى توانيم به خاطرمان خطور بدهيم كهقادريم در آن حد اوج پرواز كنيم مگر شوخى است بحث اين نيست كه ما از خودمان مسئوليترا دفع كنيم . نه ، اگر كسى مى تواند، بايد بكند. بحث اين نيست كه براى عمل خودمان، توجيهى درست كنيم . نه ، آن طور زندگى كردن ، يك عمل تصنعى نيست ، بلكه به يك روحپولادين متكى است ، كه آن روح در اميرالمومنين وجود داشت . در دنبال آن مىفرمايند: وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَاجْتِهَادٍ،ورع پيشه كنيد و هرچه مى توانيد، در اين راه سعى و كوشش نماييد. اگر آن طورى نمى توانيد، تا هرجا كه مى توانيد، اين را دنبال كنيد. ما اگر مىخواهيم و شعار مى دهيم و مى گوييم كه جامعه ما بايد روحيه مصرف گرايى را كناربگذارد و خودش را از آن چيزهايى كه در فرهنگهاى غربى ترويج مى شود، رها كند، عمل بهآن ، متوقف به عمل ماست . ما هستيم كه بايد اين را به مردم ياد بدهيم . مگر مى شودخود ما دچار انواع و اقسام تشريفات و تجملات ممكن باشيم ، اما درعين حال از مردمتوقع داشته باشيم كه تجملاتى نباشند! اگر در جاهاى ديگر شعارش را مى دهند، ما بايدعمل كنيم مردم ولى نعمت ما و كارگزاران اين نظام هستند.
مهمترين عوامل تقويت بنيهسپاه الان سپاه در ريعان شباب ودر اوج جوانى و قدرت و نشاط است . هرچه مى توانيد، بايد بنيه سپاه را تقويت كنيد. شما برادران فرمانده و هركدام كه مسئوليتتان بالاتر است ، در اين زمينه بيشتر موظفو مسئوليدالبته تقويت بنيه سپاه ، به آموزش و تجهيزات و سازماندهى و انضباط وهمين چيزهايى است كه ما هميشه سفارش مى كنيم ، اما بالاتر از همه اينها، به معنويتاست . معنويت ، راز و نياز با خدا، ارتباط دلها با خداى متعال ، هدف را خدا قراردادن ، فريب ظواهر را نخوردن ، دلبستگى به زر و زيور دنياو زخارف دنيا پيدا نكردن ،اينهاست كه يك مجموعه مومن و يك فئه مومنه را به وجود مى آورد، آن وقت ،كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةًبِإِذْنِ اللّهِ.كم هم كه باشيد، باداشتن آن جنبه معنوى ، زيادها را درمقابل خودتان مجبور به هزيمت مى كنيد. همين معنويت بود كه بسيج را در ميدانهاىنبرد، آن طور بى تاب و عاشق مى كرد،به شوق جبهه ، اين جوانان را مى كشاند، و وقتىبه جبهه مى آمدند، از جبهه دل نمى كندند.
دلسوزان ، نگذارند معيارهاى الهى در جامعه عوض شود روزگارى براى مسلمين ، پيشرفتاسلام مطرح بود، رضاى خدا مطرح بود، تعليم دين و معارف اسلامى مطرح بود، آشنايى باقرآن و معارف قرآن مطرح بود، دستگاه حكومت ، دستگاه اداره ى كشور، دستگاه زهد وتقوا وبى اعتنايى به زخارف دنيا و شهوات شخصى بود، و نتيجه اش آن حركت عظيمى شد كهمردم به سمت خدا كردند. در چنين وضعيتى ، شخصيتى مثل على بن ابيطالب ،عليه السلام ،مى شود خليفه ، كسى مثل حسين بن على ،عليه السلام ، مى شود شخصيت برجسته . معيارهادر اينها، بيش از همه هست . وقتى معيار خدا باشد، تقوا باشد، بى اعتنايى به دنياباشد، مجاهدت در راه خداباشد،آدمهايى كه اين معيارها را دارند، در صحنه ى عمل مىآيند و سر رشته ى كارها رابه دست مى گيرند و جامعه ، جامعه ى اسلامى مى شود. اماوقتى كه معيارهاى خدايى عوض شود، هر كس كه دنيا طلب تراست ، هر كس كه شهوتران تراست، هر كس كه براى به دست آوردن منافع شخصى زرنگ تراست ، هر كس كه با صدق و راستىبيگانه تر است ، سر كار مى آيد. آن وقت نتيجه اين مى شود كه امثال عمربن سعد و شمرو عبيدالله بن زياد مى شوند روسا، و مثل حسين بن على ،عليه السلام ، مى رود به مذبح، و در كربلا به شهادت مى رسد، اين ، يك حساب دودوتا چهارتاست ، بايد كسانى كهدلسوزند، نگذارند معيارهاى الهى در جامعه عوض شود. اگر معيار تقوا در جامعه عوض شد،معلوم است كه انسان با تقوايى مثل حسين بن على ،عليه السلام ، بايد خونش ريخته شود. اگر زرنگى و دست و پادارى در كار دنيا و پشت هم اندازى و دروغگويى و بى اعتنايى بهارزشهاى اسلامى ملاك قرار گرفت ، معلوم است كه كسى مثل يزيد بايد در راءس كار قرارگيرد، و كسى مثل عبيدالله شخص اول كشور عراق شود. همه ى كار اسلام اين بود كه اينمعيارهاى باطل را عوض كند. همه ى كار انقلاب ما هم اين بود كه در مقابل معيارهاىباطل و غلط مادى جهانى بايستد و آنها را عوض كند.
سِمَت و مَنصب در جمهورى اسلامى ، نبايدبه شكليك غنيمت نگاه شودحكومت كردن و سِمَت و مَنصب درجمهورى اسلامى ، نبايد به شكل يك غنيمت نگاه شود. در دنيا، مردم براى اينكه بهمناصبى برسند، تلاش مى كنند. هر منصبى هم كه باشد، فرقى نمى كند. از عضويت يا رياستبر يك جمع و سازمان كوچك ادارى گرفته ، تا رسيدن به رياست يك كشور. چهار سال ، پنجسال ، شش سال تلاش مى كنند تا به حكومت مى رسند، و در اين چند سال مى خواهند نهايتالتذاذ را ببرند. تصور نكنيد كسانى كه در دنيا براى مثلا رسيدن به رياست جمهورى يانيل به مقامات عالى تلاش مى كنند، قصد خدمت دارند، خودشان هم مدعى نيستند. خود آنهاهم اين ادعا را ندارند، و معتقدند حالا كه ما توانستيم به اين سمت برسيم ، بايد ازالتذاذاتش استفاده كنيم . همانى كه اميرالمومنين ، عليه السلام ، به مالك اشترفرمود كه اين طور نباش ، و دنيا را و حكم را براى خودت طعمه ندان ، اينها طعمه مىدانند. دنيا براى اينها طعمه اى است كه وقتى به آن رسيدند، بايد با چنگ و دندان ازآن بهره بردارى كنند و التذاذ ببرند. از پولش ، از قدرتش ، از نفوذش ، از تسهيلاتش، از امكاناتش ، حداكثر بهره را ببرند و بخورند، و به نزديكان و دوستان خودشانبخورانند. اين ، عرف دنياست . اما در جمهورى اسلامى چه . در اينجا اين مسايل بايدبه چشم يك مسيوليت و وظيفه ى محض تلقى شود. به عنوان يك كار تلقى شود، كارى كه سختاست و هرچه بالاتر مى رود سخت تر هم مى شود. بايد به عنوان يك مسيوليت و يك تعهد بهآن نگريسته شود. نه اينكه وقتى امكانات پيدا كرديم ، آن را براى تهيه ى لوازم رفاهشخصى ، تشريفات ، اسرافها و تجملات و غيره ، بهترين فرصتها تلقى كنيم . چه نمايندگىمجلس باشد، چه سمتى در دستگاه هاى عالى دولتى باشد، چه مسيوليتهاى بالاى نظامىباشد، چه مسيوليتهاى بالاى قضايى باشد، تفاوت نمى كند. نبايد به اين امكانات بهعنوان يك طعمه و يك غنيمت نگاه شود، و بگوييم : حالا كه رسيديم ، پس ديگر بهرهبردارى كنيم ، همه چيز بايد از روى حق ، از روى حساب ، و با روحيه ى بى اعتنايى بهزخارف دنيا باشد. اگر چنين شد، راه و حركت را آسان خواهد كرد.

انحراف انسانهاى برجسته ،موجب انحراف بسيارى از مردم مى شود طبيعى است كه وقتى عدالت نباشد، وقتى عبوديت خدا نباشد، جامعه پوك مىشود، آن وقت ذهنها هم خراب مى شود. يعنى در آن جامعه يى كه مساله ثروت اندوزى وگرايش به مال دنيا و دل بستن به حطام دنيا به اين جاها مى رسد، در آن جامعه كسى همكه براى مردم معارف مى گويد، كعب الاحبار است ، يهودى تازه مسلمانى كه پيامبر را همنديده است ! او در زمان پيامبر مسلمان نشده است ، زمان ابى بكر هم مسلمان نشده است، زمان عمر مسلمان شد، و زمان عثمان هم از دنيا رفت . بعضى كعب الاخبار تلفظ مىكنند، كه غلط است ، كعب الاحبار درست است . احبار، جمع حِبر است حِبر، يعنى عالميهود. اين كعب ، يعنى آن قطب علماى يهود بود، كه آمد مسلمان شد، بعد بنا كرد راجعبه مسايل اسلامى حرف زدن ! او در مجلس جناب عثمان نشسته بود كه جناب ابى ذر واردشد، چيزى گفت كه ابى ذر عصبانى شد و گفت كه تو حالا دارى براى ما از اسلام و احكاماسلامى سخن مى گويى ! ما اين احكام را خودمان از پيامبر شنيده ايم . وقتىمعيارها از دست رفت ، وقتى ارزشها ضعيف شد، وقتى ظواهر پوك شد، وقتى دنياطلبى و مالدوستى بر انسانهايى حاكم شد كه يك عمر با عظمت گذرانده بودند و سالهايى را بى اعتنابه زخارف دنيا سپرى كرده بودند و توانسته بودند آن پرچم عظيم را بلند بكنند، آن وقتدر عالم فرهنگ و معارف هم چنين كسى سررشته دار امور معارف الهى و اسلامى مى شود،كسى كه تازه مسلمان است و هرچه خودش بفهمد، مى گويد، نه آنچه كه اسلام گفته است ،آن وقت بعضى مى خواهند حرف او را بر حرف مسلمانان سابقه دار مقدم كنند! اينمربوط به خواص است ، آن وقت عوام هم كه دنباله رو خواصند. وقتى خواص به سمتى رفتند،عامه مردم هم دنبال آنها حركت مى كنند. بزرگترين گناه انسانهاى ممتاز و برجسته ،اگر انحرافى از آنها سر بزند، اين است كه انحراف آنها موجب انحراف بسيارى از مردممى شود. وقتى ديدند سدها شكست ، وقتى ديدند كارها برخلاف آنچه كه زبانها مى گويد،جريان دارد، و برخلاف آنچه كه از پيامبر نقل مى شود، رفتار مى گردد، آنها هم آن طرفحركت مى كنندآن كسانى كه در راسند، هم مواظب خودشان باشند، هم مواظب كل جامعهباشند كه به سمت دنياطلبى ، به سمت دل بستن به زخارف دنيا و به سمت خودخواهى نروند. اين معنايش آباد نكردن جامعه نيست ، جامعه را آباد كنند و ثروتهاى فراوان به وجودبياورند، اما براى شخص خودشان نخواهند، اين بد است . هر كس بتواند جامعه اسلامى راثروتمند كند و كارهاى بزرگى انجام دهد، ثواب بزرگى كرده است . فرمان حضرت امير عليهالسلام در ترك زخارف دنيا اميرالمومنين فرمود : من شما را امر مى كنم كه اين زخارف دنيا را كهشما را ترك مى كند، رها كنيد، اين قدر به فكر ماديات براى خودتان نباشيد، چون اينهااَلْزّائِلَةُ عَنْكُمْ،اينها همه زوال پيدا مىكند. وَ إِنْ لَمْ تَكُونُوا تُحِبُّونَ تَرْكَهَا،اگرچه شما دوست نداريد كه اين مال و اين عيش و اين مقام ، شما را رها كند،اما رها مى كندوَ المُبْلِيَةُ لاِجسادِكُمْ وَ اِنْاَحْبَبْتُمْ تَجْدِيدَهَا،اين دنيا جسمهاى شما را مى پوساند و خاك مى كند،اگرچه شما مى خواهيد كه آنها زنده بشوند. اين دنيا شما را پير مى كند، ضعيف مى كندو قوا را نابود مى كند، اگرچه شما مى خواهيد اين قوا هميشه براى شما بماند و روز بهروز تجديد بشود. فَإِنَّمَا مَثَلُكُمْ وَ مَثَلُهَاكَرَكْبٍ سَلَكُوا سَبِيلًا فَكَانَّهُمْ قَدْ قَطَعُوهُ وَ أَفْضَوْا إِلَى عَلَمٍفَكَانَّهُمْ قَدْ بَلَغُوهُ.در جاده يى با سرعت داريد مى رويد، نشانه يىدر دوردست هست ، آن را از دور مى بينيد، اما خواهى نخواهى با طى طريق به آن خواهيدرسيد. اين جاده ، همان دنياست . آن سنگ نشانه و آن علم ، همان اجل و همان سرآمد وهمان منتهاى مدت است كه ناگزير به آن مى رسيم …. فلاتَنافَسُوا فى عِزِّ الدُنيا وَ فَخْرِها،براى عزتها و جاه و جلال ظاهرى ونام و نشان گذرا، با يكديگر تنافس نكنيد، حسادت نكنيد، رقابت نكنيد. وَ لا تَعْجَبُوا بِزينَتِها وَ نَعيمِها،به زينت و نعمتدنيا شگفت زده نشويد. وَ لا تَجزَعوا مِنْ ضِرائها وَبُوءسِها،از سختيها و دشواريهاى زندگى كوتاه دنيا، به جزع نياييد. فَانَّ عِزَّالدُّنيا وَ فَخْرِها اِلى انْقَطاع، اين زينت و عزت ، رو به انقطاع و نابودى است جمهوری اسلامییییی. وَاِنَّ زينَتَها وَ نَعيمِها اِلى ارْتِجاع، زيباييها و نعمتها، رو به برگشتدارد. جوانى و نشاط و زيبايى ، جاى خود را به پيرى و افسردگى و خمودگى مى دهد. وَ اِنَّ ضِراعِها وَ بُوءسِها الِى نَفاد،سختيها هم تمام مى شود و از بين مى رود. وَ كُلُّمُدَّةٍ مِنْها اِلى مُنْتَهى ،همه زمانهاى اين عالم و اين زندگى ، به سوىپايان حركت مى كند. وَ كُلُّ حَي فيها اِلى فَناء،همه زنده ها به سوى پوسيدگى و كهنگى راه مى روند. اين همان اميرالمومنيناست كه با دست خودش مزرعه آباد مى كرد، چاه حفر مى كرد. اين حرفها را زمانى بر زبانآورده است كه حكومت مى كرد. در راس ‍ كشورى قرار داشت كه از مناطق ماورا النهر تادرياى مديترانه ، در زير نگين اين قدرت بود و آنها را اداره مى كرد. او جنگ داشت ،صلح داشت ، سياست داشت ، بيت المال داشت ، فعاليت داشت ، سازندگى داشت . اين حرفهابه معناى آن نيست كه دنيا را آباد نكنيد. اين حرفها به معناى آن است كه خودتان رامحور همه تلاشها و كارهاى مادى ندانيد، براى خود، همه قوا را صرف نكنيد، براى سهمخود از زندگى ، دنيا را جهنم نكنيد، براى مال ، براى منال ، براى راحتى ، براى پول، زندگى را بر انسانهاى ديگر تلخ نكنيد

author-avatar

درباره بسیجی

حب الحسین رشته تحصیل ماست. دانشجوی کارشناسی ارشد شیعه شناسی-کلام... طلبه سطح سه حوزه http://karbala-2.kowsarblog.ir/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *