بسم الله نور…images (4)

شهید علی اکبر صادقی

ولادت 1341/1/14

سمت: پیک لشکر 27محمد رسول الله (صل الله علیه وآله)

شهادت : 1367/3/9

شهید علی اصغر صادقی 

ولادت : 1345/8/19

سمت : فرمانده تیپ یکم ثارالله لشکر 10

شهادت :1366/10/25

علی اصغر ، فرمانده تیپ یکم ثار الله

خیلی از آشنایان به حاج علی اصغر می گفتند که نرو جبهه ، چون اولین باری که رفت منطقه بعنوان آر پی چی زن و تخریب چی رفت وهنگام خنثی کردن یکی از مینهای والمری ، مین منفجر شد و دست چپش از بالای مچ قطع شد ، از نوک سرش ، تا پاهایش ترکش های ریز خورد و سوخت .البته او 13مجروحیت داشت یکبار 3تیر به پاهایش خورد ولی عمل نکرد فامیل وآشناها هم از روی محبت می گفتند :تو که یک دست داری دیگه، جبهه نرو! اما او می گفت : من می رم عقب ، تو سنگرها را جارو می کنم ، لباس ها را می شورم ، تا اینکه بچه ها برن خط و برگردن . بعداز اینکه شهید شد وحاج علی فضلی امد تشییع جنازه واز طرف لشکر 10پلاکارد آوردند که فرمانده تیپ یکم ثار الله (علیه السلام)……تازه فهمیدیم که او فرمانده تیپ یک ثار الله بوده.

علی اصغر وبرادری.

رسیدیم دو کوهه علی اصغر را دیدم که داره اینور واونور می ره و نیرو ها را جا به جا می کنه من راهم دید . اما اصلا تحویلم نگرفت .خیلی ناراحت شدم .پیش خودم  گفتم داداشم بودن  داداشای قدیم ! اصلا انگار نه انگار که من اونجا بودم ، رفت دنبال کارهاش وشب امد وگفتش : حسین کجایی ؟ گفتم : اون موقع که جلوی جمع باید تحویلم می گرفتی ، نگرفتی .الان که تک وتنها شدم امدی سراغم که چی؟ گفت :اون موقع کار داشتم موقع کار بود .داشتم نیرو جدا می کردم ،سازمان دهی می کردم ، الان وقت استراحته برادریمون سر جاش

علی اصغر و خط قرمز

حاج اصغر دو خط قرمز داشت .یکی بچه های محل ودیگری سیگاریها .او به هیچ عنوان نمی گذاشت کسی از محله خودش  وارد تیپ شود، حتی نزدیکترین رفقایش . به او می گفتیم :بابا یعنی چی ؟ آخه این رفیقته ، بچه محلته ، می خواد بیاد پیش تو، عرفه که همه هم محلی ها جمع می شن یه جا ! ولی او اجازه نمی داد.علتش را می گفت: اگه بچه محل راه نمی دم ، به خاطر اینه که فردا که شهید شدند ، خانواده هاشون میگن تو بچه ما را فرستادی جلو وشهیدش کردی .سیگاریها رو هم می گفت: خیلی ها به خاطر همین سیگارشون را ترک کردن که بیان تو تیپ من ، حالا اگه یکی بخواد سیگار بکشه که نمی شه/

علی اصغر واسیر عراقی

علی اصغر خیلی دل وجرأت داشت .در عین حال خیلی قوی وشجاع بود.نیرو ها می گفتند او عین بز کوهی از کوه بالا می رود ، با اینکه یک دست داشت . یک بار ترکش خورد نزدیک نخاعش ودکترها گفتند: اگر تکان بخوره ، نخاع ضربه خورده و تا آخر عمر فلج می شه .اما او گوشش به این حرفها بدهکار نبود .عراقیها هم او را شناخته بودند و او را اصغر یکدست گذاشته بودند ! یک شب رادیو عراق اعلام کرد که اصغر یکدست کشته شد و قضیه او تمام شد .علی اصغر یک اسیر گرفت و به او گفت : به شرطی آزادت می کنم که بری وبگویی که من را اصغر یکدست آزادکرده است

نماز شب :

نماز شب حاج علی اکبر وحاج علی اصغر ترک نمی شد .آنهادر حالی که فضای خانه را همیشه شاد نگه می داشتند ، به هیچ عنوان تعلق خاطر به دنیا نداشتند .یک شب از خواب پریدم دیدم حاج علی اصغر در حال نماز شب خواندن است ، به شوخی گفتم : بخواب هنوز اذان نگفته اند ! اوهم جواب داد بخواب که خوابت دیر شده! علی اکبر هم همین طور ، یک حمام کوچکی داشتیم داخل حیاط که یک نفر درآن جامی شد حاج علی اکبر به خاطر اینکه مزاحم خانواده نشود ،می رفت داخل آن حمام و نماز شب می خواند و ما گاهی از صدای گریه او بیدار می شدیم که کجاست ومشغول انجام چه کاری است..

این مطلب ادامه دارد….

شادی ارواح طیبه همه شهدابخصوص شهیدان صادقی صلوات…images (5)

.

author-avatar

درباره عبدالله

سلام ... هرلحظه یادخدا یعنی اخلاص...همه کارها به خاطر خدا یعنی اخلاصیادمان باشد خداوند درکتاب آسمانی و نورانی قرآن فرمودند :"من از رگ گردن به شما نزدیکترم"

1 نظر در “شهیدان صادقی(علی اصغرـ علی اکبر)……

  1. اللهم صل علی محمد وال محمد…درود بر شما بسیار عالی بود موفق باشید…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *