images (11)بسم رب شهدا وصدیقین …

به یاد دهلاویه وشهید عارفش

«خدایا تو می دانی که در سراسر عمرم هیچ گاه تورا فراموش نکرده ام .در سرزمین دور دست فقط تودر کنارم بودی ، در شب های تار فقط تو انیس دردها و غم هایم  بودی در صحنه های خطر فقط تو مرا محافظت  می کردی اشک های ریزانم را تو فقط مشاهده  می نمودی ، در قلب مجروحم فقط یاد توو ذکر تو مرحم می گذاشت » (شهید مصطفی چمران)

تولد درقم ، تحصیل در چاله میدان

مصطفی چمران سا وه ای ، در دهم مهر ماه 1311ش، درشهرمقدس قم به دنیا آمد او سومین پسر خانواده بود ، بعد از عباس و مرتضی . وبزرگتر از مهدی ، محمد ، حسین، به قول خودش با تولدش « درویشی سراپا برهنه بر این کره خاکی گذاشت  »

پدر شهید مصطفی چمران

پدر شهید مردی متدین بود .کارش جوراب بافی بود واز این راه مخارج زندگیشان را در می آورد . او به شدت به حلال وحرام و انصاف معتقد بود خانه  اجاره اش اتاق کوچکی بود که ده متر بیشتر جا نداشت اما انگار خیابان های پر رفت آمد بازار ، فقر آشکار اقتصادی و مهمتر از آن ، فقر فرهنگی ناشی از عقب ماندگی تاریخی ایران ، برروح پاک مصطفی تاثیر گذاشت « از آسمان لذت می بردم ، به ستارگان عشق می باختم وماه تابان ، راز دار شب های تار من بود »

نماز با عشق

« نماز هایت را عاشقانه بخوان . حتی اگه خسته ای یا حوصله نداری ، قبلش فکر کن چرا داری نماز می خوانی وبا چه کسی قرار ملا قات داری . آن وقت کم کم لذت می بری از کلماتی که در تمام عمر داری تکرار شان می کنی ولی از تکرار شان لذت می بری . «تکرار هیچ چیز جز نماز در این دنیا قشنگ نیست »

زیبا ترین لحظات

« زیبا ترین لحظات حیاتم زمانی بود که کاملا یقین داشتم در آغوش مرگ فرو می روم و هیچ انتظاری از کسی نداشتم و هیچ آرزویی در سر نمی پرورا ندم. ستارگان آسمان در آن شب صاف ، زیبا و آنقدر دل انگیز بودند که کمتر نظیر آن را دیده بودم . از اعماق آسمان بلند در دامان سکوت کهکشان عالم چه زمزمه های دل انگیزی می شنیدم  .»

آدم های زیبا

« در دنیا آدم هایی هستند که به ظاهر زنده اند  نفس می کشند ،راه می روند ، حرف می زنند ، زندگی میکنند امادر حقیقت اسیر دنیا ، برده زندگی و ذلیل حوادث هستند . اینان ، برای آنکه نمیرند ، آنقدر خود را کوچک می کنند که گویا مرده اند . اما انسان های آزاده ممکن است کوتاه زندگی کنند ولی تا آنجا که زنده هستند به راستی زندگی میکنند وبا اختیار خود نفس می کشند ، محکوم اراده دیگری نیستند ودیگران تسلیم او هستند»

استقبال خدا ، 1976، لبنان

هنوز می ترسم که خدای بزرگ را رودر رو ملاقات کنم ومی ترسم که به خانه اش قدم بگذارم . هنوز خود را آماده پذیرش مطلق او نمی بینم و هنوز در گوشه های دلم خواهش های پست مادی وجود دارد هنوز زیبارویان دلم را تکان میدهند و هنوز دلم در گرو مهر همسرم می لرزد ، هنوز دست از حیات نشسته ام ، و هنوز جهان را سه طلاقه نکرده ام هنوز مهر زندگی در عروقم می دود و هنوز از همه چیز به کلی نا امید نشده ام . هنوز قلب وروح خود را یکسره وقف خدا نکرده ام ..

اوایل بهار 1960، امریکا

دروجود خود می نگرم ، در اطراف جستجو می کنم در این میان جز قلب سوزان نمی یابم که شعله های آتش از آن زبانه میکشد و گاه  وجودم را روشن می کند و گاه در زیر خاکستر آن مد فون می شوم . آری از وجود خود جز قلبی سوزان اثری نمی بینم .همه چیز را با ان می سنجم . دنیا را از ذریچه آن می بینم . رنگ ها عوض می شوند ، موجودات جلوه دیگری به خود می گیرند.

برای شادی ارواح طیبه شهدا صلوات….

author-avatar

درباره عبدالله

سلام ... هرلحظه یادخدا یعنی اخلاص...همه کارها به خاطر خدا یعنی اخلاصیادمان باشد خداوند درکتاب آسمانی و نورانی قرآن فرمودند :"من از رگ گردن به شما نزدیکترم"

دیدگاهی در مورد “به یاد دهلاویه وشهید عارفش….

  1. کاظمی گفت:

    سلام مطالبتون علی هست ممنون از مطالب خو بتون 
    الهم صل علی محمد وال محمد

  2. ضحی گفت:

    سلام ممنونم از بزرگواریتون شمالطف دارید…

  3. سلام درود بر شما عالی بود.رحمت ورضوان خدا بر شهیدان راه حق//

  4. ضحی گفت:

    سلام سپاس ازاین که مطالب را می خونید ونظرمی دهیددرپناه حق باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *